سجاد در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۲ - پرسیدن معشوقی از عاشق غریب خود کی از شهرها کدام شهر را خوشتر یافتی و انبوهتر و محتشمتر و پر نعمتتر و دلگشاتر:
در مورد تعلق بیت های زیر به این شعر مولانا اساتید راهنمایی فرمایند:
بی تو شد جنات و گل نار جحیم
با تو شد آتش چو رضوان نعیم
هر کجا تو با منی من خوشدلم
گرچه باشد کنج زندان منزلم
خوشتر از هردو جهان آنجا بود
که مرا با تو سر و سودا بود
سجاد در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳ - دزدیدن مارگیر ماری را از مارگیری دیگر:
این بیت به عنوان بیت آخر همین شعر در ذهن من مانده ولی نمی دانم کجا خوانده ام اساتید راهنمایی فرمایند:
مصلح است و مصلحت را داند او
کان دعا را باز می گرداند او
حسن الهامی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:
باسلام،درخصوص معنی بیت؛،من پیرسال ومه نی ام یاربی وفاست ،،برمن چون عمرمیگذردپیرازآن شدم،خواستم عرض کنم،نکات زیادی دراین بیت هست،مصرع دوم ناقض مصرع اول است،پیرشدن حافظ ارگذرعمرنیست ،عمردرمصراع دوم استعاره ازیاراست،یعنی وقتی یارازمقابل من عبورمیکندومن به اوفقط نگاه میکنم موجب پیری من شده است.
یدالله کائدی ( قائدی ) در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۹ - اعتراض مریدان در خلوت وزیر:
بخش 29 ( اعتراض مریدان در خلوت وزیر )
__________________________
گاهی اقتضاء می کند که انسان پرده دری ننماید و مانند فرشته و پری آشکار و خفی باشد ، دست پنهان و قلم بین خط گذار . اسب در جولان و نا پیدا سوار . این به حکمت نزدیک تر است و خوشتتر و دلکشتر . )
____________
یدالله کائدی ( قائدی ) امریکا .
مهدی شاملو در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹:
تصور میکنم کصرع اول بیت پنجم این باشد که :
اگر از کمند عشقت نرهم کجا گریزم .. زیرا از کمند میرهند نه آنکه میروند ...نظرم بود
علی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۵:
شعر ناقصه که اصلش اینه:
گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
چون نیک بدیدم به حقیقت به از انی
شیرین تراز انی به شکر خنده که گوییم
ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی
تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه
هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی
خود سرو بماند از قد و رفتار تو بر جای
بخرام که از سرو گذشتی به روانی
صد بار بگفتی که دهم زان دهنت کام
چون سوسن آزاده چرا جمله زبانی
گویی بدهم کامت و جانت بستانم
ترسم ندهی کامم و جانم بستانی
چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند
بیمار که دیدهست بدین سخت کمانی
چون اشک بیندازیش از دیده مردم
آن را که دمی از نظر خویش برانی
از پیش مران حافظ غمدیده ی خود را
کز عشق رخت داد دل و دین و جوانی
در راه تو حافظ چو قلم کرد ز سر پای
چون نامه چرا یک دمش از لطف نخوانی
بر اساس نسخه ی غنی،قزوینی و قدسی.
ایران نژاد در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۵۱ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲:
نوم خدا ور تو جونت خواجو، خود ای شعر گفتنت
ایران نژاد در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۴ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۹۰:
ز روزگار میندیش و کار خویش بساز
چو روزگار بر آمد، ز روزگار چه غم؟
مرا به یاد این بیت می اندازد:
به هر چمن که رسیدی، گلی بچین و برو
به پای گل منشین آنقدر که خار شوی
ماشاءالله در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۸:
دربیت دوم مصراع دوم :آن گوهری کوآب شدآن آب برگوهرزند
رضا شهابی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۳۶ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳:
به جرات میتوان گفت خواجوی کرمانی تاثیر گذار ترین غزل سرا بوده
مجید محمدپور در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۹:
اُشاهِدُ مَنْ اَهوی بِغَیْر وَسیلة
فَیَلْحَقُنی شَأنٌ اَضلُّ طَریقاً
یؤجِّجُ ناراً ثُمَّ یُطفی بِرَشَّةٍ
لِذاکَ تَرانی مُحرَقاً وَ غَریقاً
اُشاهِد . . . : کسی را که دوست می دارم بی هیچ واسطه می بینم،پس حالی به من دست می دهد که راه را گم می کنم .
یؤجِّجُ . . . : آتشی در من بر می افروزد سپس آن را با افشاندن آب فرو می نشاند، از این رو مرا هم سوخته ی آتش می بینی و هم غرق در آب .
مجید محمدپور در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۹:
برکه کلّاسه : ابن جبیر درباره این حوض میگوید: «در میان صحن آن مسجد حوضی است بزرگ و مرمرین و مدوّر که همواره آب از کاسه ای بزرگ و هشت بَر که در میان آن حوض بر آوردهاند، جاری است ودرون آن از سوراخی که بر سر ستونی تعبیه شده آب بیرون میزند و بدان کاسه وار میریزد. این جایگاه رابه نام کلّاسه خوانند.
مجید محمدپور در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۱۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۹:
لِی مَعَ اللَهِ وَقْتٌ لَا یَسَعُنِی فِیهِ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ. «برای من در خلوتگاه با خد، وقت خاصّی است که در آن هنگام نه فرشتۀ مقرّبی و نه پیامبر مرسلی، گنجایش صحبت و انس و برخورد مرا با خدا ندارند.»
محمد در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲ - مناجات:
ابو بصیر میگوید: یک روز که پیامبر اکرم (ص) نشسته بود ناگاه امیر المؤمنین علی (ع) وارد شد و پیامبر اکرم (ص) به او فرمود: تو به عیسی بن مریم شبیه هستی، و اگر ترس از این نبود که گروه هایی از امّتم در باره تو همان را بگویند که مسیحیان در باره عیسی گفتند، در باره تو چیزهایی میگفتم که از میان مردم عبور نکنی مگر آن که خاک پایت را برای تبرّک بردارند.
_______________
حضرت امیر(ع) نمونه یک انسان کامل هستند. انسانی که محیط به زمان و مکان بودند و هستند.
-----------------------------
اگر کسی فکر میکند که این بزرگوار مثل دیگران گرفتار دست روزگار بوده به نظر من یا ایشان را نشناخته و یا از روی بغظ مقام این بزرگوا را داره خراب میکنه
----------------------------------
نباشد جز از بیپدر دشمنش
که یزدان به آتش بسوزد تنش
هر آنکس که در جانش بغض علیست
ازو زارتر در جهان زار کیست
وحید در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۳:
سلام
ای کاش ما هم جرعه ای از شراب عشق حق را مینوشیدیم.
مهدی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:
زآن که عشق مردگان پاینده نیست
زآن که مرده سوی ما آینده نیست
این بیت را میتوان به دو صورت معنی کرد. یکی این که مولانا میخواهد بگوید دلیل این که کنیزک کاملا از عشق زرگر رها شد این بود که زرگر مرد و " عشق مردگان " یعنی علاقهی ما به مردگان نیز از آن جهت که میدانیم دیگر آنها به سوی ما بازنمیگردند، پاینده نیست و زود فراموش میشود. دیگر آن که بگوییم سخن مولانا این است که " عشق مردگان" یعنی عشق به معشوقهای ناپایدار که به دلیل ناپایداری و فناپذیری این نوع معشوقها، عشق به آنها نیز پاینده نیست و با فانی شدن معشوق آن عشق نیز از بین میرود. با توجه به دیدگاه کلی مولانا راجع به عشق و ابیات بعدی ، به نظر میرسد این تفسیر منطقیتر است.
سجاد یعقوبی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
اگه میشه راجع به فیلتر شدن این صفحه همه ی دوستان و دوست داران حافظ رو آگاه کنید
مهدی در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۵۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:
تو مگو: " ما را بدآن شه بار نیست"
با کریمان کارها دشوار نیست
این بیت را که بیشک یکی از شاه بیتهای مثنوی است، پاسخ مولانا یا به عبارتی دیگر پاسخ عرفا به متکلمانی دانستهاند که منکر امکان عشق انسان به خداوند شدهاند. مولانا در این جا در جواب به کسانی که معتقدند بین بندهی ضعیف و خدای عالیمرتبه هیچگونه سنخیت و مشابهتی وجود ندارد تا بنده بتواند عاشق خداوند شود، و به عبارتی دیگر در پاسخ به آنهایی که این امر را بعید و ناممکن میدانند و میگویند انسان خاکی کجا و پروردگار عالمیان کجا؟ ( این التراب و رب الارب ) میگوید درست است که این امر دور از ذهن به نظر میآید اما چون خداوند کریم است و همواره میبخشد و لطف میکند و این کریم بودن ذاتی اوست، پس کار را بر بندگان آسان کردهاست و نباید از پذیرش او ناامید بود، یعنی آن چه ما را امیدوار میکند شایستگی ما نیست، بلکه کریم بودن اوست. مولانا و دیگر عرفا بسیار بر این مطلب تکیه کردهاند به طوری که شاید بی اغراق بتوان گفت آنها اصل را در خلقت انسان و هستی همان کرم الهی میدانند و بس.
سارا محمدنژاد در ۹ سال و ۹ ماه قبل، سهشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۹۱:
این شعر اینقد محشره که حاشیه نمی خواد خودش تمام متنه...
محمد در ۹ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۱۹ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲ - مناجات: