گنجور

حاشیه‌ها

Hamishe bidar در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۳ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱ - دیباچه:

اگر شما تاریخ اسلام را متالعه بفرمایید میبینید که ایران بعد از اسلام تقریبا در همه فنون درخشیده. کتب قانون و شفا قرنها بعد از ابن سینا درس داده میشدن. از نظر فلسفه الهی که هنوز هم شاهکار ملا صدرا شهره آفاق است. اگر بخواهیم همه علل عقب افتادگی مسلمانان را پای اسلام و یا عرفان بگزاریم که خیلی بی انصافی است. من به عنوان یک شخص که در اوروپا بزرگ شده میگویم که اشتباه بزرگ غرب در این هست که قرنها تلاش کردند که خدا را از مردم بگیرند و خیلیها را به گمراهی کشیدند(نمونه: پیدایش و گسترش دایش و تروریسم که از جهآلت سرچشمه دارند). اگر غرب در حال حاظر 100 سال است پیشتروی کرده که مسلمانها در قرنها مدرنترین علوم را داشتند. برادرعزیزم شما دنبال سعادت و جاودانگی هستید یا پینیسیلین؟

کمال مکس در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲:

در جواب کسانی که در موردداین بیت : از سـر مسـتی دگـر با شـاهد عـهد شـباب رجعتی می خواستم لیکن طلاق افتاده بود
می گویند: : بار دیگر مست شده بودم از سرمستی می خواستم با زیباروی و شاهد دوران جوانی ام و همسر دوران قدیمم بار دیگر ازدواج بکنم ، لیکن طلاق داده بودم رجعت ممکن نبود و این بدان معنی است که سه بار طلاق داده بودم حرام ابدی شده بود
باید عرض کنم که برداشت اشتباهی از بیت داشته اند زیرا منظور از شاهد در این بیت و بسیاری از ابیات دیگر پسر زیبا رویی است که هنوز خط ریش وی در نیامده است و منظور از عبارت «لیکن طلاق افتاده بود» به هیچ وجه به سه بار طلاق دادن ربط ندارد و یعنی به دلیل گذشت سالهای زیاد از جوانی چون شاهد یاد شده مربوط به جوانی شاعر است و معمولا ارتباط با شاهد تا زمان رویش ریش وی است پس در نتیجه در اثر گذشت سالها از آن زمان دیگر شاهد دیگر بزرگ شده و ریش در آورده و پس دیگر ارتباطی هم بین شاعر و وی نیست

کمال مکس در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲:

و اینکه به دلیل قوی بودن ساختار شعر به نظر من این شعر از اشعار حافظ است

کمال مکس در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲:

سلام
در جواب دوستانی که گفته اند منظور از این بیت این غزل : از سـر مسـتی دگـر با شـاهد عـهد شـباب رجعتی می خواستم لیکن طلاق افتاده بود این است که: بار دیگر مست شده بودم از سرمستی می خواستم با زیباروی و شاهد دوران جوانی ام و همسر دوران قدیمم بار دیگر ازدواج بکنم
باید بگم که این برداشت از این بیت کاملا اشتباه است و ایشان از برداشت اشتباه سه طلاقه کردن همسر رو نتیجه گرفته اند:)
باید عرض کنم منظور از شاهد پسر زیبا رویی هست که خط ریش او هنوز سبز نشده است و با توجه به این معنی می توان دریافت که معنی عبارت «لیکن طلاق افتاده بود» این نیست که اون فرد را طلاق داده است بلکه این است که چون شاهد یاد شده مربوط به دوران جوانی است اکنون که سالها از آن ماجرا می گذرد دیگر ریش در آورده و بزرگ شده و در نتیجه به درد عشق و نظربازی نمی خورد و یا اینکه با توجه به اینکه سالها از جوانی می گذرد دیگر با هم ارتباطی ندارند زیرا شاهد بازی معمولا مربوط به یک بازه خاص سنی شخص شاهد بوده است
(برای آگاهی بیشتر در مورد واژه شاهد رجوع شود که کتاب شاهد بازی در ادبیات فارسی دکتر سیروس شمیسا)

پیام در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۱:

سخن زشت از هر که باشد زشت است
و جوابی در خور میطلبد
ولی وقتی ایشان میگویند حاشیه از من نیست
موضوع منتفی ست
ممکن است کسی ” موش میدواند“ ماهم رودست خوردیم
دوستی هایتان برقرارباد

ناباور در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۱:

همین که حاشیه از ایشان نبوده باعث خوشحالی ست
چه خوب که بدبینی ها بر طرف شود

روفیا در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

حبیب ا... گرامی
شما خوشبختانه سلطه طلب یا سلطه پذیر نیستید .
ولی در رابطه نوع ابراز وجود تا نقطه کمال پیش نرفته اید .
از آنجا که تحمل فحاشی را نداشته و کین میورزید یعنی هنوز به صلح کامل نرسیده اید .
من هم نرسیده ام .
من هم گرفتارم .
گرفتار خشم ! گرفتار غم ، گرفتار نومیدی ...
خشم ریشه در جهل دارد .
بزرگی میفرمود در خیابان پر ترافیکی میراندم که دیدم مردی با سرعت بسیار کم عرض خیابان را طی میکند .
با خود گفتم عجب آدم احمقی یا عجب مردم آزاری ، لابد قصدش آزار دادن مردم است !
جلوتر که رفتم دیدن عصای سپیدش مرا شرمسار بدگمانی ام کرد .
آنجا بود که یاد گرفتم هر گاه از چیزی یا کسی خشمگین میشوم یک چیزی هست که من نمی دانم . یک چیز مثل آن عصای سپید !
اگر ما بدانیم که در زندگی آدمها نقطه های کوری ، ناکامی هایی ، تلخی هایی است که آنها را بر آن میدارد آن رفتار ناخوشایند را بروز دهند ، مساله بخشش بالکل منتفی میشود . چه بسا دست تصادف آن آدم را در آن گودال بخصوص انداخته و چه بسا من و شما در آن گودال نیفتادیم چون زودتر از ما او بدان گودال افتاد و محل و عمق گودال کشف شد .
شما و من باید بدانیم ما انسانها اسیر چنگال جهلیم .
همه احساسات ناخوشایند ما ریشه در جهل دارد .
هرگاه خشمگین شدید یا کین ورزیدید بدانید هیولای جهل بر شما غلبه کرده است .
شما مسوول نیستید به همه علوم عالم وقوف پیدا کنید .
شما فقط یک دانش باید داشته باشید .
و آن اینکه دانش شما نسبت به دانش الهی عددیست نسبت به بی نهایت .
یعنی صفر .
و این چنان خضوع و خشوع و گشادگی سینه و گشادگی چهره ای نسبت به آدم ها و طبیعت و کل جهان در شما پدید میاورد که همگان آن فروتنی شما را احساس میکنند .
و روابط شما به طرز شگفت انگیزی بهبود می یابد .
شما بسیار خلاق هستید .
برای یک مساله نه یکی بلکه چندین راه حل میتوانید بیابید .
اگر شما همه راه های صلح آمیز و خلاقانه را در یک مورد خاص آزمودید و موثر نبود تنها برای حفظ امنیت خود از آن فرد بخصوص دوری گزینید .
بدون هر گونه احساس منفی و با باور به اینکه یا او یا شما یا هر دو اسیر جهل هستید .
تا روزی که فیض روح القدس باز مدد فرماید و پرده ای دیگر از مقابل چشمان شما یا او برداشته شود و پریروی حقیقت شما را از غم این عالم خاکی وارهاند .

امیرعلی ایلامی در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۲۷ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵:

با سلام خدمت دوستان که با صدای استاد زندگی میکنند
تبریک به استاد احساسات آدمیان تنها که این کارشون هم مث کارهای قبلی عالی بود
و
روز به روز عالی تر هم میشه

همخواب رقیبانی و من تاب ندارم
بی‌تابم و از غصهٔ این خواب ندارم
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست
اما به ستمکاری آن عهد شکن نیست
پیش تو بسی از همه کس خوارترم من
زان روی که از جمله گرفتارترم من
روزی که نماند دگری بر سر کویت
دانی که ز اغیار وفادار ترم من
بر بی کسی من نگر و چارهٔ من کن
زان کز همه کس بی کس و بی‌یارترم من

روفیا در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۱:

من هم به محض اینکه آن حاشیه کذایی را خواندم حس کردم از آقای خراسانی نمی تواند باشد .
به هر حال همین که خودشان میفرمایند از ایشان نیست در رد این فرضیه که ایشان اینگونه فکر کنند و اینگونه سخن گویند کافیست .

موسوی در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲:

اشتباه شد. پیام من خطاب به جناب «پیروی» بود.

موسوی در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲:

جناب محمودی، کمی مطالعه کنید و ببینید پیش از شما چندین و چند نفر دربارۀ رابطۀ اشعار خواجو و حافظ نوشته‌اند و از استقبال‌های متعدد حافظ و «تقلید» او از دیگران گفته‌اند. خیلی شادمان نباشید از دزد گرفتن. پیش از شما دزد را گرفته‌اند و محاکمه هم کرده‌اند و حافظ هنوز حافظ مانده.

Hamishe bidar در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۰۵ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:

پیوند به وبگاه بیرونی
با سلام دوباره خدمت جناب ایزدجو. ویدیوی در باره قضا و قدر الاهی و اختیار انسان را دیدم که لینک آنرا برای شما کپی کردم. به من برای جواب به بعضی سوالها کمک کرد. با احترام

حبیب اله در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

از شما هم میهن گرامی و خردمند بابت پاسخی که به پرسش من دادید سپاسگذارم.
من بسیار بسیار سوال ها و پرسشها و شک و تردید های این چنینی دارم و متاسفانه استاد زبان و ادبیات فارسی هم آشنا ندارم که ازش بپرسم و یا با همدیگر بحث کنیم.
ممکن است بگویید که شما این اطلاعات را از کجا می دانید تا من هم بخوانم و آگاه شوم ؟
-----------------------------------------------------------
خوشبختانه من از نوع سوم هستم
ولی تاب و تحمل فحاشی دیگران و یا دیدن اینکه حق من ضایع می شود را ندارم و با شدیدترین روش برخورد می کنم اما حواسم هست که ذره ای از حق و حقوق دیگران پایمال نکنم.
و خیلی هم کینه ای هستم متاسفانه.
بنابراین این پرسش خیلی ذهن من رو درگیر کرده بود
همچنین شما اگر به اشعار شاعر بزرگ جناب عطار نیشابوری نگاهی بیاندازید، ایشان هم از درگیر شدن با دشمن، انسان را بر هذر داشته اند. من نمی دانم چه سری است / مرگ یکبار و شیون هم یکبار / آخه چرا سازش؟ / ولی به قول شما تا می شود بهتر است با زبان خوش و دوستی برخورد کرد / اما اگر طرف آتش بپا کرد چه؟ / اگر بارها و بارها دشمنی ورزید چه؟
درضمن انسان وقتی حقش را می گیرد به آرامش می رسد نه وقتی که یا نتوانسته یا نخواسته و یا مدارا کرده باشد !!!
یک دنیا ممنون از دوست گرانقدر "روفیا" و گرداننده خردمند سایت گنجور.

محمد در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

ترکان جمع نیست منظور حافظ شخص است بنام ترکان خاتون ....

ناشناسا در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۱:

جناب خراسانی،
روزگار غریبی است، حقیقت و مجاز در هم رفته است
نیازی به پوزش نیست ، زندگی تان دراز و روزگار به کام باد.

شایق در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۰۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴:

با سلام (نه بادشاه منادی زدست می مخورید ..... بیا که چشم و دهان تو مست و میگون است ) فرمایش جناب سعیده کاملا صحیح است سعدی می فرماید چون بادشاه منادی فرستاده یعنی اعلام کرده که می خوردن مجازات دارد تو بیا که چشم و دهاتت ما را مست کند و نیازی به می خوردن نباشد

شایق در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۴۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳:

با سلام دوستان گرامی لغت معاینه هم اکنون نیز در اصطلاحات حقوقی بکار میرود وقتی قاضی از کارشناش می خواهد محل منازعه در اختلافات ملکی را بررسی نماید می نویسد محل را معاینه کرده گزارش نمایید یعنی با چشم ببینید

ناشناس در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۳۲ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - توحید:

ابر آب داد بیخ درختان مرده را شاخ برهنه پیرهن نو بهار کرد

مجتبی خراسانی در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۱:

بسم الله الرحمن الرحیم
جناب ناشناسا، آن پیام از حقیر نبوده است، خدا می داند، حقیر آن را عرض نکرده ام !
نمی دانم هدف نویسندۀ آن چه بوده است، با نام حقیر هم امضا شده، چون نام حقیر را آورده، از شما پوزش می خواهم.
عرض کرده بودم خدمتتان، زبان تلخی دارم، اما گنجور محل آن نیست، مجددا عرض می کنم، آن متن از حقیر نمی باشد.
متاسفانه مجاز است، و عرصۀ جولان بعضی از حمقا...
الاحقر مجتبی خراسانی

شهرام بنازاده در ‫۹ سال و ۹ ماه قبل، شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۵۳ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۰:

شهرهٔ شهر شدم از نظر همت شاه
به نظر" شدیم" صحیح تر است

۱
۴۰۹۴
۴۰۹۵
۴۰۹۶
۴۰۹۷
۴۰۹۸
۵۴۶۷