گنجور

حاشیه‌ها

merce در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده:

عزیزان
مهری بانو ، کوکب بانو ، لیام ، ایزدجو ، ناباور ، ناآشنا ،خواهش می کنم با ایمیل یکبار مصرف بنده چه باایمیل خودتان و چه مثل این یکبار مصرف ، تماس بگیرید تا باهم گفتگو کنیم
merce.merce.merce@gmail.com
ممنون می شوم

شایق در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

با سلام و سلام خاص خدمت جنابان حمید و ناباور اگر تا بایان این بحث صبر و تحمل داشته باشید و این فقیر را تحمل بفرمایید احنمالا به نقاط مشترک زیادی برسیم احساس من این است که شما دین را در چهره عامیانه ان دیده اید و برخی از لغزشهای مسلم معتقدان به ادیان را دیده اید و انرا دین و دستور خدا تصور کرده اید من در اینده سعی می کنم خیلی شفاف و بدون هیچ تعصبی مسایلی را از نگاه بیرون دین نه از نگاه درون دینی مطرج کنم شاید مشکل بسیاری از افراد در مشخص نبودن ان مسایل باشداما جناب ناباور نمی گویم شما مرتاض بشناس با مرتاض شو و یا ذیگران را تشویق به مرتاضی کنم این فقیر کار مرتاضان را کاری بیهوده و باطل می دانم اما منهای کارهای حقه بازی برخی از انها با ریاضت مسلط بر برخی قوانین طبیعی شده اند و تنها نکته ای که روی ان تاکید دارم می خواهم بگویم علی الاجمال فوانین متافیزیکی در مجموعه هستی موجود است و ثابت شدن اینکه تنها یک قانون متافیزیکی هست کافی است برای اینکه ما را به ماوراالطبیعت سوق دهد و اما سجده از ترس جهنم ضعیف ترین نوع برستش خداوند است اما برستش واقعی چیست بعدا با هم به ان می بردازیم با عرض معذرت چند روزی خدمت دوستان نیستم موفق باشید

ناباور در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

کائنی گرامی
چه خوش گفتی : کمابیش همه مردم خداوند را باور دارند
بله ناباورانی چون من به خرافات ناباوریم . ما مرتاض نمی شناسیم که حقه بازند. ما عشق نمی دانیم جز دستگیری یتیمی و یا افتاده ای. از بیم دوزخ سر به سجده نمی نهیم . ما عشق به نظام طبیعت و عشق به انسان و همه ی موجودات را در اولویت داریم
این همان عشق به لایزال است که ما نیز از آنیم

ایزدجو در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶:

گرامی طحانی
در سایه ی مهر تو چنان غنچه شکُفتیم
پاینده باشی

بهلول باانصاف در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۹ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۶ - آفرین فردوسی:

راستی بیاییدباهم شاهنامه رابخوانیم.دوهزارتا لغت فارسی بیشترنیست با تکراربسیار!بیشترانهاهم مانندگرز/برز/برگستوان/فره ایزدی/بادافره و....کاربردی ندارند.حکیم ما چقدرازعلوم زمان خودش را میداانسته است!؟بامنوچهری که معاصرخودش بوده وبارودکی که پیش ازایشان میزیسته ونابیناهم بوده بسنجیم!ما که نبایدهرچه راهرکس با هرانگیزه ای گفت بپذیریم!

ابراهیم طاهری در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:

با سلام خدمت همه ی ادیبان !!
به محضر جناب آقای عبد الله :
آیا بنظر حضرت عالی شخصیتهای بزرگی چون مولانا و حافظ
و ...جدای از قرآن و نهج شریفند ؟! یقینا این بیت را خوانده ای :
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار / تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور /
یا این بیت از مولوی را : گر چه قرآن از لب پیغمبرست / هر که گوید حق نگفت او کافر ست / برادر بزرگوار !! اصولا توحید با ولایت مکمّل همند ! لزا بزرگانی همانند مولوی ، حافظ ، سعدی
و امثال ذالک را نمیتوان از قرآن و نهج البلاغه شریف جدا دانست، همه ی این بزرگان خود را مدیون قرآن کریم و نهج شریف میدانند .

محمد.ق در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۰:

جهت آشنایی بیشتر با مفهوم این شعر می توانید به تفسیری که دکتر عبدالکریم سروش در سخنرانی با موضوع "حیرت فلسفه" در اکتوبر 2014در دانشگاه دالاس داشتند مراجعه نماییند.

بهلول باانصاف در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۰۳ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۰ - یادگار بهار به پاکستان:

شعروشاعری به تنهایی چیزی نیست.جایی حرف زشت به کسروی میزند.اینجا هم ازپاکستان دفاع میکند.همه یکجانبه!مایه تاسف است.تازه ایشان ازخوبهایش هستند!

ناشناس در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۰۰ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۰ - یادگار بهار به پاکستان:

شعروشاعری بخودی خودچیزی نیست.جایی حرف زشت به کسروی میزند.اینجاهم ستایش پاکستان و..!تازه ایشان ازخوبهایش هستند!مایه تاسف است.

Hamishe bidar در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۰۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۷:

برادر عزیز، به نظر حقیر شما گر فکر میکنید که خیام از می وا معشوق می معشوق زمینی را اشاره میکند، اشتباه است.

تماشاگه راز در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹:

مراحل سلوک :
1-شریعت 2-طریقت 3-حقیقت
قران انجیل تورات در مرحله 1 هستند
حافظ مولانا در مرحله 3
دعوی قران و رندان یعنی هنوز در خودی در ابتدای مرحله 1 مانده ای
عارف واصل از خود رسته و به حق پیوسته در مرحله 3 است
قران چون نردبانی است برای رسیدن بر بامهای آسمان . در آسمان سخن از نردبان نیست چون همه اوست
مولانا می فرماید :
حاصل اندر وصل چون افتاد مرد
گشت دلاله به پیش مرد سرد
چون به مطلوبت رسیدی ای ملیح
شد طلب کاری علم اکنون قبیح
چون شدی بر بامهای آسمان
سرد باشد جست وجوی نردبان
جز برای یاری و تعلیم غیر
سرد باشد راه خیر از بعد خیر
آینهٔ روشن که شد صاف و ملی
جهل باشد بر نهادن صیقلی
پیش سلطان خوش نشسته در قبول
زشت باشد جستن نامه و رسول

دکتر ترابی در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده:

مهر بانوی گرامی،
دیریست واژگان را از مانا تهی کرده اند، روفیا میگوید
گفتگو از دانایی و نادانی است، راست می گوید، اما
آیا دانایان اند که توانایان اند، یا دارایان؟ که توانایی را نیز از مانا تهی ساخته اند؟
ده امروز دارایی است و ده مردم دهقان ، که این یکی نیز نه آزاد که رعیت خوانده میشود.
چنان که شهر که دیگر مانای سرزمین و میهن ندارد
جنگلی است از سیمان و آهن که مردمان را به بردگی گرفته است.
ورزش گویا برای ورزیدگی تن و جان بوده است، ورزشکاران امروز گلادیاتوران اند در ورزشگاه هایی که از کلوسیوم گرده برداری شده اند به جان یکدیگر می افتند و اربابان اجاره خرید و فروش آنان را در قرار داد گنجانیده اند!
دموکراسی ؟؟ داستان انتخابات یونان را خوانده اید؟
که به قرار زادگاه دموکرسی است ، و فرمایش وزیر دارایی آلمان که فاتحه آنرا خواند : اجازه نخواهیم داد نتیجه انتخاب مردم کوچکترین تغییری در مقررات بدهد
(نقل به مضمون).
دانشگاه ها که می پنداشتیم برای تغییر جهان ، بهزیستی مردمان و انداختن طرحی نو بی شکافتن سقف فلک دانشجو می پذیرند، امروز آنان را برای نگهبانی از نظم موجود تربیت می کنند، در سراسر گیتی، از کران تا به کران، به فرمان لشگر جور.
دوستی که میفرماید از آب خرد ماهی خرد خیزد ، نمی گوید کوسه از دریاست که بر میخیزد و نه از زلال چسمه سار
ببخشایید پر گفتم و گزیده نگفتم پراکنده گویی کردم
درد دل کردم ، دردی که دیرگاهی است در دل دارم.

" دیریست ، تا دروازه دل
به فراخ سترون دشت گشوده ایم
در درازنای سده های سرد سبر، سکوت، سده های سوگوار
دیریست تا چشم به راه سوارانیم
سواران موعود، سواران موهوم
در غبارین آیینه ها، آیینه های زنگارین
دیریست تا گوش جان به سروشان دروغین سپرده ایم
به ندای شب اندیشان، روز پوشان
به غوغای نگهبانان لاله در رهگذار باد
دیریست تا میهمانی مهر، تا خوان خرد مینوی
به سفره دروغ ، به نواله خرافه فروخته ایم
تا الماس سحر به سفالینه شام
تا مروارید بام به شبه شب سودا نموده ایم
سوداگرانی چنین که ماییم!
دیر نخواهد پایید،
که چون " تندیسی گچین " خواهیم فسرد
فرو خواهیم ریخت، جان خواهیم داد، خاک خواهیم شد
و بادمان به خاطره تاریخ خواهد سپرد
سوداگرانی چنین که ماییم "

ج امیدوار در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۳۱ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰ - نقش خود:

مصراع آخرین از وزن خارج است مگر آنکه بجای "صبوحی" بخوانیم "صبوح "

اسدالله ط در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵:

آقا کیخا:
کلمه بهتر از این پیدا نکردی؟ چنان هول افتادی که شیخ را از نوشته خودش حفظ کنی که ... چی بگم والا.

روفیا در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

حبیب ا... گرامی
خواهش میکنم تا واژه الهی را دیدید نگویید این فرد مذهبی است .
من نه مذهبی هستم نه لا مذهب .
من هیچ نیستم .
من فقط یک کودک هستم که هنوز دارم جهان اطرافم را کشف میکنم .
در مورد مسوولیت شما در قبال دیگران دیدگاه من اینست که چون دیگران پاره تن ما هستند در حقیقت دیگران نیستند . در پزشکی بیماری هایی تحت عنوان autoimmune وجود دارند .
در این دسته بیماریها سیستم ایمنی علیه خود بدن شروع به فعالیت میکند . مثلا شروع به نابودی بخشی از بدن میکند .
آیا ما میتوانیم در این شرایط سیستم ایمنی را نابود یا حذف کنیم ؟
جامعه هم شباهت شگفت انگیزی به بدن انسان دارد . برخی خیال میکنند میتوانند بخشی را منهدم کرد یا نادیده انگاشت !
من خیال میکنم ما به اندازه ای که دست نسبت به پا یا مغز نسبت به قلب مسوول است نسبت به آدمها مسوولیم .
من هم به دو حالت در روابطم اعتقاد دارم . و آن یکی دوستی و دیگری دشمنی نیست .
من یا عشق میورزم یا نمیدانم چه کنم .
در رابطه با کسانی که آنها را لایق عشق نمی یابم دشمنی پیشه نمی کنم .
تمام تلاش خود را به کار میگیرم تا با آنها به صلح و آشتی و فهم متقابل برسم و به یک رابطه خوشایند ، ولی اگر موفق نبودم تنها در آن نقطه ایمنی می ایستم تا روزی که راه حل خلاقانه ای به نظرم برسد یا دست روزگار شرایط مساعدتری فراهم آورد .
آیا ندیدید هنگامی که ابرقدرتها خیال کردند با نگاه داشتن جهان سوم در فقر و جهل میتوانند خوش و خرم روزگار بگذرانند ، چگونه تروریسم که فرزند خلف جهل و فقر است به جان خودشان افتاد ؟
اکنون فرزندان پدیده تروریسم مذهبی در عمق اروپا و امریکا و کشورهای نزدیک به قطب شمال نفوذ کرده اند !
هنوز هم خیال میکنند با جذب مغز های متفکر از جهان سوم و در حقیقت ربودن فرزندان این آب و خاک میتوانند قانون عدل الهی را دور بزنند و رفاه و آسایش نسل های آینده خود را تضمین کنند .
دوستی که از نخبگان ریاضی ایرانی ربوده شده توسط امریکا میگوید در ینگه دنیا رفاه هست ولی دریغ از اینکه بتوانی با یکی از آنها رابطه انسانی برقرار کنی ، به معنای واقعی کلمه تهی و غیر قابل اعتماد !
این است مدینه فاضله آنان ؟
این همه جنگ و جنایت در سرتاسر کره خاکی با وجود دستیابی به تکنولوژی و ثروت از کجا آب میخورد ؟ غیر از این است که هر کس خود را یا حداکثر خانواده خود را خودی انگاشت و دیگران را بیگانه ؟

حبیب اله در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

جناب روفیا
با اینکه صحبت های شما برای من تلنگری بود و توانستم کمی در این مورد بیشتر فکر کنم اما اصلا انتظار نداشتم که با زبان دین و مذهب، بنده را متقاعد کنید. با قسمتی از صحبت های شما کاملا موافقم، بله بنده به آن گره های گم و نقطه های کور زندگی دیگران اصلا توجه نداشتم / اما مگر من مسئول آنها هستم؟ / طبیعت درسی به ما می دهد و آن این است : ((شما وجود دارید، پس این شما هستید که مسئول سرنوشت، زندگی، امنیت، آینده خود هستید. / شما مسئول زندگی دیگران نیستید اما اگر توانستید دست آنها را هم بگیرید))
اگر خوب به طبیعت بنگرید این درسی است که می شود از طبیعت گرفت. گاهی اوقات یک شیر از یک بچه بوفالو مراقبت می کند !!! (این یعنی 100% برعکس قوانین موجود در طبیعت) / سرتان را دردنیاورم خواستم این را بگویم که من در گذشته همین گذشتی که شما فرمودید را داشتم ولی دیگر نمی خواهم داشته باشم، چون به نظر بنده اینکه شما حقتان را نگیرید یا از خود دفاع نکنید / یعنی اینکه زنده نیستید / یعنی اینکه یک مرده متحرک هستید.((زندگی یعنی همین که اگه داری یا نداری
حقتو بگیری اما حقو زیر پا نذاری))
من بارها و بارها تجربه کرده ام که محبت به جهانیان، تاثیر شگرفی در خلق و خو و زندگی انسان دارد.
اما نه محبت به آدم های سنگدل و شرور.
----------------------------------------------------------------
مصداق بارز تری از دشمن، کشورهای دیگر جهان هستند
مثلا همین کشور انگلیس و آمریکا با این اندیشه های امپریالیستی که در سر می پرورانند و از اشعار سعدی هم در جهت منافع پلید و تجاوز به دیگر کشورها استفاده می کنند
با این کارنامه ی سیاه و پلید / چگونه می توانند ابراز دوستی کنند؟ / ما با آنچه که بر ملت و کشورمان گذشته است چگونه می توانیم از ته دل ابراز دوستی کنیم؟ / شما نمی توانید بگویید من نه دوستی می کنم نه دشمنی !
چون اگر دشمنی نکنید و هیچ عکس العملی انجام ندهید
یعنی اینکه موافق هستید (پس می شود همان دوستی)
اگر دشمنی کنید که مشخص است دشمنی است !!!
حالت سومی نداریم.
اینکه می گویند "گذشت کن" جمله مزخرفی است، زمانی "گذشت" معنی پیدا می کند که طرف مقابل جبران خسارت ها و زیان های گذشته خود را کرده باشد.
لطفا هرچه می خواهید بگویید، تنها و تنها با عقل و دلیل و منطق بگویید.
البته اگر ما بخواهیم ادامه بدهیم، فکر کنم جناب حافظ و مدیر سایت به ستوح بیایند. من کاملا متوجه شدم شما چه می گویید اما خیلی ببخشید اینها حرف هایی است برای دلخوش کردن بنده و وعده دادن به اینکه اگر ادامه یابد باعث رستگاری می شود که به نظرم اصلا درست نیست.(اگر شما برای تبلیغ دین مسیخیت جواب می دهید، همان بهتر که همینجا بحث تمام شود.)
خدانگهدار شما

کسرا در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴:

اجرای این شعر زیبا... در برنامه شماره 158 گلهای تازه با آواز استاد شجریان

کسرا در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۲ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۷:

استاد شجریان در برنامه گلهای تازه شماره ی 150 این شعر رو با آواز زیباشون اجرا کردند...

شایق در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

با سلام اشکال اول فعلا از یحث ما خارج است چون ناظر به بود و نبود خداوند نیستو اما اشکال دوم خود یک استدلال عقلی است و اگر بنا باشد به عقل اعتبار نباشد به این استدلال نیز اعتباری نیست و البته اگر اعتماد به عقل سست شود در واقع تمام واقعیتها را باید انکار کنیم و یک شکاک به تمام معنا شویم البته عرفا عقل را در میدان عشق ناتوان می دانند و معتقدند تمام راه را نمی توان با مرکب عقل رفت اما بطور کلی انرا بی اعتبار نمی دانند و اما اشکال سوم که میگوید اثبات خدا علمی نیست یعنی قابل تجربه نیست باید به چند نکته توجه کنیم 1-اولا با علوم تجربی نه میشود خدا را ثابت کرد و نه رد چرا که علوم تجربی برای صحت یا عدم صحت دست به ازمایش می زند و عناصر را کم یا زیاد می نماید و رای می دهد که فلان قانون در طبیعت حاکم است اما برای ازمایش خدا و هستی نه خدا در اختیار ماست که او را از هستی حذف نماییم و نتایج احتمالی را بررسی کنیم و نه مجوعه هستی را می توانیم از خدا بگیریم تا ببینیم خدا بدون مخلوق چه میکند بنابراین علوم طبیعی برای اثبات یا عدم اثبات توانایی ندارند 2- موضوعات همه این علوم مبتنی بر حکم عقل است یعنی اول باید عقل تصدیق کند که مثلا اسیدی وجود دارد بعد علم شیمی انرا بررسی نمایذ و از طرفی نتایج علوم باز مبتنی بر حکم عقل است یعنی وقتی چیزی چند بار ازمایش شد و یک نتیجه داد عقل است که حکم می کند این ازمایش در جاهای دیگر و زمانهای دیگر نیز همین نتیجه را خواهد داد یس علوم تجربی بر خلاف تصور مبتنی بر عقل است 3- علوم تجربی مبتنی بر فزضیات است و تا زمانی که بر طبق ان فرضیه نتاج صحیح می باشد علم می گوید این طبق فلان فرمول است و با عوض شدن فرضیه قوانین نیز عوض میشود بنابرین درستی مسایل علمی تا زمانی است که فرضیه جوابگو باشد 4- در علوم ممکن است با دو فرضیه متضاد یک نتیجه بدست اید مثل اینکه در قدیم معتقد به ثبات کره زمین بودندو با این حال خسوف و کسوف را درست و دقیق بیش بینی میکردند و الان که فرضیه بر عکس شده باز خسوف و کسوف دقیق بیش بینی می شود بس صرف نتیجه صحیح علمی دلیل درست بودن تیوری نیست

ایزدجو در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱:

مرتضی جان
امیدوارم درست منظور حافظ را فهمیده باشم
میگوید خداوندا ، این چه بی نیازی ست و چه حکمتی و سیاستی ست که بر ما مقدر است که حتی نمیتوانیم آهی از سینه بر آوریم
در بیت بعدی حافظ از حساب دار دولتی که مقرری او را بدون مهرو امضا و نشان رسمی و آن علامت حسبه الله {برای رضای خدا} که نشان اعتبار دستور بوده و در بالا و سمت چپ نامه و فرمان {طغرا} مهر میکرده اند
شکایت دارد و میگوید او از حسابداری چیزی نمیداند
پاینده باشی

۱
۴۰۸۸
۴۰۸۹
۴۰۹۰
۴۰۹۱
۴۰۹۲
۵۴۶۶