گنجور

 
اهلی شیرازی

نه تاب وصل و نه صبرم کز و کناره کنم

دلم ز دست بخواهد شدن چه چاره کنم

ز دل بتنگ چنانم که خواهمش آرم

ز چاکسینه یرون و هزار پاره کنم

نماند تاب غمم نیست چاره یی زان به

که خویش را دو سه روزی شرابخواره کنم

زبسکه بر در او گشته ام شود شرمم

که دیگر آن در و دیوار را نظاره کنم

بشیشه نسبت قلبم توان ولی نتوان

که نسبت دل سختش بسنگ خاره کنم

میان خار ملامت چو مردم چشمم

نه مردمم اگر از این میان کناره کنم

مگو که ترک کن از عشق و شادزی اهلی

نمی توانم اگر نی هزار باره کنم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حافظ

به عزمِ توبه سحر گفتم استخاره کُنم

بهارِ توبه‌شکن می‌رسد چه چاره کُنم؟

سخن درست بگویم نمی‌توانم دید

که مِی خورند حریفان و من نِظاره کنم

چو غنچه با لبِ خندان به یادِ مجلسِ شاه

[...]

هلالی جغتایی

دلم ز دست شد، از دست دل چه چاره کنم؟

اگر بدست من افتد، هزار پاره کنم

خوشست بزم تو، لیکن کجاست طاقت آن

که در میان رقیبان ترا نظاره کنم؟

مگو: کناره کن از من، که جان ز کف ندهی

[...]

صائب تبریزی

اگر به روی تو بار دگر نظاره کنم

چو صبح زندگی خویش را دوباره کنم

مرا به سوی تو بال و پر دگر گردد

ز اشتیاق تو هر جامه ای که پاره کنم

مرا نگاه تو کرده است آنچنان وحشی

[...]

سیدای نسفی

قبای خود چو گل امروز پاره پاره کنم

ز چاک سینه خیال تو را نظاره کنم

خروش ناله من از زمین برد آرام

شبی که ارزوی خواب گاهواره کنم

ز بس که نیست در ایام صحبت گرمی

[...]

حزین لاهیجی

خوش آنکه خرقهٔ ناموس و ننگ پاره کنم

به جان غلامی رند شراب خواره کنم

حصاریم غم دنیا و آخرت دارد

ازین میانه به مستی مگر کناره کنم

ز شیشه غیرت خورشید و ماه را ساقی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه