بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
من به جان آمدم، اینک تو چرا مینایی؟
بس که سودای سر زلف تو پختم به خیال
عاقبت چون سر زلف تو شدم سودایی
همه عالم به تو میبینم و این نیست عجب
به که بینم؟ که تویی چشم مرا بینایی
پیش ازین گر دگری در دل من میگنجید
جز تو را نیست کنون در دل من گنجایی
جز تو اندر نظرم هیچ کسی میناید
وین عجب تر که تو خود روی به کس ننمایی
گفتی: «از لب بدهم کام عراقی روزی»
وقت آن است که آن وعده وفا فرمایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به محبوب خود میگوید که آیا وقت آن نیست که به او بازگردد و مشکلاتش را حل کند. او از دلتنگی و تنهایی رنج میبرد و از محبوبش میخواهد که نگاهی به او بیندازد. شاعر اشاره میکند که فقط او را در دل خود جا داده و هیچ کس دیگری برایش ارزش ندارد. همچنین بر این نکته تأکید میکند که او خواستهای را از محبوبش دارد که هنوز برآورده نشده است. بهطور کلی، شعر نشاندهندهٔ عشق شدید و انتظار شاعر از معشوقهاش است.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که با لطف و زیباییات دوباره به در من برگردی و مشکلات و گرههای زندگی ما را حل کنی؟
هوش مصنوعی: نگاهی به من بینداز، زیرا دلتنگی مرا به شدت آزار میدهد. لحظهای گذر کن، چرا که از تنهایی به دور از واقعیت تبدیل شدهام.
هوش مصنوعی: تو گفته بودی که وقتی من به جانت بیایم، تو هم خواهی آمد. من حالا برای تو آمدهام، پس چرا تو نمیگویی؟
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و شوق به موهای تو چنان غرق خیال شدم که اکنون خودم هم همانند موهای تو دیوانه و مجنون شدهام.
هوش مصنوعی: من در تمام عالم تو را میبینم و این برایم عجیب نیست. زیرا تو تنها کسی هستی که به من قدرت دیدن دادهای.
هوش مصنوعی: قبل از این، کسی جز تو در دل من جا نمیشود، اکنون دیگر کسی در دل من جا ندارد.
هوش مصنوعی: هیچکس جز تو در ذهن من نمیآید و عجیبتر اینکه خودت هم به کسی توجهی نمیکنی.
هوش مصنوعی: تو گفتی که روزی از لبانم کام دل عراقی را خواهی برد. حال زمان آن رسیده که به این وعده عمل کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی
کف دریا چه کند خواجه به جز دریایی
چون تو خواهی که شکرخایی غلط اندازی
ز پی خشم رهی ساعد و کف میخایی
صنما مغلطه بگذار و مگو تا فردا
[...]
تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند
مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ
[...]
اثر لطف خدایی که چنین زیبایی
تا تو منظور منی شاکرم از بینایی
نیست ما را شب وصل تو میسر زیرا
که شب تیره شود روز چو رخ بنمایی
چون خیال تو ز پیشم نفسی خالی نیست
[...]
محرمی کو که پیامی برد از من جایی
خدمتی رفع کند پیش جهان آرایی
عجبی ، نادرهیی ، طُرفه کشی ، چالاکی
شکرینی ، نمکینی ، صنمی ، زیبایی
امشب ای پیکِ صبا گر قدمی رنجه کنی
[...]
آن نه روییست که ماهی ست بدان زیبایی
وان نه بالاست، بلاییست بدان رعنایی
گر سر زلف سیه بازگشایی، چه عجب
که شود مشک تتار از غم تو شیدایی!!
بر دل من غم زلف تو گره بر گره ست
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.