گنجور

حاشیه‌ها

Mohammad faraji rad در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۳۱ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد اول » حدیث جوانی:

باسلام من سوال دارم اهوی مردم ندیده ام یعنی چه؟ اهوی مردم چه معنی دارد منظور شاعر چیست؟

مه مطهر در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۲:

به نظرم هر چند بیت چهارم به شکلی که دوستان گفتند سلیس تر است ولی از سویی پارادوکس زیابیی دارد و این طور می توان معنی کرد که معشوق اخم کرده اینطور ابروها به سمت پایین کشیده می شود و زیبایی شعر بیشتر نمایان میشود البته موافقم که در برخی نسخ همان است که بقیه اشاره کردند

ناشناسا در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

جناب حبیب الله،
در باب مدارای شاعران، از آنجا که خریداران شعر تنها شاهان و بزرگان!! پولدار بوده اند به گمانم غم نان به مدارایشان واداشته بوده است!
در باب عطار داستانی است که میگوید مغولی ویرا در رهگذری گرفتار کرد ، مغول شمشیر با خود نداشت عطار را گفت همینجا بمان تا تیغ بیاورم به گردن زدنت
شاعر ماند تا مغول برگشت و سر از بدن نیشابوری جدا کرد و پی کار خویش رفت.
عطار از جای بر خاست سر خوَد در بغل گرفت و دور شد!! و عهدت علی الراوی

ع.بامداد در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:

با عرض سلام و ادب خدمت ادیبان محترم به نظر من این غزل حافظ اشاره به رابطه ی انسان با خالقش داره
( بجز در خاک و ان دم هم که در خاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم )
تو خوش میباش با ،حافظ، برو گو خصم جان میده
چو گرمی از تو میبینم چه باک از خصم دم سردم ) که اینجا حافظ در گفتو گو سوم شخصه .

حبیب اله در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

سلام. از مدیر سایت تشکر ویژه می کنم.
تصحیح می کنم "ستوه" درست است نه "ستوح".
از اینکه با انسان دانایی چون شما صحبت می کنم بسیار خوشحالم نه به این خاطر که تا حدودی حرف من را تایید کردید به خاطر این جمله که می گویید در حال کشف جهان پیرامون خود هستید. درست است، جمله ای که می گوید " برای چراغ های همسایه نور آرزو کن، بی شک حوالی ات روشن تر خواهد شد." ما همه به هم وابسته ایم و برای حفظ این وابستگی و در امنیت بودن شما تنها کافی است "بد بین" نباشید، خلاص! / لازم نیست قربون صدقه دیگران برید / آنها را در زمانی که به شما ظلم کرده اند تحمل کنید و یا گذشت کنید / آخه عزیز من شما فرشته نیستید که / انسان 2 بعد دارد
هم به زمین بند هستید "بعد جسمانی" / هم به آسمان متصل اید "بعد روحانی" . به نظر من شما در برابر روان خود / در برابر جسم خود مسئول هستید / شما مسئول هستید از آنها مراقبت کنید / شما مسئول هستید در برابر ظلمی که به جسم و یا روح و روان شما می شود پاسخی قاطع بدهید حتی اگر باعث نابودی شما شود. در این صورت خیالتان راحت خواهد بود، وجدانتان راحت خواهد بود. اصلا اینطور بگویم که "جسم و روح شما به شما هدیه داده شده است و شما از همه لحاظ در برابر این دو مسئول هستید".
جواب این پرسش را بدهید ::
"چنانچه جنگی رخ دهد که ایران درگیر آن شود، شما چه عکس العملی خواهید داشت؟"
1- بی طرف هستید؟ در اینصورت به هموطنانتان خیانت کرده اید، چون آنها جانشان را می دهند که ایران و ایرانی در امنیت باشند، حتی اگر قصدشان این هم نباشد، باز هم شما خیانت کرده اید، لطفا روی موضوع خوب فکر کنید.
2- با دشمن می جنگید؟ در اینصورت شما گذشت نکرده اید و دشمنی ورزیده اید !!! حتی اگر در جبهه حضور نداشته باشید و در پشت جبهه برای رزمندگان ایرانی خدمت کنید، باز هم دشمنی کرده اید.
3- حالت سوم داریم به نظر شما ؟
فرض کنید دیگر کار از مذاکره و اینها گذشته باشد، یک کشور که درگیر جنگ است که نمی تواند سفیر صلح بفرستد؟! اما حالا گیریم فرستاد شما چه می خواهید بگویید و با چه استدلالی جلوی این گرگ های گرسنه را می خواهید بگیرید؟!!!
---------------------------------------------
اگر خواستید توضیح ندهید مشکلی نیست، آخه سوالم یک خورده تخصصی شد و شاید دوست نداشته باشید بگویید.

majid۲۲ در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۱:

تحریف در آثار خیام بسیار شایع شده است. خصوصا در چند دهه اخیر. چنان تحریف می کنند که نه تنها در مقصود و منظور شاعر اختلال ایجاد می شود، بلکه شعری حدید بر خلاف مضمون شعر اصلی می سازند و در عین جسارت به خیام نسبت می دهند.
واقعا جای تاسف دارد.
اصل رباعی:
از جمله ی رفتگان این راه دراز
بازآمده ای کو که به ما گوید راز
هان بر سر این دو راهه از روی نیاز
چیزی نگذاری که نمی آیی باز

merce در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۲۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده:

عزیزان
مهربانو ، کوکب نانو ، لیام ،ایزدجو ، ناباور ، ناآشنا
ایمیل تغییر کرد به
mercedesmerce888@gmail.com
ممنون

منا در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۷:

در بیت نهم بهتر است که روی کلمه "درّ " تشدید گذاشته شود تا خواندنش بدون اشکال باشد.
آقای علیرضا: با نظر شما موافقم، همچنین استاد شهریار هم در بازی با کلمات تبحری شگفت انگیز داشتند که خارق العاده ست.
با سپاس

مجتبی خراسانی در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۳۵ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۱۲:

بیت پنجم: جماعتی که به جمعیت جهان شادند / ز سنگ تفرقهٔ روزگار بی‌خبرند
صائب می‌فرماید آنان که به اهل دنیا دل خوش کرده‌اند، نمی‌ دانند که همین روزگار آنان را از یکدگر جدا خواهد کرد. او اهل جهان را مانند دسته‌ ای پرنده گرفته است که به نفیر سنگی از هم می‌ پاشند و هر یک به سویی پرواز می‌ کنند. غمی که از تفرقه به دست می‌آید، در مصراع دوم ذکر نشده است و این باعث زیبایی بیت گردیده. تفرقه در قبال جمعیت ذکر شده است.
بیت ششم: در این بساط، چو آیینه، سینه‌ پردازان / ز نقش نیک و بد روزگار بی‌خبرند
می‌ فرماید آنان که سینه را از اغیار خالی کرده‌ اند و هیچ در سینه نمی‌گیرند، شبیه آینه هستند؛ چرا که آیینه هم هیچ نقشی بر خود ندارد و از همه چیر خالی است. پرداختن در این‌ جا به‌ معنای خالی کردن و ستردن است. سینه‌ پرداز یعنی کسی که سینه‌ ای بی‌کینه دارد. صائب می‌فرماید:
تمیز نیک و بد روزگار کار تو نیست / چو چشم آینه در خوب و زشت حیران باش
صائب:
خانه‌ ای از خانهٔ آیینه دارم پاک‌ تر / هر چه هر کس آورد با خویش، مهمانش کنم
صائب:
می زداید زنگ از دل جلوه گاه یار هم / لذت دیدار از آیینه می یابیم ما
صائب:
می شود راز دل از جبهه نمایان ما را / نیست چون آینه پوشیده و پنهان ما را

مجتبی خراسانی در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۰ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۱۲:

بسم الله الرحمن الرحیم
بیت اول: سبکروان ز غم روزگار بی‌خبرند / چو دامن فلک از زخم خار بی‌خبرند
صائب دامن فلک را برچیده می داند؛ دامنی که خار بدان نمی چسبد. او در واقع فلک را برکنار از زخم و درد و رنج می شمارد. فلک اگر دامنی هم دارد بر زمین کشیده نمی شود. فلک تندسیر است، یعنی درنگ نمی کند تا خاری به دامانش بیاویزد. سبکروان هم همان گونه اند. ایشان اهل ماندن، درنگ نمودن و سنگین شدن نیستند. لذا از تعلقات بری هستند. فلک در این جا همان به معنای آسمان مرسوم است و البته شاید همۀ طبقات هفت یا نه گانۀ آسمان.
سبکرو مترادف سبک پا و سبک رکاب و سبک جولان است به معنای تند گذرنده.
صائب می فرماید:
فروغ زندگانی برق شمشیر است پنداری / نفس عمر سبکرو را سر تیر است پنداری
برخی ابیات این غزل در تأیید ناآگاهی است و برخی در ترغیب به آگاه شدن و تقبیح عدم آگاهی. صائب:
عالم بی‌خبری طرفه بهشتی بوده است / حیف و صد حیف که ما دیر خبردار شدیم
بیدل:
زین پیش که دل قابل فرهنگ نبود / از پیچ و خم تعلقم ننگ نبود
آگاهی‌ام از هر دو جهان وحشت داد / تا بال نداشتم، قفس تنگ نبود
صائب:
چون دستگاه عیش به مقدار غفلت است / بیچاره آن کسی که ز خود با خبر شود
صائب:
ز خاکبازی اطفال می‌توان دریافت / که عیش روی زمین در مقام بی‌خبری است
بیت دوم: جهان به دیدهٔ روشندلان نمی‌آید / ستاره‌های فلک از غبار بی‌خبرند
غبار نشانه‌ای است برای عالم مادیات و خاک. نشانه‌ای است از عالم وجود. جنابش می‌فرماید:
چون صبح زندگانی روشندلان دمی است / اما دمی که باعث احیای عالمی است
در عقیدهٔ صائب روشندلان هرچند کم زندگی می‌کنند، عالم را احیا می‌کنند. در بیت دوم غزل ستاره‌های فلک‌‌ همان روشندلان هستند. یعنی مابه‌ازای روشندلان در شعر هستند. ستاره‌ها که دائم در حال پرتوافشانی‌اند، گویا هیچ‌گاه غباری بر آنان نمی‌نشیند و آنان را مکدر نمی‌سازد؛ پس آن‌ها این عدم تکدر را مرهون و مدیون روشندلی خویشند.
تعبیر لطیف دیگری که در این بیت هست این است که صائب نابینایان را نیز جزو همین ستاره‌های فلک گرفته است. در مصراع اول با دیدی دیگر صائب بیان واقع کرده است و از دید اول لطافت روحانیان و عارفان را بیان نموده است. آن‌جا که بیان واقع شده این است که واقعا روشندلان (نابینایان) جهان را نمی‌بینند: جهان به دیدهٔ روشندلان نمی‌آید. این یک واقعیت است. بعد در مصراع دوم به قول معروف کار را بسته و تمام کرده است: ستاره‌های فلک از غبار بی‌خبرند. حتی اگر در عصر صائب به نابینایان، روشندل نمی‌گفته‌اند، و حتی اگر این تعبیر در زمان ما ایجاد شده باشد، باز هم می‌توان چنین استفاده‌ای از بیت برد و باید گفت که خوش نشسته است. در کل روشندل کسی است که درونش زیبا و نورانی است و دارای بصیرت و آگاهی است. صائب:
چون شمع، چند من به زبان گفتگو کنم؟ / روشندلی کجاست به جان گفتگو کنم
بیت سوم: جماعتی که نفس را شمرده خرج کنند / ز خرده گیری روز شمار بی خبرند
روز شمار، کنایه از روز قیامت است. و منظور از نفس شمرده زدن، با حزم و احتیاط زندگی کردن است، حساب کار خود و حساب عمر را داشتن است.
نفس شمرده زن‌ ای بلبل نواپرداز / که رنگ گل به نسیم بهار برخیزد
ابوسعید ابی‌الخیر فرماید:
هر دُر که ز بحر اشک افتد به کنار / در رشتهٔ جان خود کشم گوهروار
گیرم به کفش چو سبحه در فرقت یار / یعنی که نمی‌زنم نفس جز به شمار
صائب می‌فرماید که آنان که حساب عمر را دارند و آن را بیهوده نمی‌گذرانند، در روز جزا آسوده‌اند و به آنان خرده نمی‌گیرند و بلکه اصالتا از آن خبری هم ندارند.
بیت چهارم: درون پرده گروهی که باده می‌نوشند / ز پرده‌ سوزی صبح خمار بی‌خبرند
این بیت را هم می‌توان در تأیید باده نوشی در پرده خواند هم در رد و تقبیح آن. تأیید این که آن جماعتی که در پرده باده می‌نوشند و خود را نمایان نمی‌کنند، دائم مستند و اگر روزی هم خماری به ایشان دست بدهد، چون بیرون نمی‌آیند، آبرویشان نزد خلق الله نخواهد رفت و خماری که مانند صبح، پرده‌در و پرده‌سوز است، وجاهت ایشان را نخواهد برد. و در رد و یا بهتر بگویم در تقبیح موضوع این که آن جماعتی که درون پرده باده‌گساری می‌کنند، خبر ندارند که وقتی خماری به ایشان دست بدهد، مجبور می‌شوند بیرون بیایند و در نتیجه آبرویشان خواهد ریخت. خماری به صبحی مانند شده است که همه چیز را نشان می‌دهد و هر کسی با هر وضعی که باشد در آن قابل رؤیت و مشاهده است.

merce در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده:

عزیزان
مهری بانو ، کوکب بانو ، لیام ، ایزدجو ، ناباور ، ناآشنا ،خواهش می کنم با ایمیل یکبار مصرف بنده چه باایمیل خودتان و چه مثل این یکبار مصرف ، تماس بگیرید تا باهم گفتگو کنیم
merce.merce.merce@gmail.com
ممنون می شوم

شایق در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

با سلام و سلام خاص خدمت جنابان حمید و ناباور اگر تا بایان این بحث صبر و تحمل داشته باشید و این فقیر را تحمل بفرمایید احنمالا به نقاط مشترک زیادی برسیم احساس من این است که شما دین را در چهره عامیانه ان دیده اید و برخی از لغزشهای مسلم معتقدان به ادیان را دیده اید و انرا دین و دستور خدا تصور کرده اید من در اینده سعی می کنم خیلی شفاف و بدون هیچ تعصبی مسایلی را از نگاه بیرون دین نه از نگاه درون دینی مطرج کنم شاید مشکل بسیاری از افراد در مشخص نبودن ان مسایل باشداما جناب ناباور نمی گویم شما مرتاض بشناس با مرتاض شو و یا ذیگران را تشویق به مرتاضی کنم این فقیر کار مرتاضان را کاری بیهوده و باطل می دانم اما منهای کارهای حقه بازی برخی از انها با ریاضت مسلط بر برخی قوانین طبیعی شده اند و تنها نکته ای که روی ان تاکید دارم می خواهم بگویم علی الاجمال فوانین متافیزیکی در مجموعه هستی موجود است و ثابت شدن اینکه تنها یک قانون متافیزیکی هست کافی است برای اینکه ما را به ماوراالطبیعت سوق دهد و اما سجده از ترس جهنم ضعیف ترین نوع برستش خداوند است اما برستش واقعی چیست بعدا با هم به ان می بردازیم با عرض معذرت چند روزی خدمت دوستان نیستم موفق باشید

ناباور در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

کائنی گرامی
چه خوش گفتی : کمابیش همه مردم خداوند را باور دارند
بله ناباورانی چون من به خرافات ناباوریم . ما مرتاض نمی شناسیم که حقه بازند. ما عشق نمی دانیم جز دستگیری یتیمی و یا افتاده ای. از بیم دوزخ سر به سجده نمی نهیم . ما عشق به نظام طبیعت و عشق به انسان و همه ی موجودات را در اولویت داریم
این همان عشق به لایزال است که ما نیز از آنیم

ایزدجو در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶:

گرامی طحانی
در سایه ی مهر تو چنان غنچه شکُفتیم
پاینده باشی

بهلول باانصاف در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۹ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۶ - آفرین فردوسی:

راستی بیاییدباهم شاهنامه رابخوانیم.دوهزارتا لغت فارسی بیشترنیست با تکراربسیار!بیشترانهاهم مانندگرز/برز/برگستوان/فره ایزدی/بادافره و....کاربردی ندارند.حکیم ما چقدرازعلوم زمان خودش را میداانسته است!؟بامنوچهری که معاصرخودش بوده وبارودکی که پیش ازایشان میزیسته ونابیناهم بوده بسنجیم!ما که نبایدهرچه راهرکس با هرانگیزه ای گفت بپذیریم!

ابراهیم طاهری در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:

با سلام خدمت همه ی ادیبان !!
به محضر جناب آقای عبد الله :
آیا بنظر حضرت عالی شخصیتهای بزرگی چون مولانا و حافظ
و ...جدای از قرآن و نهج شریفند ؟! یقینا این بیت را خوانده ای :
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار / تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور /
یا این بیت از مولوی را : گر چه قرآن از لب پیغمبرست / هر که گوید حق نگفت او کافر ست / برادر بزرگوار !! اصولا توحید با ولایت مکمّل همند ! لزا بزرگانی همانند مولوی ، حافظ ، سعدی
و امثال ذالک را نمیتوان از قرآن و نهج البلاغه شریف جدا دانست، همه ی این بزرگان خود را مدیون قرآن کریم و نهج شریف میدانند .

محمد.ق در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰۰:

جهت آشنایی بیشتر با مفهوم این شعر می توانید به تفسیری که دکتر عبدالکریم سروش در سخنرانی با موضوع "حیرت فلسفه" در اکتوبر 2014در دانشگاه دالاس داشتند مراجعه نماییند.

بهلول باانصاف در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۰۳ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۰ - یادگار بهار به پاکستان:

شعروشاعری به تنهایی چیزی نیست.جایی حرف زشت به کسروی میزند.اینجا هم ازپاکستان دفاع میکند.همه یکجانبه!مایه تاسف است.تازه ایشان ازخوبهایش هستند!

ناشناس در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۰۰ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۰ - یادگار بهار به پاکستان:

شعروشاعری بخودی خودچیزی نیست.جایی حرف زشت به کسروی میزند.اینجاهم ستایش پاکستان و..!تازه ایشان ازخوبهایش هستند!مایه تاسف است.

Hamishe bidar در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۰۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۷:

برادر عزیز، به نظر حقیر شما گر فکر میکنید که خیام از می وا معشوق می معشوق زمینی را اشاره میکند، اشتباه است.

۱
۴۰۸۷
۴۰۸۸
۴۰۸۹
۴۰۹۰
۴۰۹۱
۵۴۶۵