بینوا در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۵۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۲ - در مقام و مرتبت این نامه:
جناب میرهدایت گرامی
عنایت نفرمودید !سخن از شخص است (نظامی)بنابراین صبح رو درست است
جمال در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۱۸ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۲ - فی التوحید الباری تعالی:
مصرع "گر زندگی خواهی چو شهیدان پس از حیات " ایراد وزنی دارد و در این صفحه اینگونه ضبط شده که " گر زندگی خوهی ... " که به نظر درست می آید سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات (گزیدهٔ ناقص) » شمارهٔ ۲۸ - فی التوحید الباری تعالی/
محمد در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۲۵ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » فی فضائل خلفا » فی فضیلةامیرالمؤمنین علی رضی الله عنه:
با سلام به دوستان
ناشناس بالا !
حکم دروغ را به الله نبند. می گویی تقیه حکم الهی است؟؟؟؟ اتقولون علی الله ما لا تعلمون!!! . عطار عارف با الله و دنبال نور معرفت بود تقیه را می خواست چکار. حالا می خواهی قبول کنی یا نکنی تمامی شاعران نامدار پارسی گویی (از مولانا، شیخ عطار ،و سعدی و حافظ گرفته تا علامه إقبال) همه اهل سنت بودند. منزلت برادران أهل تسنن در ایران بالاست. ما هر چی گنجینه علم و أدب نفیس گذشته داریم همه إز ایشان است و بس. اینها با عمل ثابت کردند که پیرو راه أمیر المؤمنین علی (رضی الله عنه ) هستند. پس چشم ها را باید شست و جور دیگر باید دید. تعصب چشم حقیقت جو را کور می کند. خداوند ما را به رَآه رأست هدایت کند.
محمد در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۴۹ دربارهٔ اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۱۷ - در معنی اینکه نظام ملت غیر از آئین صورت نبندد و آئین ملت محمدیه قرآن است:
خداوند شما را رحمت کند علامه اقبال.
روفیا در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۵۱ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
همیشه بیدار و مسعود سعیدی گرامی
دلبندان
آنچه موجب می شود ما در قضاوت میان حق و باطل به اشتباه بیفتیم دیدن تنها بخشی از حقیقت و ندیدن بخش دیگری از آن است.
درباره شخص صحبت نمی کنم. بلکه درباره رفتارها و گفتار هایی که از اندیشه ها سرچشمه می گیرند میگویم.
عربی به خودی خود آزار دهنده نیست. پارسی به خودی خود بار اخلاقی و ارزشی ندارد.
ولی هنگامی واژه های عربی یا پارسی محمل حمل معنای تلخی چون تحقیر و تمسخر شوند بار اخلاقی می یابند.
صورت را رها کنیم و معنا را دریابیم.
زبان صورت است.
یکی با همان حروف شعر حافظی میگوید.
دیگری همان که میدانید…
من دیده ام برخی عزیزان در گنجور به ظاهر پرسشی می پرسند،
ولی پرسش شان محتوای استفهامی ندارد. بلکه محتوای انکاری یا فحوای تمسخر آمیز دارد.
یا به ظاهر از واژه های خوش به حالت و آفرین و مرحبا استفاده میکنند ولی فحوای کلامشان تحقیر و خوار بر شمردن آن سوی مکالمه است.
خوب این یک معنا بیشتر ندارد :
گوینده دارد در لفافه به مخاطب می گوید تو نمی فهمی!!!
این تحقیر را ما همه وقتی خطاب به ماست احساس میکنیم،
ولی وقتی خود به کار می بریم تلخی آن را دست کم میگیریم.
این است که گاهی واژگانی به ظاهر وجیه آتش به پا میکنند.
شوربختانه ریشه و علت این تحقیر ها همه در خودبزرگ بینی ایست که ما ناظر آن در هر دو سر طیف هستیم. برخی مومنان دچار خود بزرگ بینی شده اند چون خیال میکنند به منبع حقیقت وصل شده اند که هیچ خطایی در آن جا راه ندارد. بعضی منکران دچار خود بزرگ بینی شده اند چون خود را صاحب اندیشه و عقل کافی می دانند.
و خود بزرگ بینی را هیچ کس دوست ندارد و بر نمی تابد. حتی اگر خودش خود بزرگ بین باشد!
بگذارید مثالی بیاورم که تمرینی است برای همه ما تا ماورای صورت را ببینیم.
گدایی با ظاهری زار و نزار در حالی که نان خشکی را در آب گندی میزد و میخورد با طعنه میگفت ” خدایا کرمتو شکر “،
خوب این شکر است؟؟؟
همه خوب میدانیم که این شکایت است هر چند صورت شکر دارد!
برای اینکه مفاهیم نهفته در ماورای صورت ها را هر چه کاملتر دریابیم میتوانیم صورت ها راتجزیه کنیم.
مثلا حاشیه ای بسیار درست از نظر علمی و واژه آرایی است، حقیقت و منطق را نیز در بر دارد، ولی بوی تمسخر میدهد.
نوشتاری از نظر قواعد عربی در منتها درجه کمال است ولی مبنای علمی ندارد.
کلامی رمانتیک و شاعرانه و احساسی و موزون است ولی حقیقت بزرگی را بیان نمیکند.
این متن از واژگانی بس ثقیل و تخصصی استفاده کرده است ولی در پایان هدف خاصی را تعقیب نمیکند.
و سر انجام حاشیه ای هم از نظر معنا و صورت و تجزیه و ترکیب هیچ بار ارزشی مثبتی در بر ندارد….
ووو….
چه خوب است که همانقدر که درباره حواشی دیگران نقاد هستیم درباره رکورد خودمان هم بیرحمانه نقادی کنیم و پیش از ثبت آن بر صفحه هستی آنرا از فیلتر تحقیر و تهدید و تنبیه و توهین و اعتراض و… عبور داده و اثری پاکیزه از هر نوع آلودگی صوری و معنایی بر جای بگذاریم.
این به نوبه خود تمرینی کارآمد است چه در سیر و سلوک میتوان از صورت زیبا نیز به معنا رسید ولی اگر معنای نهفته در دل هایمان زیبا و حقیقت جو و زیبابین باشد صورت های بر آمده از این معنا خود بخود زیبا خواهند بود. نیازی نیست جان بکنیم یا انرژی فراوانی صرف کنیم تا آثار زیبایی از خود به جای بگذاریم.
بلکه زیبایی رفتار و گفتار جزو پیامد های طبیعی زیبایی اندیشه خواهند بود.
مهدی کاظمی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۹ - سوال کردن رسول روم از امیرالمؤمنین عمر رضیالله عنه:
تا به گوش ابر آن گویا چه خواند
کو چو مشک از دیدهٔ خود اشک راند
ودر در گوش ابر چه افسونی خواند که اشک از ابر مثل مشک ابی سرازیر شد
تا به گوش خاک حق چه خوانده است
کو مراقب گشت و خامش مانده است
حضرت حق در گوش خاک مگر چه خوانده است که خاک در سکوت و خاموشی و در سکون و ارامش مشغول مراقبه(مراقبت) شده است
در تردد هر که او آشفته است
حق به گوش او معما گفته است
هرکسی که دچار تردید است و ازین دوگانگی در اشفتگیست و بدنبال حقیقت میگردد .... این جستجو را هم حق در دل او قرار داده است و با او معما گفته است
تا کند محبوسش اندر دو گمان
آن کنم آن گفت یا خود ضد آن
تا گیر کنند انانکه بین گمان و شک و یقین هستند و با عقل خود میسنجند دنیارا و در کشمکش اند که سخن حق را گوش کنند یا برعکس ان رفتار کنند
هم ز حق ترجیح یابد یک طرف
زان دو یک را برگزیند زان کنف
و بازهم خواست خداونداست که بکدام طرف متمایل شویم و ازین دو یکی را بر گزینیم یا سر سپرده شویم و قبول کنیم و یا در چون و چرا غرق یشیم و گرفتار در دام منطق...
گر نخواهی در تردد هوش جان
کم فشار این پنبه اندر گوش جان
اگه نمیخوای تو این دو گانگی و تردید بمونه وجودت و جانت اگاه بشه کمتر فشار بده پنبه های خودسری و خیره سری را در گوش جان خودت تا حقیقت را دریابی
تا کنی فهم آن معماهاش را
تا کنی ادراک رمز و فاش را
تا اینکه بتونی اون معما ها رو حل کنی و به ادراک حقیقت دست پیدا کنی و انچه که بدنبالش هستی و در پرده ابهام قرار داره برات اشکار بشه
پس محل وحی گردد گوش جان
وحی چه بود گفتنی از حس نهان
پس گوش جانت قابلیت اگاهی از حقیقت را پیدا میکند و محل سماع حق میشود و اما وحی یعنی چی ؟ ادراک حواس پنهان ونتیجه دقت در درون و توجه به ذات غنی و مکاشفه در ان وجه فرشته خویی مان .... وشنیدن پیغام سروش در گوش جان یعنی الهاماتی بردل ...
گوش جان و چشم جان جز این حس است
گوش عقل و گوش ظن زین مفلس است
گوش جان و چشم جان ورای حس ظاهری است و برتر ازین گوش عقل و درگیر تردید بودنهای ناچیز است
ارمیا در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۲۶ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » خان ننه:
هر وقت این شعرو میخونم گریم میگیره
روحت شاد استاد
mandarin در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۳:
نافر به معنای ترسنده و رمنده و البته به معنی چیره و غالب می باشد
مهدی کاظمی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۹ - سوال کردن رسول روم از امیرالمؤمنین عمر رضیالله عنه:
مرد گفتش کای امیرالمؤمنین
جان ز بالا چون در آمد در زمین
ان فرستاده قیصر روم از عمر پرسید که جان چگونه از عالم بالا به زمین امد
مرغ بیاندازه چون شد در قفس
گفت حق بر جان فسون خواند و قصص
پرسید که این پرنده بیحد و بزرگ چگونه در قفس تن گرفتار امد و درجواب شنید که حضرت حق برای جانها و بر انان افسونها و حکایتها خواند تاوی را به عالم مادی دراورد
بر عدمها کان ندارد چشم و گوش
چون فسون خواند همی آید به جوش
اگر خداوند متعال بر عدم ها و نبودنها که بخودی خود چشم و گوشی ندارند افسون بخواند و بخواهد که هست شوند انان همگی بجوش و خروش میافتند
از فسون او عدمها زود زود
خوش معلق میزند سوی وجود
از افسون و خواست او نبودنها جامه بودن میپوشند و سرازیر میشوند سوی عالم وجود و از خداوند وجود میابند
باز بر موجود افسونی چو خواند
زو دو اسپه در عدم موجود راند
وبازهم اگر خداوند ما افسون و معجزه ای بخواند و بکند جانها و پدید امدگان سریعا به عدم شتابند
گفت در گوش گل و خندانش کرد
گفت با سنگ و عقیق کانش کرد
خداوند ما درگوش گل رازی از زیبایی گفت و گل خندید .....به سنگ هم چیزی از ارزشش گفت او را گرانبها در دل معدنش ساخت
گفت با جسم آیتی تا جان شد او
گفت با خورشید تا رخشان شد او
با جسم بیجان ایتی خواند تا او جاندار شد و با خورشید هم از درخشندگی دم زد تا او نور گرفت و خواست او بود که وجود بوجود امد
باز در گوشش دمد نکتهٔ مخوف
در رخ خورشید افتد صد کسوف
وبازهم این حضرت حق است که حیرت های افرینش را مثل کسوف در خورشید را ایجاد میکند یا کرده است که البته میکند بهتر است چون زمان برای عمل او و خود او معنی گذشته ندارد ئس فعل جاری میکند برای درک ما بهتر است و زمان حال را برای توصیف میکند
جاوید مدرس اول رافض در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸:
من و سفینۀ حافظ که جز در این دریا
بضاعت سخن .................. نمیبینم
دلنشان: 24 نسخه (801، 816، 818، 821، 825، 836، 843 و 17 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ)
دلستان: 13 نسخه (803، 813، 814- 813، 824، 834 و 8 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ) خانلری، عیوضی، جلالی نائینی- نورانی وصال، حمیدیان
دلفشان: 1 نسخه (819)
دُرفشان: 3 نسخه (822، 827 و 1 نسخۀ بیتاریخ) قزوینی- غنی، نیساری، سایه، خرمشاهی- جاوید
یک نسخه از 42 نسخهای که غزل 350 را دارند این بیت از غزل را ندارد.
************************************
************************************
شهاب در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۱ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:
ابتدای بیت 13 غلط تایپی دارد، باید "یا" باشد.
روفیا در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳:
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
این شیطنت و قوه تخیل قوی و خواندن دست حریف مولانا را بسیار جذاب میکند.
کمال در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۱۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۳:
جمع آن: 3797
جاوید مدرس اول رافض در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷:
کنون که چشمۀ قند است لعل نوشینت
سخن بگوی و ز طوطی شکر دریغ مدار
کنون که چشمۀ قند است لعل نوشینت : 20 نسخه (801، 803، 813، 818، 824، 827، 836 و 13 نسخۀ متأخّر یا بیتاریخ) قزوینی، خانلری، عیوضی، سایه، خُرّمشاهی
کنون که چشمۀ نوش است لعل شیرینت : 16 نسخه (819، 821، 823، 825، 843 و 11 نسخۀ متأخّر یا بیتاریخ) نیساری
کنون که چشمۀ قند است لعل شیرینت : 1 نسخۀ بیتاریخ
کنون که چشمۀ خضراست لعل نوشینت : 1 نسخۀ بیتاریخ
کنون کرشمۀ لعل است قند نوشینت : 1 نسخه (822)
کنون که چشمۀ لعل است قند نوشینت : 1 نسخۀ بیتاریخ
غزل 242 و بیت فوق در 40 نسخه از نسخ قرن نهم هجری از جمله همۀ نسخ کاملِ کهن مورّخ آمده است.
***************************************
***************************************
مهدی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۹۸:
به نظر میرسه بیت اول شامم باشد
جاوید مدرس اول رافض در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹:
نقد صوفی نه همه صافیِ بیغش باشد
ای بسا خرقه که ................ آتش باشد
شایستۀ : 30 نسخه (803، 813، 814-813، 822، 824، 825، 836، 843 و 22 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری
مستوجبِ : 10 نسخه (801، 819، 821، 823، 827 و 5 نسخۀ متأخّر یا بیتاریخ) قزوینی، سایه، خُرّمشاهی
غزل 155 و بیت فوق در 40 نسخه آمده است. از نسخ کاملِ کهنِ مورّخ، نسخۀ مورخ 818 اصل غزل را ندارد. دگرسانی دیگری در مصرع نخست این است:
صافیِ بیغش : 30 نسخه (801، 803، 814-813، 819، 822، 824، 825، 827، 843 و 21 نسخۀ متأخّر یا بیتاریخ) قزوینی، خانلری، عیوضی، نیساری، خُرّمشاهی
صافی و بیغش : 9 نسخه (813، 816، 821، 823، 836 و 4 نسخۀ متأّخر یا بیتاریخ) سایه
بادۀ بیغش : 1 نسخۀ بسیار متأخّر (893)
*****************************************
****************************************
جاوید مدرس اول رافض در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹:
غم دنیایِ دَنی چند خوری؟............
حیف باشد دلِ دانا که مشوّش باشد
باده بخور! : 22 نسخه (801، 819، 821، 822، 823، 824، 827 و 15 نسخۀ متأخّر یا بیتاریخ) قزوینی، عیوضی، سایه، خُرّمشاهی
باده بخواه! : 14 نسخه (803{بخوان}، 813، 814-813، 816، 836، 843 و 8 نسخۀ متأخّر یا بیتاریخ) خانلری، نیساری
باده بنوش! : 2 نسخه (825، 857)
خوشدل باش! : 1 نسخۀ بیتاریخ
غزل 155 و بیت فوق در 40 نسخه آمده است. از نسخ کاملِ کهنِ مورّخ، نسخۀ مورخ 818 اصل غزل را ندارد.
******************************************
******************************************
جاوید مدرس اول رافض در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶:
من آن ........................ را ز باغ سینه برکندم
که هر گل کز غمش بشکفت محنت بار میآورد
شکل صنوبر : 16 نسخه (801، 803، 819، 821، 823، 825، 827، 836 و 8 نسخۀ متأّخر یا بیتاریخ) قزوینی، خانلری، سایه
شاخ صنوبر : 13 نسخه (813، 843 و 11 نسخۀ متأخّر یا بیتاریخ) عیوضی، نیساری، خُرّمشاهی
غزل 142 در 30 نسخه آمده و از آن میان نسخۀ مورّخ 818 بیت فوق را ندارد. از نسخ کاملِ کهنِ مورّخ، نسخۀ مورخ 824 خود غزل را ندارد.
***************************************
***************************************
جاوید مدرس اول رافض در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰:
بیفشان جرعهیی بر خاک و حالِ اهلِ .........
که از جمشید و کیخسرو فراوان داستان دارد
شوکت بین : 29 نسخه (801، 803، 813، 822، 836 و 9 نسخۀ متأخر: 849، 855، 858، 862، 864، 866، 867، 874، 875 و 15 نسخۀ بسیار متأخر یا بیتاریخ) نیساری
شوکت پرس : 6 نسخه (3 نسخه : 819،821، 823 {شکوه} و 3 نسخۀ متأخر: 843، 854، 857) خانلری، عیوضی، سایه
دولت پرس : 1 نسخه (824)
دل بشنو : 1 نسخه (827) قزوینی، خُرّمشاهی
غزل 116 در 36 نسخه از جمله تمام نسخههای کاملِ کهنِ مورّخ ضبط شده است. نسخههای مورخ 818 و 822 و 825 بیت فوق را ندارند.
********************************
********************************
دکتر خدیجه شریفی در ۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۰: