سارا نظام در ۱ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۱:
اساتید ارجمند سپاسگزارتان خواهم بود اگر
در رابطه با مصرع دوم بیت " اندیشه ات جایی رود وانگه تو را آنجا کشد
ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو" توضیح بفرمایین.
آصف شجاعی در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۴۲ در پاسخ به Mahsati M دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۸:
در یوتیوب میتوانید توضیحاتی از استاد کاظم کاظمی در خصوص این غزل پیدا کنید.
حمید عرفان منش در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰:
آن نگین سلیمان هم با همۀ کرامات و خاص بودنش ارزشی ندارد اگر گهگاه دست اهریمنان بیفتد.
کنایه از اینکه آن یاری که باید مال من باشد ؛ ارزشی ندارد اگر گاهی دست رقیبان به او برسد . تلمیح به داستان مرگ حضرت سلیمان
حمید عرفان منش در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰:
آن خلوتی دلچسب است که یار فقط مال من باشد ، نه دیگری .
نه اینکه من از عشق و فراق او بسوزم ولی او مانند شمع بدرخشد و همه به «او» نظر داشته باشند
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۳۱ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۴ - ذکر بایزید بسطامی رحمة الله علیه:
نقل است که گَبری(زرتشتی) بود در عهد شیخ گفتند: مسلمان شو!
گفت: اگر مسلمانی این است که بایزید میکند، من طاقت ندارم. و اگر این است که شما میکنید، آرزو نمیکنم.
نیما نجاری در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۰۲ دربارهٔ قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱- در مصیبت سیدالثقلین و فخرالکونین حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام گوید:
السلام علیک یا قتیل العبرات یا ابا عبد الله
زمان کشتن تقریبی اش سه ساعت شد
هزار و هفتصد و... این چندمین جراحت شد؟
برای اینکه سرش را چه کس جدا بکند
میان اشعث و خولی و شمر صحبت شد
فتاده در ته گودال دست و پا می زد
و حول و حوش تنش ناگهان قیامت شد
گلوش لخته ی خون و نفس نمی آمد
نفس نفس زدنش سخت و با مشقت شد
به خاک پنجه کشید تا کمی بلند شود
ولی بدون مفاصل براش زحمت شد
پس از بریدن راس اش چگونه گویم که
چطور در ته گودی حسین غارت شد...؟!
نیمانجاری
صادق بحرانی در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۰۹ در پاسخ به شهاب دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۹:
ترکان پارسیگو، بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
در این بیت به نظر می رسد منظور حافظ از رندان پارسا همان رندان پارس باشد.
ثریا کهریزی در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۰۹ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:
بیت انتهایی، مصرع آخرکه: چیست حال دل این غریب پی سپرما؟
"بی سپر" صحیح می نماید که در متن گنجور به جای "بی" به اشتباه "پی" آورده شده لطفا اصلاح بفرمایید.
ثریا کهریزی در ۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۵۰ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰:
سر زلفت پریشانی بسی کرد، (( ار )) به چنک آید.
بده تا بی و بر بند و به دست من سپار او را
بحال اوحدی هرگز (( نکردی)) التفات اکنون
چو میگویی، غلام ماست، (( باری )) نیک دار او را
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) در ۱ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۳ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۴ - ذکر بایزید بسطامی رحمة الله علیه:
نقل است که گفت: مردی در راه پیشم آمد.
گفت: کجا میروی؟
گفتم: به حج.
گفت: چه داری؟
گفتم: دویست دِرَم (درهم: پول نقره, هر ۱۰ درهم معادل ۱دینار طلا, هر دینار طلا, ۴گرم معادل یک نیم سکه)
گفت: بیا به من بده که صاحب عیالم(زن و فرزندان) و هفت بار گِردِ من بگرد که حجِ تو این است.
گفت: چنان کردم و بازگشتم.
فرهود در ۱ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸:
در بیت ۱۳:
زانکه تو داود دمی، من چو کُهم رفته ز جا
«کُهم» درست میباشد که اشاره است به آیه ۱۰ از سوره سبا.
که کوه با داوود همآواز شده و میجنبد و یا به قولی به رقص و سماع در میآید.
مولانا در جایی دیگر فرموده:
کوه با داود گشته همرهی
هردو مطرب مست در عشق شهی
و نیز فرموده:
پیش تو کُه بس گران است و جماد
مطرب است او پیش داود اوستاد
کوروش در ۱ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۷ در پاسخ به محسن خادمی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۳۰ - سبب هجرت ابراهیم ادهم قدس الله سره و ترک ملک خراسان:
غدا. [ غ َ ] (ع اِ) بامداد. (مقدمةالادب زمخشری ). ظاهراً مخفف غداة است . رجوع به غداة شود. || لفظ مشترکی است که در فارسی و عربی به معنی طعام به کار برند ولی در اصل به غذائی که هنگام صبح تناول شود اطلاق کنند :
غدای روح باشد نطق جانان
به جسم مرده ٔ عاشق دهد جان .
شعوری (از لسان العجم ).
کوروش در ۱ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۲۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۳۰ - سبب هجرت ابراهیم ادهم قدس الله سره و ترک ملک خراسان:
لیک بد مقصودش از بانگ رباب
همچو مشتاقان خیال آن خطاب
نالهٔ سرنا و تهدید دهل
چیزکی ماند بدان ناقور کل
یعنی چه ؟
پرویز شیخی در ۱ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:
دوستان عزیز و ادمین محترم .... باتوجه به بیت دوم که گفته شده از خاک برآیید سماوات بگیرید.... در بیت سوم این شعر میبایست بجای نفس از کلمه تن استفاده کرد تا شعر معنی پیدا کند.... بمیرید بمیرید و از این تن ببرید .... که این تن چو بند است و شما همچون اسیرید..... از طرفی مولانا گفته... ما بدانستیم که ما این تن نه ایم .... از ورای تن به یزدان میزییم
سکوت در ۱ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷:
سلام دوستان گرامی من یک پرسشی برایم پیش امدە در بیت سوم مصرع دو که حضرت حافظ میفرمایند «تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی» در اینجا زر شوی کنایه است یا تشبیه چون میتوانیم اضافه کردن ادات تشبیه به تشبیه هم دست پیدا کنیم. سپاس برای پاسخ هایتان💚🙏
فرهود در ۱ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۴۰ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب ابن الملک و اصحابه » بخش ۸:
رَیع یعنی سرگُل یا اول و بهترین هر چیزی، همچنین نیکو برآمدن نان از تنور و طعام از دیگ را گویند.
در اینجا به معنی گندم یا محصول پاک کرده و بهتر است.
علیرضا مسرتی در ۱ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۰۱ دربارهٔ عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۵:
ساقی بر آشفت و فریاد زد:تا چند انتظار بکشم؟ و حریفی برای این ساغر پیدا نشود؟ ای عاشق از پس پرده درآ و فریاد هویی بزن. فریاد زن که گوی چوگان تو سرمن. سر من به فدای معشوق باد. ناگهان پیری از میان عاشقان سر راست کرد و گفت: آن که به دنبال او جستجو می کنی من هستم. آن پیر تمامی می در ساغر را لاجرعه نوشید و گفت: ای ساغی اگر باز هم از این شراب خوشگوار داری، ساغر دیگری بیاور!
رضا از کرمان در ۱ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۰۸ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۲۷ - دیدن درویش جماعت مشایخ را در خواب و درخواست کردن روزی حلال بیمشغول شدن به کسب و از عبادت ماندن و ارشاد ایشان او را و میوههای تلخ و ترش کوهی بر وی شیرین شدن به داد آن مشایخ:
سلام
این که پر واضحه عزیز درویش پس از دیدن مشایخ بدون کار کردن براش روزی میرسید پس مقداری پول خرد ( حبه) از کارکرد قبلی اش در آستین لباسش ( جبه) داشت که دیگه نیازش نبود ودر قسمت بعد اگه بخونی داد به پیرمرد هیزم فروش و باقی حکایت. با دقت بخونی وارتباط قبل وبعد رو دریابی راحته عزیزم
محسن حیدرزاده جزی در ۱ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۵ - حکایت هندو کی با یار خود جنگ میکرد بر کاری و خبر نداشت کی او هم بدان مبتلاست:
برای درست شدن قافیه تو را با کشش مصوت بلند بخوانید یعنی توو مثل you
مرتضی اسدزاده در ۱ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۹ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۰: