گنجور

 
بیدل دهلوی

نشاند بر مژه اشک ز هم‌ گسستهٔ ما را

تحیر که به این رنگ بست دستهٔ ما را؟

هزار آبله دادیم عرض لیک چه حاصل

فلک فکند به پا کار دست بستهٔ ما را

کسی‌ به‌ ضبط‌ نفس چون‌ سحر چه سحر فروشد

رها کنید غبار عنان‌گسستهٔ ما را

به سیر باغ مرو چون نماند فصل جوانی

چمن چه‌ دسته‌ کند رنگ‌های جستهٔ مارا

زبان به‌کام خموش است از شکایت یاران

به پیش کس مگشایید زخم بستهٔ ما را

هجوم ناله نشسته است در غبار ضعیفی

برآورند ز بالین پر شکستهٔ ما را

سراغ نقش قدم بیدل از هوا نکند کس

ز خاک جو سر در زیر پا نشستهٔ ما را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۵۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
بیدل دهلوی

مکن سراغ غبار زپا نشستهٔ ما را

رسیده‌گیر به عنقا پر شکستهٔ ما را

گذشته‌ایم به پیری ز صیدگاه فضولی

بس است ناوک عبرت زه‌گسستهٔ ما را

فراهم آمدن رنگ و بو ثبات ندارد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه