مهدی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:
خداست چاووشی
مرحبا به سلطان
سعید رمضانی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۵۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۶۱:
ابیاتی از این غزل را استاد علیرضا افتخاری به زیبایی در آواز دشتی در آلبوم راز گل اجرا نمودهاند.
شمس شیرازی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۱۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۲:
جناب صابری،
بسیار زیباست ، مگر که نام آن پارسی نیست،
چرا نه " نو گلستان " و چرا نیو گلستان ، به احترام کدخدا؟؟؟
همیشه بیدار در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:
با عرض سلام و درود جناب نبوی گرامی:
فرمودید: "زمانی که در مورد چیزی مطلع نیشتید لطفا اظهار نظر نفرمایید"
شما اگر مطلع هستید چرا میپرسید، بزرگوار؟ اگر نمیدانید و می خواهید بدانید، پس از کجا میدانید که ما مطلع نیستیم؟ شما با ابیات سعدی، حافظ را متهم میفرمایید و بعد انتظار دارید چه چیزی را بدانید؟ ما توانائی شناسائی زندگی خصوصی افراد دور و بر خود را نداریم چگونه می توانیم داوری هشتصد سال پیش را آن هم برای مردانی که مردان خدا هستند، بکنیم؟ حقیر هم فقط گفتم که من فکر نمیکنم که اتهامات شما درست باشند و با این حرفها فقط شخصیت این بزرگان زیر سوال میرود.
فرمودید: "یکی از زیباترین ترجیع بند های ادبیات فارسی در وصف معشوق مذکر است حالا هرچقدر میخواهید بالا و پایین بپرید"
پس شما که خود صاحبنظر میباشید پرسشتان از بهر چه بود؟
بنده که چند بار گفتم که:
"جناب سعدی میفرماید:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست
یعنی برای سعدی، برای حافظ و مولانا و شمس تبریزی که عاشق عالم بودند این ممکن است که ایشان عاشق مرد جوانی باشند بدون اینکه همجنسباز یا همجنسگرا باشند"
حقیر فکر نمکند که ایشان همجنسباز یا همجنسگرا باشند٬ ولی اگر هم اینطور بود، حقیر فکر نمیکنم که آن بزرگان دوست داشتند که اینطور معرفی بشوند، برای همین اگر حقیر 100٪ هم حقیر میدانست که این بزرگان، خدای نکرده، گناهی مرتکب شده اند آن گناه را در این مکان مجازی جار نمیزد.
اطلاعاتی که شما دارید کامل نیستند، چرا باید بالا و پایین بپریم؟ مولوی به این میگوید علم ناقص، ولی شما میتوانید به کار خود ادامه دهید، چون دست آن بزرگان از دنیا کوتاه است، شما هر چه که دوست داری در تخریب شخصیت این بزرگان جهد کن، ولی به یاد داشته باشید:
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
فعل تو کان زاید از جان و تنت
همچو فرزندی بگیرد دامنت
پس تو را هر غم که پیش آید ز درد
بر کسی تهمت منه، بر خویش گرد
هادی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۵۸ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد اول » حدیث جوانی:
با تشکر از شما
مجتبی خراسانی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۲۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۰ - جمع آمدن اهل آفت هر صباحی بر در صومعهٔ عیسی علیه السلام جهت طلب شفا به دعای او:
بسم الله الرحمن الرحیم
ترک وردی که کنی تو در زمان/قبض و تاریکیت آید نیک دان
قبض: واردی است بر قلب، و موحش است، که اشارت دارد به صدور سوء ادبی از سالک و گوشمالی خوردن به صدی و ابعادی.
و بسط، مقابل آن است، واردی است مهیج که اشارت دارد به لطف و رحمت. و با خوف و رجاء دو فرق دارند: یکی آن که خوف و رجاء نسبت به مکروه و مرغوب در مستقبل اند، و این دو در حاضر. و دیگری آن که آن دو در مقام نفس اند و این دو در مقام قلب. و در منتهی، هیچ یک از این چهار نیست.
بمنه و کرمه
مهسا پارسا در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۰۹ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب السنور و الجرذ » بخش ۲ - حکایت گربه و موش:
با درود، من آرزویی داشتم و آن اینکه ایکاش ادیب و دانشمند بزرگواری از سرزمین آریان،، همچون برزویه طبیب،، دوباره پیدا میشد تا این کتاب ارزشمند را دگربار به زبان پارسی و زیبا ترجمه میکرد...
نسخه ی امروزی به اصطلاح فارسی (!!!)که هم اکنون در دست ما ایرانیان است ، عملاً و علنا عربی است و نه پارسی! بیشتر واژه های آن کاملاً عربی میباشدو این در حالی است که واژه ها و ضرب المثل ها و سروده های پارسی بسیار بسیار زیباتر و جذاب تری را میتوان بجای این نسخه ی کنونی ،، جایگزین کرد.( ادبیات و واژه گزینی و طرز گویش ملت ایران در دوران نصرالله منشی با دوران کنونی بسیاربسیار متفاوت تر است و امروزه مردم ایران پارسی تر و روانتر از آن دوران سخن میگویند.
س ، م در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴:
ناشناس گرامی
چرا ” معنا “ عزیز من
”یعنی “ بگذار تا مانا شود
بویی همیآید مرا یعنی که باشد یار من…
………..
گفتم که ملیحی تو یعنی که مسیحی تو…
……….
خلق میجنبند یعنی روز شد
شمس شیرازی از فرهیختگان است
محسن صابری در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۲:
یکی را از علما پرسیدند که فلانی با ماهرویی به خانه شد و اکنون در خلوت نشسته و درها بسته و دوشاخه تلفن کشیده و بقیتش را هم لازم است بگوییم یا همین مقدار کفایت میکند؟ گفت: «عجب! خب؟» گفتند: «خب به جمالت. آیا هیچ باشد که پرهیزگاری او به سلامت ماند یا دیگر کار از کار گذشته؟» گفت: «اگر از مه رویان به سلامت بماند از بدگویان نماند.»
بیاید روز هولی در سماوات
که میرد ماه و تیر و دُبّ و کژدم
ولی روزی نمیبینم که مانَد
زبان یاوه گو از کار مردم
پیر دیگری که به گوشهای انتظار میکشید تا نوبتش شود نیز گفت:
«به آن کاری زبان را میدوانند
که خود خواهند و از آن ناتوانند»
*حکایت از کتاب «نئوگلستان»
پدرام ابراهیمی
س ، م در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۴۸ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹:
گویا عبید زاکانی ست که می گوید {نقل به مضمون} :
خواجه ای عزم حج داشت و زنی زیبا رو ، زهره نام ، درخانه ، وقت عزیمت کمی نیل {مایع لاجوردی رنگ } به خدمتکارش داد که اگر زهره پا از گلیم خویش بیرون نهاد لکه ی نیلی بر دامن او بنشاند ، چندی بعد خواجه ی در سفر به خادم نوشت:
کاری نکند زهره که ننگی باشد
بر دامن او ز نیل رنگی باشد
خادم جواب نوشت :
در آمدن خواجه درنگی باشد
تا ماه دگر زهره پلنگی باشد
این در پاسخ ناشناس عزیزی نوشتم تا خبر از وجود زهره خانم در عهد قدیم نیز داشته باشند
تا خدمت بابک گرامی هم عرایضی معروض بدارم
شاد باشید
العبد در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۴:
به نام حضرت دوست که هرچه داریم از اوست
سلام خدمت تمام دوستان
با خوندن این شعر خاجه، صدای گرم و روح افزای زنده یاد استاد ایرج بستامی تو گوشم طنین اندازشد.
فکر نمیکنم که نقش صدای استادهیچ گاه ار اذهان عموم پاک بشه
روحت شاد استاد
حامد در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۵۲ دربارهٔ رضیالدین آرتیمانی » ساقینامه:
سلام و درود فراوان
در بیت
به مسجد رو و قتل و غارت ببین
به "میخاه" آی و فراغت ببین
"میخانه" صحیح است
بابک در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴:
درود،
س.م. جان و دیگر دوستان،
مانا می تواند ریشه مانستن باشد ولی عکس آن خیر، مانند دانستن که ریشه اش دان است و نه بالعکس.
در ضمن "کش لقمه" در ذهن این یک بنده خدا بیشتر گَز را تداعی می کند تا پیتزا!
باری، مانایی که در فرهنگ معین آمده ریشه اش (Mānāk) در زبان پهلویست. در زبانهای کهنتر ایرانی چون پارسی کهن و اوستایی گونه هایی دیگر از این واژه آمده و معناهایی دیگر مانند ذهن، فکر... ولی بنده هیچ جا ندیدم که مانا برابر معنی و یا معنا باشد.
اگر پافشاری بر استفاده از واژگان پارسی است: برابر، همسنگ، و همسان به گمانم نزدیکتر به معنی باشند تا آنچه شبیه،نظیر، مانند معنا دهد.
چرا که سه نمونه آخر همگی بار نسبی دارند، ولی معنی یا معنا بار مطلق را داراست.
اگر خدمت شما عرض کنم که نارنجی شبیه، مانند، نظیر سرخ است ... ویا توپ فوتبال شبیه، مانند ،نظیر توپ بسکتبال ویا توپ گلف است ... کمتر کسی می تواند ایرادی بر بنده وارد آورد.
ولی امان از زمانی که عرض شود نارنجی سرخ معنی میدهد، ویا معنای توپ فوتبال، توپ بسکتبال و یا توپ گلف است. آنگاه تکه بزرگه بنده گوشم است علی الخصوص در این میدان کارزار (گنجور را عرض می کنم)
پس مانا با بار نسبی خود نمی تواند برابر معنی و بار مطلقش باشد.
ضمناً،
عقل برابر خرد نیست (اگرچه که فرهنگ معین آنرا چنین توصیف کرده)، و ذکاوت هم هوش نیست که تیزهوشیست، چرا که نه هر هوشی تیزهوش است.
اما چرا عقل برابر خرد نیست؟ خوب ساده چون هر عقلی خردمند (دارای خرد) نیست!
کمی دقت نشان می دهد که واژگان بارهای متفاوت دارند و نه یکسان.
عقل (intellect) لزوماً خرد ( wisdom) ندارد، اگر چنین بود هر عقل و نیمچه عقلی می باید خردمند بودند که نیستند!
اما اگر هدف واژه سازیست، خوب این مانا یکجورهایی با حاله! یعنی که باور بفرمایید سگش می ارزد به آن کش لقمه!
دورپرداز و دورنگار و رایانه نیز بماند، آن چرخبالِ نخبگان مرا کشته...که نه بالش چرخ است و نه چرخش بال! حضرات کمی بیشتر زور می زدند تا دست کم یک پره بالی، چرخه بالی...
باری، خدمتتان عرض شود که یکی دوتا از این رفیق رفقای گنجوری هستند که استفاده از واژگان و منابع اجنبی را مانای (اولین استفاده بنده از مانا! و چه کنیم که دکتر آخرالعمر ما را هم آلوده کرد!) کفر می دانند، ولی ایراد بر فرهنگ معین را بالاتر از آن...
بنده هم با اجازه فعلاً مرخص شوم تا سر و کله این عزیزان پیدا نشده...
پویان در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۲۱ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹:
ناشناسیدۀ نو خود بنده بودم! نام خود را فراموشیده بودم. (به یاد طرزی افشار)
ناشناس در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۰۷ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹:
عرض سلام و احترام
س م عزیز، آنچه عرض کردم نه فقط عذری برای منجمین، که دیدگاه غالب قاطبۀ مردمان آن روزگار بود، بنده اکنون در صدد دفاع یا رد آن نظریات نیستم، صرفاً موردی تاریخی را ذکر کردم. آنچه که شما امروز آن را تخیلات می نامید، دیرزمانی در نزد مردم دانش و حکمتی ژرف خوانده می شد.
این موردی که فرمودید، گذشتگان اگر در اشتباه بودند باید متذکر آن شد، کاملاً صحیح و متین می باشد. چنانچه با نظام فکری- فلسفی آن بزرگان آشنا باشید و منظر آنها در نگرش به جهان هستی را مد نظر خود قرار دهید، بی گمان حقایقی در سخنانشان یافت خواهید کرد.
ناشناس گمنام، نام جدیدتان را تبریک می گویم.
پاینده باشید
ناشناس گمنام در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۱۲ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹:
اسم خودم را عوض کردم. از این به بعد می شوم: ناشناس گمنام.
متشکر از تذکر شما در انتخاب اسم جدید.
ناشناس در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۱۱ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹:
پیرامون انتخاب اسم، درست می گویید.
خودم هم گاهی خودم را با ناشناس های دیگر اشتباه می گیرم. فرمودید: عفت کلام زیور ادیبان است
درست است واقعا. عفت کلام یک زینت است. برای ادیبان و غیر ادیبان. چنانکه عفت تفکر و ادب فکر هم یک زیور ارزنده است.
تفکر نسبت به هستی و خالق آن و سایر مخلوقات الهی و مخلوقات بشری.
شما هم شاد باشید و مانا!
ناشناس در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۰۷ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹:
دوست عزیز س ، م جان
سپاس از شما، خب باید هر چیز را در جای خود سنجید و به قضاوت نشست.
ما که در زمان شاه نعمت الله نبوده ایم دوست من.
شاید در ان زمان زهره خانمی اصلا وجود نداشته است.
به علاوه توضیح آن دوستمان هم قابل توجه بود. باید پس و پیش یک سخن را دید و مجموعه را با هم نگریست.
اینکه از سخنان نیک شاه نعمت الله چیزی نمی دانید هیچ اشکالی ندارد. می توانید از این به بعد کمی بیشتر و از روی جدیت، در افکار و نکته ها و گفته های وی بیندیشید می بینید دریاهای معرفت را به انسان هدیه می دهد این سید.
معرفتی که هم به درد امروز می خورد و هم به درد فردا(پس از مردن).
خودش می فرماید:
یادگیر این نکته های نعمت الله یادگار
تا تو را امروز پند و مونس فردا بود
ناشناس در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴:
شمس شیرازی لطفا به جای مانا، معنا بگذارید و بعد بخوانید:
بویی همیآید مرا معنا که باشد یار من...
………..
گفتم که ملیحی تو معنا که مسیحی تو...
……….
خلق میجنبند معنا روز شد
مانا در ابیات بالا، به معنای "گویی" و "گویا" و "مثل اینکه" است در این اشعار و به معنی "معنا" نیست.
خدمت شما عرض شد. کارکرد ادات تشبیه با معنا، حداقل در سی چهل درصد از موارد استعمال، ناهمگون است و نمی توانند جایگزین هم شوند.
اصرار بر اینکه مانا همواره کار معنا را می کند اصراری خوب به نظر نمی رسد.
اما شما هر جور میل دارید حرف بزنید. زبان فارسی را شاید ایرانی ها بیش از دیگران، خراب می کنند.
شمس شیرازی در ۹ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴: