چو یک پاس بگذشت از تیره شب
چنان چون کسی راز گوید به تب
خروشی برآمد ز افراسیاب
بلرزید بر جای آرام و خواب
پرستندگان تیز برخاستند
خروشیدن و غلغل آراستند
چو آمد به گرسیوز آن آگهی
که شد تیره دیهیم شاهنشهی
به تیزی بیامد به نزدیک شاه
ورا دید بر خاک خفته به راه
به بر در گرفتش بپرسید زوی
که این داستان با برادر بگوی
چنین داد پاسخ که پرسش مکن
مگو این زمان ایچ با من سخن
بمان تا خرد بازیابم یکی
به بر گیر و سختم بدار اندکی
زمانی برآمد چو آمد به هوش
جهان دیده با ناله و با خروش
نهادند شمع و برآمد به تخت
همی بود لرزان بسان درخت
بپرسید گرسیوز نامجوی
که بگشای لب زین شگفتی بگوی
چنین گفت پرمایه افراسیاب
که هرگز کسی این نبیند به خواب
کجا چون شب تیره من دیدهام
ز پیر و جوان نیز نشنیدهام
بیابان پر از مار دیدم به خواب
جهان پر ز گرد آسمان پر عقاب
زمین خشک شخی که گفتی سپهر
بدو تا جهان بود ننمود چهر
سراپردهٔ من زده بر کران
به گردش سپاهی ز کندآوران
یکی باد برخاستی پر ز گرد
درفش مرا سر نگونسار کرد
برفتی ز هر سو یکی جوی خون
سراپرده و خیمه گشتی نگون
وزان لشکر من فزون از هزار
بریده سران و تن افگنده خوار
سپاهی ز ایران چو باد دمان
چه نیزه به دست و چه تیر و کمان
همه نیزهاشان سر آورده بار
وزان هر سواری سری در کنار
بر تخت من تاختندی سوار
سیه پوش و نیزهوران صد هزار
برانگیختندی ز جای نشست
مرا تاختندی همی بسته دست
نگه کردمی نیک هر سو بسی
ز پیوسته پیشم نبودی کسی
مرا پیش کاووس بردی دوان
یکی بادسر نامور پهلوان
یکی تخت بودی چو تابنده ماه
نشسته برو پور کاووس شاه
دو هفته نبودی ورا سال بیش
چو دیدی مرا بسته در پیش خویش
دمیدی به کردار غرنده میغ
میانم بدو نیم کردی به تیغ
خروشیدمی من فراوان ز درد
مرا ناله و درد بیدار کرد
بدو گفت گرسیوز این خواب شاه
نباشد جز از کامهٔ نیک خواه
همه کام دل باشد و تاج و تخت
نگون گشته بر بدسگال تو بخت
گزارندهٔ خواب باید کسی
که از دانش اندازه دارد بسی
بخوانیم بیدار دل موبدان
از اخترشناسان و از بخردان
هر آنکس کزین دانش آگه بود
پراگنده گر بر در شه بود
شدند انجمن بر در شهریار
بدان تا چرا کردشان خواستار
بخواند و سزاوار بنشاند پیش
سخن راند با هر یک از کم و بیش
چنین گفت با نامور موبدان
کهای پاکدل نیکپی بخردان
گر این خواب و گفتار من در جهان
ز کس بشنوم آشکار و نهان
یکی را نمانم سر و تن به هم
اگر زین سخن بر لب آرند دم
ببخشیدشان بیکران زر و سیم
بدان تا نباشد کسی زو ببیم
ازان پس بگفت آنچ در خواب دید
چو موبد ز شاه آن سخنها شنید
بترسید و ز شاه زنهار خواست
که این خواب را کی توان گفت راست
مگر شاه با بنده پیمان کند
زبان را به پاسخ گروگان کند
کزین در سخن هرچ داریم یاد
گشاییم بر شاه و یابیم داد
به زنهار دادن زبان داد شاه
کزان بد ازیشان نبیند گناه
زبان آوری بود بسیار مغز
کجا برگشادی سخنهای نغز
چنین گفت کز خواب شاه جهان
به بیدرای آمد سپاهی گران
یکی شاهزاده به پیش اندرون
جهان دیده با وی بسی رهنمون
بران طالع او را گسی کرد شاه
که این بوم گردد بما بر تباه
اگر با سیاوش کند شاه جنگ
چو دیبه شود روی گیتی به رنگ
ز ترکان نماند کسی پارسا
غمی گردد از جنگ او پادشا
وگر او شود کشته بر دست شاه
به توران نماند سر و تاج و گاه
سراسر پر آشوب گردد زمین
ز بهر سیاوش بجنگ و به کین
بدانگاه یاد آیدت راستی
که ویران شود کشور از کاستی
جهاندار گر مرغ گردد بپر
برین چرخ گردان نیابد گذر
برین سان گذر کرد خواهد سپهر
گهی پر ز خشم و گهی پر ز مهر
غمی شد چو بشنید افراسیاب
نکرد ایچ بر جنگ جستن شتاب
به گرسیوز آن رازها برگشاد
نهفته سخنها بسی کرد یاد
که گر من به جنگ سیاوش سپاه
نرانم نیاید کسی کینه خواه
نه او کشته آید به جنگ و نه من
برآساید از گفت و گوی انجمن
نه کاووس خواهد ز من نیز کین
نه آشوب گیرد سراسر زمین
بجای جهان جستن و کارزار
مبادم به جز آشتی هیچ کار
فرستم به نزدیک او سیم و زر
همان تاج و تخت و فراوان گهر
مگر کاین بلاها ز من بگذرد
که ترسم روانم فرو پژمرد
چو چشم زمانه بدوزم به گنج
سزد گر سپهرم نخواهد به رنج
نخواهم زمانه جز آن کاو نوشت
چنان زیست باید که یزدان سرشت
چو بگذشت نیمی ز گردان سپهر
درخشنده خورشید بنمود چهر
بزرگان بدرگاه شاه آمدند
پرستنده و با کلاه آمدند
یکی انجمن ساخت با بخردان
هشیوار و کارآزموده ردان
بدیشان چنین گفت کز روزگار
نبینم همی بهره جز کارزار
بسا نامداران که بر دست من
تبه شد به جنگ اندرین انجمن
بسی شارستان گشت بیمارستان
بسی بوستان نیز شد خارستان
بسا باغ کان رزمگاه منست
به هر سو نشان سپاه منست
ز بیدادی شهریار جهان
همه نیکوی باشد اندر نهان
نزاید به هنگام در دشت گور
شود بچهٔ باز را دیده کور
نپرد ز پستان نخچیر شیر
شود آب در چشمهٔ خویش قیر
شود در جهان چشمهٔ آب خشک
نگیرد به نافه درون بوی مشک
ز کژی گریزان شود راستی
پدید آید از هر سوی کاستی
کنون دانش و داد یاد آوریم
بجای غم و رنج داد آوریم
برآساید از ما زمانی جهان
نباید که مرگ آید از ناگهان
دو بهر از جهان زیر پای منست
به ایران و توران سرای منست
نگه کن که چندین ز کندآوران
بیارند هر سال باژ گران
گر ایدونک باشید همداستان
به رستم فرستم یکی داستان
در آشتی با سیاووش نیز
بجویم فرستم بیاندازه چیز
سران یک به یک پاسخ آراستند
همی خوبی و راستی خواستند
که تو شهریاری و ما چون رهی
بران دل نهاده که فرمان دهی
همه بازگشتند سر پر ز داد
نیامد کسی را غم و رنج یاد
به گرسیوز آنگه چنین گفت شاه
که ببسیج کار و بپیمای راه
به زودی بساز و سخن را مهایست
ز لشگر گزین کن سواری دویست
به نزد سیاووش برخواسته
ز هر چیز گنجی بیاراسته
از اسپان تازی به زرین ستام
ز شمشیر هندی به زرین نیام
یکی تاج پرگوهر شاهوار
ز گستردنی صد شتروار بار
غلام و کنیزک به بر هم دویست
بگویش که با تو مرا جنگ نیست
بپرسش فراوان و او را بگوی
که ما سوی ایران نکردیم روی
زمین تا لب رود جیحون مراست
به سغدیم و این پادشاهی جداست
همانست کز تور و سلم دلیر
زبر شد جهان آن کجا بود زیر
از ایرج که بر بیگنه کشته شد
ز مغز بزرگان خرد گشته شد
ز توران به ایران جدایی نبود
که باکین و جنگ آشنایی نبود
ز یزدان بران گونه دارم امید
که آید درود و خرام و نوید
برانگیخت از شهر ایران ترا
که بر مهر دید از دلیران ترا
به بخت تو آرام گیرد جهان
شود جنگ و ناخوبی اندر نهان
چو گرسیوز آید به نزدیک تو
به بار آید آن رای تاریک تو
چنان چون به گاه فریدون گرد
که گیتی ببخشش به گردان سپرد
ببخشیم و آن رای بازآوریم
ز جنگ و ز کین پای بازآوریم
تو شاهی و با شاه ایران بگوی
مگر نرم گردد سر جنگجوی
سخنها همی گوی با پیلتن
به چربی بسی داستانها بزن
برین هم نشان نزد رستم پیام
پرستنده و اسپ و زرین ستام
به نزدیک او هم چنین خواسته
ببر تا شود کار پیراسته
جز از تخت زرین که او شاه نیست
تن پهلوان از در گاه نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، افراسیاب شاه توران پس از یک شب تیره و خواب آشفتهای که دیده، در اضطراب به گرسیوز خبر میدهد که تاج و تختش در خطر است. او در خواب خود سپاه ایران را دید که به سمتش هجوم میآورند. گرسیوز به او پیشنهاد میدهد که با سیاوش، پسر کاووس، صلح کند و به جای جنگ، توافقی برقرار سازند. افراسیاب به این پیشنهاد توجه کرده و تصمیم میگیرد به سیاوش پیام بفرستد تا از جنگ پرهیز کنند و شرایطی برای صلح فراهم بیاورد. در این راستا، افراسیاب برای سیاوش هدایا و دعوتنامهای از جمله طلا و جواهرات میفرستد و تلاش میکند تا از جنگ و ویرانی جلوگیری کند و آرامش را به کشورش بازگرداند.
هوش مصنوعی: وقتی که شب تاریک به پایان میرسد و روشنایی صبح میرسد، مانند کسی که رازی را با احساس خاصی در دل دارد، صحبت میکند.
هوش مصنوعی: صدای هراسانی از افراسیاب بلند شد و جایگاه آرام و خواب را به لرزه درآورد.
هوش مصنوعی: پرستندگان با انرژی و شور و هیجان از جا برخاستهاند و صدای بلندی به راه انداخته و فضایی شاداب و پرجنب و جوش ایجاد کردهاند.
هوش مصنوعی: زمانی که خبر به گرسیوز رسید که تاج شاهانه به تاریکی افتاده است.
هوش مصنوعی: یک فرد با تیزی و سرعت به سوی شاه نزدیک شد و او را دید که در راه بر روی زمین خوابیده است.
هوش مصنوعی: او به در خانه رفت و از او خواست که درباره این داستان با برادرش صحبت کند.
هوش مصنوعی: پاسخی به من داد که از سؤال کردن خودداری کنم و گفت این زمان هیچ چیزی با من در میان نگذار.
هوش مصنوعی: بمان تا من دوباره عقل و هوشم را به دست بیاورم. لطفاً یکی از مشکلاتم را حل کن و به من کمک کن که کمی آرامش پیدا کنم.
هوش مصنوعی: زمانی که جهان بههوش آمد، با ناله و فریاد دیده شد.
هوش مصنوعی: شمع را روشن کردند و به تخت نشستند، اما او همچنان میلرزید مانند درختی که در باد تکان میخورد.
هوش مصنوعی: گرسیوز نامجوی از کسی میخواهد که لب به سخن گشاید و از این شگفتیها بگوید.
هوش مصنوعی: افراسیاب، شخصی با خرد و توانمند، گفت که هیچ کس چیزی مانند این را حتی در خواب هم نخواهد دید.
هوش مصنوعی: من هیچگاه مانند این شب تاریک را ندیدهام و از کسی، چه پیر و چه جوان، هم نشنیدهام.
هوش مصنوعی: در خواب، بیابانی را دیدم که پر از مار بود و جهانی را مشاهده کردم که پر از غبار و آسمانی که مملو از عقابها بود.
هوش مصنوعی: زمین بیابان خشک و بی آب و علفی که گفتی آسمان است، تا زمانی که جهان وجود دارد، چهرهاش را نشان نخواهد داد.
هوش مصنوعی: سراپردهام بر فراز تپهای برپا شده و در اطراف آن، گروهی از جنگجویان که به دفاع از آن مشغولند، به گردش درآمدهاند.
هوش مصنوعی: یک باد قوی وزید و گرد و غباری ایجاد کرد که باعث شد پرچم مرا به سمت زمین بکشاند.
هوش مصنوعی: تو از هر طرف به اندازهٔ یک جوی خون رفتی و به دلیل نبودن تو، همه جا پر از غم و اندوه شد. خیمه و سرپرده به حالت ویران و خراب درآمدند.
هوش مصنوعی: از آن لشکر من، بر گردن هزاران نفر که سرهای بریده و بدنهای افتاده دارند، افزونتر است.
هوش مصنوعی: نیروهای ایرانی مانند باد در زمان صبح به سرعت و توانایی به میدان آمدهاند، با نیزه در دست و تیر و کمان آماده نبرد هستند.
هوش مصنوعی: همه نیزهها به حالت ایستاده درآمدهاند و بار سنگینی بر دوش هر سوار قرار دارد که سرش را به یک سمت خم کرده است.
هوش مصنوعی: سواران سیاهپوش به سرعت بر تخت من هجوم آوردند و در این میان هزاران نیزهدار نیز به همراهشان بودند.
هوش مصنوعی: مرا از جای خود بلند کردند و به سرعت به سمت خود کشاندند و دستهایم را بستند.
هوش مصنوعی: در اطرافم را خوب تماشا کردم، اما از آنچه به یاد دارم کسی را در کنارم نمیبینم.
هوش مصنوعی: مرا به سرعت به نزد کاووس بردی، همانند بادی که قهرمان نامداری را به حرکت درمیآورد.
هوش مصنوعی: یک تختی مانند ماه تابان وجود داشت که پور کاووس، شاه، بر روی آن نشسته بود.
هوش مصنوعی: دو هفته نبودن تو، برای من مانند یک سال میماند. وقتی تو مرا میبینی در برابر خودت، احساس میکنی که چقدر به تو نیاز دارم.
هوش مصنوعی: تو با وزیدن خود، مانند ابر در حال غرش، در وجودم تاثیر گذاشتی و با ضربهای از شمشیر، نیمی از هستیام را تغییر دادی.
هوش مصنوعی: من به شدت از درد فریاد زدم و این زاری و کشش درد من را بیدار کرد.
هوش مصنوعی: گرسیوز به او گفت: این خواب شاه نمیتواند جز از آرزوی نیک دوستان باشد.
هوش مصنوعی: تمام آرزوها برآورده شده و خوشبختی و سعادت در دوردست است و سرنوشت بدخواهان به زوال رفته است.
هوش مصنوعی: کسی که خواب را نقل میکند یا برای دیگران تعریف میکند باید فردی باشد که از دانش و تجربه کافی برخوردار باشد.
هوش مصنوعی: بیایید بانگ بیداری را از دلهای روشن موبدان و دانشمندان بپرسیم.
هوش مصنوعی: هر کسی که از این دانش مطلع باشد، حتی اگر در درگاه پادشاه هم باشد، ارزشش به مراتب بیشتر است.
هوش مصنوعی: جمعی از مردم گرد درب پادشاه جمع شدهاند تا دلیل خواسته شدن خود را بدانند.
هوش مصنوعی: او به صداقت سخن میگوید و هر کس را بنا به شایستگیاش مینشاند، چه بزرگ و چه کوچک.
هوش مصنوعی: او با موبدان بزرگ و مشهور اینگونه گفت: ای دل پاک و نیکوکار، تو از خردمندان هستی.
هوش مصنوعی: اگر حرفها و خوابهای من در این دنیا از کسی به صورت واضح یا پنهان شنیده شود،
هوش مصنوعی: اگر کسی به من بگوید که حرفی نمیزنم و سر و بدنم را برایش از دست نمیدهم، نشان میدهد که چقدر به این موضوع اهمیت میدهم.
هوش مصنوعی: ببخشید بر آنها طلا و نقره بسیار تا هیچکس از تو خشمگین و دور نباشد.
هوش مصنوعی: پس از آن، گفت که چه چیزهایی را در خواب دید، همانطور که موبد آن سخنان را از شاه شنید.
هوش مصنوعی: از این نترسید و از پادشاه درخواست کنید که این خواب را چطور میتوان به درستی بیان کرد.
هوش مصنوعی: مگر اینکه شاه با بنده عهد کند و زبان را برای جواب دادن در اختیار بگذارد.
هوش مصنوعی: هرچه که داریم و به یاد میآوریم، در سخن خود بر شاه میگوییم و از او عدالت میطلبیم.
هوش مصنوعی: شاه به زنی که او را هشدار میدهد، زبان میدهد تا بداند که از آنها گناهی نبیند.
هوش مصنوعی: توانایی خوب صحبت کردن و بیان سخنان زیبا نشاندهندهی عمق فهم و آگاهی فرد است.
هوش مصنوعی: او چنین گفت که در خواب شاه بزرگ دنیا، سپاه زیادی به حالت بیداری آمده است.
هوش مصنوعی: یک شاهزاده در درون دنیا دیده و با او راهنمایان زیادی هستند.
هوش مصنوعی: سرنوشت او را شاه به دلایل خود از زمین و خانهاش دور کرد تا اینکه این سرزمین به ویرانی دچار شود.
هوش مصنوعی: اگر شاه با سیاوش جنگ کند، رنگ زمین مانند دیبا تغییر خواهد کرد.
هوش مصنوعی: از ترکان هیچ فرد راستگویی باقی نماند و غم و اندوهی از جنگ او بر دل پادشاهی مینشیند.
هوش مصنوعی: اگر او به دست شاه کشته شود، در توران نه سر باقی میماند و نه تاج و مقام.
هوش مصنوعی: زمین به خاطر سیاوش پر از آشوب و جنگ و کینه خواهد شد.
هوش مصنوعی: زمانی که به یاد آوردی حقیقت را، آنگاه میبینی که کشور به دلیل کمبودها و نواقصش ویران خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر سلطانی همچون مرغ شود و در این آسمان پرواز کند، هرگز نمیتواند از این چرخ گردان گذر کند.
هوش مصنوعی: آسمان در این دنیای ما گاهی با خشم و گاهی با مهر و محبت بر ما میگذرد و تغییراتش بر زندگی ما تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: افراسیاب وقتی خبر غمباری را شنید، دیگر تمایلی به جنگیدن نشان نداد و از تلاش برای نبرد خودداری کرد.
هوش مصنوعی: در این بیت، گفته میشود که گرسیوز (که شخصیتی افسانهای است) بسیاری از رازها را فاش کرده و درباره موضوعات مختلف سخنانی را به یاد آورده است. این نشاندهندهٔ عمق دانایی و آگاهی او از مسائل مختلف است.
هوش مصنوعی: اگر من نیازی به نبرد با سیاوش نداشته باشم، هیچکس برای انتقامگیری نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: نه او به میدان جنگ میآید و نه من از صحبت و گفتگو در جمع آرام میگیرم.
هوش مصنوعی: نه کاووس از من کینه خواهد داشت و نه جامعه به هم میریزد و دچار آشوب میشود.
هوش مصنوعی: به جای تلاش برای بدست آوردن دنیا و درگیری، بهتر است فقط به صلح و آشتی فکر کنیم و هیچ کار دیگری انجام ندهیم.
هوش مصنوعی: برای او طلا و نقره میفرستم، همانند تاج و تخت و گوهری بسیار.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است این مشکلات از سر من بگذرد؟ چون نگرانم که روح من دچار ناخوشی شود.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم به خوبی به اهدافم دست یابم، بهتر است که زمان را بگذرانم و به تلاش خود ادامه دهم و از مشکلات نترسم.
هوش مصنوعی: من هیچ چیزی از زمانه نمیخواهم جز آنچه که مقدر شده است. باید به گونهای زندگی کنم که با ذات خداوند همخوانی داشته باشد.
هوش مصنوعی: زمانی که نیمهای از دوران آسمان گذشت، خورشید جلوهگری خود را به نمایش گذاشت.
هوش مصنوعی: مردان بزرگ و اهمیتدار به دربار پادشاه آمدند، که نشان از احترام و ارادت آنها داشت و کلاهی بر سر داشتند.
هوش مصنوعی: او جمعی از افراد دانا و با تجربه تشکیل داد که دارای هوش و فهم بالایی بودند.
هوش مصنوعی: او به آنها گفت که از روزگار چیزی جز جنگ و نبرد نمیبینم و بهرهای دیگر نمیبرم.
هوش مصنوعی: بسیاری از کسانی که در جنگها مشهور و نامدار بودند، به واسطهی من در این جمع به زمین افتادند و شکست خوردند.
هوش مصنوعی: بسیاری از شهرها به بیمارستان تبدیل شدند و بسیاری از باغها نیز به مکانهایی پر از خار بدل گشتند.
هوش مصنوعی: بسیاری از باغها که در آنها میجنگم، نشانههایی از سربازان من هستند.
هوش مصنوعی: ز ظلم و ستم پادشاه دنیا، همه خوبیها در خفا و پنهانی وجود دارد.
هوش مصنوعی: در دشت، زمانی که در اثر آرامش یا بیتحرکی، چیزی متولد نمیشود، بچه باز ممکن است به دلیل عدم تجربه یا شرایط نامناسب، دچار مشکلاتی شود.
هوش مصنوعی: اگر از پستان شیر، شیر ترسیده و نرود، آب چشمه خود تبدیل به قیر خواهد شد.
هوش مصنوعی: در این جهان، چشمهٔ آب هیچگاه خشک نمیشود و بوی خوش مشک هرگز از بین نمیرود.
هوش مصنوعی: وقتی انسان از نادرستی و انحراف دوری کند، حقیقت و درستکاری از هر طرف نمایان میشود، حتی در میان نقصها و کمبودها.
هوش مصنوعی: حال تصمیم داریم به جای غم و اندوه، به یادگیری و بخشش بپردازیم.
هوش مصنوعی: زندگی باید به آرامش بگذرد و نباید نگران مرگ ناگهانی بود.
هوش مصنوعی: دو چیز زیر پای من وجود دارد: یکی ایران و دیگری توران، که هر دو بهعنوان سرای من به حساب میآیند.
هوش مصنوعی: بنگر که هر سال چه مقدار مالیات سنگین از کسانی که در کار کشت و زراعتند، به دست میآورند.
هوش مصنوعی: اگر شما هم نظر باشید و همنظر با هم، داستانی را برای رستم میفرستم.
هوش مصنوعی: من در تلاش هستم تا در ارتباط با سیاووش، چیزهایی فراوان و بیپایان را بفرستم.
هوش مصنوعی: سران هر یک به نوبت پاسخهای خود را آماده کردند و همگی در پی خوبی و راستی بودند.
هوش مصنوعی: تو فرمانروایی و ما همچون راهی یا مسیری هستیم که دل خود را در اختیار تو گذاشتهایم تا بر ما حکمرانی کنی.
هوش مصنوعی: همه به خانههای خود برگشتند و هیچ کس غم یا رنجی را به خاطر نداشت.
هوش مصنوعی: شاه به گرسیوز گفت که باید به جمعآوری نیرو پردازد و راه را پیموده و پیش برود.
هوش مصنوعی: به زودی آماده شو و سخن را خوب بگو، از بین لشکر سوارانی با مهارت، دویست نفر را انتخاب کن.
هوش مصنوعی: به سوی سیاووش، از هر چیزی گنجی ارزشمند فراهم کردهاند.
هوش مصنوعی: از اسب تازی به زین زرینی و از شمشیر هندی به نیام طلایی.
هوش مصنوعی: یک تاج با سنگهای قیمتی که شبیه به تاج یک شاه است، از تعداد زیادی شتر که بارهایی را حمل میکنند، ساخته شده است.
هوش مصنوعی: یک غلام و کنیز به یکدیگر میگویند که با هم هیچ درگیری و دشمنیای ندارند و نباید بر سر همدیگر جنگ و جدل کنند.
هوش مصنوعی: بپرسید و از او بپرسید که ما هیچ جا جز ایران نرفتهایم.
هوش مصنوعی: زمین تا کنار رود جیحون متعلق به من است و این سلطنت از من جداست.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی دلیرانی همچون تور و سلم به میدان آمدند و جنگیدند، جهان به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و به سمت دگرگونی رفت. به عبارتی دیگر، شجاعت و قدرت این افراد باعث شد که دنیای شکسته و زیر سلطه تغییر کند و به یک وضعیت جدید برسد.
هوش مصنوعی: ایرج، که به ناحق به قتل رسید، از بین بزرگان و دانایان سرزمینش، موجب شد که عقل و دانش آنها به شدت تحت تأثیر قرار گیرد.
هوش مصنوعی: از سرزمین توران به ایران هیچ جدایی وجود ندارد، چرا که هر دو جا در نبرد و جنگ با هم آشنا هستند و هیچ ترسی از این موضوع ندارند.
هوش مصنوعی: از خداوند چنین امید دارم که بر من درود و رحمت و بشارت نازل کند.
هوش مصنوعی: تویی که با دیدن دلاوران، از شهر ایران بیدار و شگفتزده شدهای.
هوش مصنوعی: وقتی بخت تو خوب باشد، دنیا به آرامش میرسد و در دلها دیگر جنگ و مشکلات پنهان نمیماند.
هوش مصنوعی: زمانی که گرسیوز به نزد تو بیاید، اندیشههای تیرهات سنگین خواهد شد.
هوش مصنوعی: چنان که در زمان فریدون، جهان را به مهربانی و بخشش به مردم سپرد.
هوش مصنوعی: ببخشیم و دوباره به صلح و دوستی بازگردیم و از نزاع و دشمنی دست بکشیم.
هوش مصنوعی: تو در جایگاه شاه هستی، پس با شاه ایران سخن بگو تا شاید او کمی نرمتر شود و از جنگ و پیکار دست بردارد.
هوش مصنوعی: با پهلوان صحبت کن و داستانهای زیادی دربارهی چربی و فربهی بزن.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که نشانهای از رستم، شامل پیام یک فرستاده، اسب و زین طلا وجود دارد.
هوش مصنوعی: به نزد او نیز چنین خواستهای را ببر تا کارها به سامان و منظم شوند.
هوش مصنوعی: تن پهلوان ارزش و نشانی از سلطنت ندارد مگر اینکه بر روی تخت زرین قرار گیرد. به عبارت دیگر، بدون مقام و موقعیت مناسب، قدرت و شجاعت یک قهرمان هم به چشم نمیآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.