محدث در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹:
جناب "آوا"یی که "که" و "به" را به صورت "ک" و "ّب" می نویسید خواهش می کنم دیگر اینطور ننویسید:)))))))) چشم من رنگ شفق یافت ز ...
محدث در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
ای جنابی که نوشته اید: یزید نمی تواند شعرگو از کار در بیاید و لابد دیوان شاعری مفلوک دیگر را دزدیده یا به نامش جا زده اند، خدمتتان عرض می کنم این مسئله ای که مرقوم فرمودید درست نیست و انسان های پلید و خبیث و لعینی چون یزید هم می توانند ادیب و شاعر با بیایند. کافر و بی دین هم اگر زحمتی بکشد به نتیجه می رسد جز در برخی عرصه ها که می گویند زحمت به تنهایی کافی نیست و طهارت لازم است و من لم یجعل الله له نورا فما له من نور.
Hamishe bidar در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۵۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲ - مناجات:
جناب ایزدجو این شعر که آقا محمد نوشت، در آغاز شاهنامه هست. کلمات زیادی به عربی ندارد. در همین گنجور شاهنامه هست. شما از کجا میفرمایید که از فردوسی نیست؟
Memo در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۴۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲ - مناجات:
دوستان به غزل توجه کنید! من نمیفهمم چرا بعضی از دوستان بی دین و بی اعتقاد اصلا چرا این شعر را میخونن که به چنین اشخاسی مثل استاد شهریار، حضرت علی یا به پیامبر اسلام توهین کنن. واقعا شرم آوره.
ای مگس حضرت سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری
دکتر ترابی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۰۲ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲ - مناجات:
سردبیر گرامی گنجور،
به تازگی برخی حاشیه نویسان پا را از حاشیه نویسی آن سو تر نهاده به ناسزا نویسی پرداخته اند. امیدوارم بتوانید از درج مطالبی که به هیچ رو در خورگنجور وشعر و ادب فاخر فارسی نیست،
جلو گیری کنید.
دوستدار.
مسلم در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۳ دربارهٔ اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۶ - لا اله الا الله:
سلام بر بزرگان علم و ادب سراسر یکتاپرستی بسیارزیبا و دلنشین
حامد جاویدی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۵۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:
در بیت ششم:
نیابد بدو نیز اندیشه راه که او برتر از نام و از جایگاه
بیت درست این است:
نه اندیشه یابد بدو نیز راه که او برتر از نام و از جایگاه
خواهشمندم ویرایش شود.
شهرام بنازاده در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۵۳ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶:
صد حج قبول
محمد در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۳۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲ - مناجات:
پس من به شما تبریک میگم که این اشتباه بزرگ را پیدا کردید. لطفا این دید دقیقتون را به گنجور بگویید که به قول شما به حکیم توسی اهانت نکنند. اگرایشان دشمن حضرت امیر هستند این حرف من نیستکه من از کسی معذرت بخواهم بلکه حدیث نبوی هست:
فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر/
1. پیامبر خدا(ص) به امام علی(ع) فرمود: «ای علی! هر که مرا و تو را و امامان از نسل تو را دوست بدارد، باید خدا را بر حلالزادگی خود، ستایش گوید؛ زیرا ما را دوست نمیدارد، مگر حلالزاده و ما را دشمن نمیدارد، مگر حرامزاده».[1]
2. پیامبر خدا(ص) درباره امام علی(ع) فرمود: «ای مردم! فرزندان خود را با [محکِ] محبّت علی بیازمایید؛ زیرا علی هرگز به گمراهی فرا نمیخوانَد و از راه راست، دور نمیشود. پس، هر یک از فرزندان شما علی را دوست داشت، از شماست و هر کدام او را دشمن داشت، از شما نیست».[2]
3. امام علی(ع) به نقل از پیامبر(ص) فرمود: «ای ابو ذر! هر که ما اهل بیت را دوست بدارد، باید خدا را بر نخستین نعمت، ستایش گوید». ابو ذر پرسید: ای پیامبر خدا! نخستین نعمت کدام است؟ فرمود: «حلالزادگی. ما را دوست نمیدارد، مگر کسی که حلالزاده باشد».[3]
4. ام سلمه گفت: از رسول خدا(ص) شنیدم که به علی(ع) میفرمود: «تنها سه گروه تو را دشمن دارند: ولد زنا، منافق و کسی که مادرش در حال حیض به او حامله شده باشد».[4]
5. «ابوبکر گفت: رسول خدا در خیمه نشسته بود، علی و فاطمه و حسن و حسین نیز در خیمه بودند، فرمود: ای مسلمانان! هر کس با اهل خیمه دوست باشد من با او دوست هستم و هر کس با آنان دشمن باشد من با آنان دشمنم، آنان را دوست ندارد، مگر آنکه ولادتی پاک دارد و دشمن نیست با آنان مگر آنکه ولادتی ناپاک دارد»
رضا در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۲۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۹ - در احوال لیلی:
لطفا معنی این را بنویسید:
برده بدو رخ ز ماه بیشی / گل را دو پیاده داده پیشی
ایزدجو در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۴۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲ - مناجات:
محمد جان
ببخشید من فضولی میکنم
در ابتدا بگویم این شعر از فردوسی نیست که آن حکیم هیچگاه این مقدار لغت عربی در اشعارش نمی آورد ، که الحاقی ست . پس این شما هستی که به حکیم توسی اهانت کرده ای
سپس شما میگویی که به کسی توهین نکردی
اگر با شعر دیگران حاشیه نویسان را بی پدر خطاب کنی ، آیا توهین نیست ، که کلوخ انداز را پاداش سنگ است
اگر اجازه میدادی هر کس نظرش را بگوید هیچ کس به شما بی احترامی نمیکرد
میبینم که ناباور بدون توهین و حنیفه نژاد نیز همینطور نظراتشان را گفتند
ولی درین میان آن ناشناس و شما به آن دو ناسزا گفته اید
کمی ادامه دهید خدای ناکرده آنچه نباید پیش خواهد آمد ، چه خون بود ای دفتر را به ناروا نمی آلودی
بهتراست عذر خواهی کنی
ولی من به جای شما از ان دو بزرگوار معذرت میخواهم
با احترام
ایزدجو
مهدی کاظمی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تأمّل فاسد:
گر نبودی کارش الهام اله
او سگی بودی دراننده، نه شاه
پاک بود از شهوت و حرص و هوا
نیک کرد او، لیک نیک بد نما
مجددا به بیان حکمت به هلاکت رساندن زرگر میپردازد و میگوید که اگر این کار شاه از روی الهام الهی نبود، او سگی درنده بود نه شاه. البته همانطور که قبلا اشاره شد مقام و منزلت شاهی و کلمه شاه برای مولانا از نوعی تقدس برخوردار است و به آن از جنبه معنوی و این که نمادی از قدرت و برتری الهی است، مینگرد.
در ادامه میگوید آن شاه از شهوت و حرص و هوا پاک بود و کاری که انجام داد، در ظاهر کاری بد ولی در واقع، کاری نیکو بود. همچون شاه از طریق ریاضت ناخالصیهای خود را دفع کرده بود و این کار را به الهام الهی انجام داد نه به خاطر تبعیت از هوای نفس.
گر خضر در بحر کشتی را شکست
صد درستی در شکست خضر هست
از آن جایی که مطلب به خوبی در ذهن مخاطبان قرار نمیگیرد، مولانا دوباره به قسمتی دیگر از قصه خضر و موسی(ع) اشاره میکند و میگوید درست است که خضر کشتی آن مردم مستمند را شکست و به ظاهر کار بدی انجام داد اما کارش نیکو بود زیرا باعث شد پادشاه ظالم آن ولایت کشتیای را که وسیله امرار معاش آن مستمندان بود، غصب نکند.
وهم موسی با همه نور و هنر
شد از آن محجوب، تو بی پر مپر
حضرت موسی (ع) با آن همه نور و هنر نتوانست حکمت کار نیک اما بد نمای خضر را دریابد و به او اعتراض کرد. پس، تو نباید بدون هدایت پیر که حکم پر را برای تو دارد در آسمان معانی پرواز کنی.
آن گل سرخ است، تو خونش مخوان مست
عقل است او، تو مجنونش مخوان
سعی کن قضاوت صحیح داشته باشیو حقیقت نیک امور را بنگری نه ظاهر، احیانا بد آنها را. ریختن خون زرگر ظاهرش خونریزی و زشت بود اما باطنش همچون یک گل سرخ زیبا بود. بسیاری از مردان حق به ظاهر شوریده و دیوانه میآیند اما اگر به اسرار آنها آگاه باشی میبینی که سراپا هوش و عقلند.
گر بدی خون مسلمان کام او
کافرم گر بردمی من نام او
از آن جایی که خون مسلمان حرمت زیادی دارد و ممکن است آنچه مولانا در بیان حکمت ریختن خون زرگر بیان داشت، هنوز عدهای را قانع نکرده باشد، با این بیت به گونهای دیگر از خود و نظر خود دفاع میکند و میگوید: اگر ریختن خون مسلمانی به ناحق مراد آن پادشاه بود، من هرگز نام او را نمیبردم و از او دفاع نمیکردم، پس حالا که مرا مسلمانی میدانید که حرمت مسلمان را پاس میدارد و از طرفی میبینید که چطور کار آن پادشاه و حکیم الهی را تایید میکنم، بدانید که هدف آنها ریختن خونی به ناحق نبوده است.
میبلرزد عرش از مدح شقی
بد گمان گردد ز مدحش متقی
عرش خداوند در اثر ستایش بدکاران به لرزه درمیآید و باعث میشود که پرهیزکاران نسبت به خود کسی که مدح بدکاران میکند، نیز بدگمان شوند و او را نیز شقی و بدکار بدانند. یعنی حالا که من آن پادشاه را میکنم یقین دارم که او شقی نیست، در غیر این صورت این کار خود مرا هم در معرض اتهام قرار میداد.
شاه بود و شاه بس آگاه بود
خاص بود و خاصه الله بود
اما او نه تنها شقی نبود بلکه شاهی بسیار آگاه و از بندگان خاص الهی بود.
آن کسی را که چنین شاهی کشد
سوی بخت و بهترین جا میکشد
چون قهر و لطف اولیاء خدا هر دو نیکوست، پس اگر چنین شاهی کسی را حتی بکشد، برای مقتول خیر است و مقامش بالا میرود. البته، مولانا در اینجا تا حدودی از داستان خارج شده است و بیشتر نظر به مدح اولیاء خدا دارد.
گر ندیدی سود او در قهر او
کی شدی آن لطف مطلق قهرجو؟
اگر کشتن زرگر به سود خود او نبود چطور امکان داشت آن شاهی که سمبل لطف مطلق الهی بود او را بکشد؟
بچه میلرزد از آن نیش حجام
مادر مشفق، در آن دم شادکام
مثلا بچه که از خواص حجامت آگاه نیست و فقط به ظاهر دردناک آن مینگرد، از ترس بر خود میلرزد، ولی مادر مهربان او که میداند نیش حجامت باعث سلامتی کودکش میشود، شاد و خوشحال است.
سجاد در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۷:
جای شگفتی است که عزیزان شیعی مذهب در حاشیه این غزل مجادله می کنند چرا که ایشان مقام امام حسین را بسیار بالاتر از مولوی می دانند و از این روی رد و یا تایید مولوی از موضوع بحث در پیشگاه ایشان نباید ارزشی داشته باشد.
ناشناس در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۲۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۷:
قلندر به چه معنی است؟
محمد در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۱۹ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲ - مناجات:
من به کسی توهین نکردم. بنده حقیر شعر فردوسی را در باره دشمنان حضرت امیر نقل کردم. برای همین این مُهمَلاتی که شما نوشتی توهین به من نبود بلکه به شاعر ایران جناب فردوسی بود. اگر این خرافات است که من به حضرت امیر ارادت دارم، شما به من بگویید خرافاتی. به امید خدا ما با مولای خودمون محشور بشویم و شما با مولای خودتون
_______________________
منم بندهٔ اهل بیت نبی
ستایندهٔ خاک و پای وصی
حکیم این جهان را چو دریا نهاد
برانگیخته موج ازو تندباد
چو هفتاد کشتی برو ساخته
همه بادبانها برافراخته
یکی پهن کشتی بسان عروس
بیاراسته همچو چشم خروس
محمد بدو اندرون با علی
همان اهل بیت نبی و ولی
خردمند کز دور دریا بدید
کرانه نه پیدا و بن ناپدید
بدانست کو موج خواهد زدن
کس از غرق بیرون نخواهد شدن
به دل گفت اگر با نبی و وصی
شوم غرقه دارم دو یار وفی
همانا که باشد مرا دستگیر
خداوند تاج و لوا و سریر
خداوند جوی می و انگبین
همان چشمهٔ شیر و ماء معین
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و علی گیر جای
گرت زین بد آید گناه منست
چنین است و این دین و راه منست
برین زادم و هم برین بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
دلت گر به راه خطا مایلست
ترا دشمن اندر جهان خود دلست
نباشد جز از بیپدر دشمنش
که یزدان به آتش بسوزد تنش
هر آنکس که در جانش بغض علیست
ازو زارتر در جهان زار کیست
نگر تا نداری به بازی جهان
نه برگردی از نیک پی همرهان
همه نیکی ات باید آغاز کرد
چو با نیکنامان بوی همنورد
از این در سخن چند رانم همی
همانا کرانش ندانم همی
سجاد در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۲ - پرسیدن معشوقی از عاشق غریب خود کی از شهرها کدام شهر را خوشتر یافتی و انبوهتر و محتشمتر و پر نعمتتر و دلگشاتر:
در مورد تعلق بیت های زیر به این شعر مولانا اساتید راهنمایی فرمایند:
بی تو شد جنات و گل نار جحیم
با تو شد آتش چو رضوان نعیم
هر کجا تو با منی من خوشدلم
گرچه باشد کنج زندان منزلم
خوشتر از هردو جهان آنجا بود
که مرا با تو سر و سودا بود
سجاد در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳ - دزدیدن مارگیر ماری را از مارگیری دیگر:
این بیت به عنوان بیت آخر همین شعر در ذهن من مانده ولی نمی دانم کجا خوانده ام اساتید راهنمایی فرمایند:
مصلح است و مصلحت را داند او
کان دعا را باز می گرداند او
حسن الهامی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:
باسلام،درخصوص معنی بیت؛،من پیرسال ومه نی ام یاربی وفاست ،،برمن چون عمرمیگذردپیرازآن شدم،خواستم عرض کنم،نکات زیادی دراین بیت هست،مصرع دوم ناقض مصرع اول است،پیرشدن حافظ ارگذرعمرنیست ،عمردرمصراع دوم استعاره ازیاراست،یعنی وقتی یارازمقابل من عبورمیکندومن به اوفقط نگاه میکنم موجب پیری من شده است.
یدالله کائدی ( قائدی ) در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۹ - اعتراض مریدان در خلوت وزیر:
بخش 29 ( اعتراض مریدان در خلوت وزیر )
__________________________
گاهی اقتضاء می کند که انسان پرده دری ننماید و مانند فرشته و پری آشکار و خفی باشد ، دست پنهان و قلم بین خط گذار . اسب در جولان و نا پیدا سوار . این به حکمت نزدیک تر است و خوشتتر و دلکشتر . )
____________
یدالله کائدی ( قائدی ) امریکا .
زهرا حکیمی بافقی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹: