نیم شب پی گم کنان در کوی جانان آمدم
همچو جان بیسایه و چون سایه بیجان آمدم
چون سگان دوست هم پیش سگان کوی دوست
داغ بر رخ، طوق بر گردن خروشان آمدم
کوی او جان را شبستان بود زحمت برنتافت
سایه بر در ماند چون من در شبستان آمدم
آتش رخسار او دیدم سپند او شدم
بیمن از من نعره سر برزد پشیمان آمدم
با چراغ آسان نشاید بر سر گنج آمدن
من چراغ آه چون بنشاندم آسان آمدم
سوزن مژگانش از دیبای رخسارش مرا
خلعتی نو دوخت کو را دوش مهمان آمدم
دوست جام می کشید و جرعهها بر من فشاند
خاک او بودم سزای جرعهها زان آمدم
از حسودانش نیندیشم که دارم وصل او
باک غوغاکی برم چون خاص سلطان آمدم
شامگه زین سرنه عاشق، کستان بوسی شدم
صبحدم زان سر نه خاقانی، که خاقان آمدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از جستجوی عشق و وصل معشوق صحبت میکند. او شبانه به کوی محبوب میآید و احساس میکند که تا حدی بیجان و بیسایه است. در میان جمع دوستداران، مانند سگی وفادار به دنبال محبوبش میگردد. کوی محبوبش برای او مانند شبستانی است که خود نتوانستهاست وارد آن شود و فقط سایهاش باقی مانده است.
شاعر در اینجا به زیبایی چهره محبوب اشاره دارد و از نیروی عاشقانهاش سخن میگوید. او با خود به چراغی که نماد اشک و درد اوست اشاره میکند. همچنین از احساس خرسندی در هنگام نوشیدن شراب نزد محبوب و بیتوجهی به حسادتهای دیگران میگوید. در پایان، شاعر از دگرگونیهای شب و روز در عشق یاد میکند و به این نتیجه میرسد که در جستجوی معشوق، هر لحظهای برای او ارزشمند است.
هوش مصنوعی: در نیمه شب، به دنبال گمشدگان در کوی محبوب وارد شدم. حالتی داشتم شبیه به روح بدون سایه و مانند سایهای که جان ندارد.
هوش مصنوعی: من همانند سگها، با شوق و شور به نزد دوستانم میروم، با نشانهها و زینتهایی که نشاندهنده عشق و وابستگیام به آنهاست.
هوش مصنوعی: خیابان او برای روح من مانند یک خوابگاه است که نمیتوانم زحمت آن را تحمل کنم. سایهام در دروازه مانده چون من وارد آن خوابگاه شدم.
هوش مصنوعی: همانطور که زیبایی چهره او را دیدم، دلتنگ و پریشان شدم. از خود بیخود شدم و نالهای از درونم برخواست و حالا پشیمان شدهام.
هوش مصنوعی: با نور و چراغ نمیتوان به راحتی به گنج و ثروت دست یافت؛ اما هنگامی که چراغ از میان برداشته شود، به سادگی میتوان به آن رسید.
هوش مصنوعی: مژگان زیبا و نازک او، به مانند سوزنی که از پارچه نرم و لطیف دوخته شده، به من پوششی جدید بخشید. من دیشب به مهمانی او رفتم.
هوش مصنوعی: دوست و رفیق من بود که شراب مینوشید و هرچند یک بار جرعههایی از آن را به من میداد. من مانند خاک، در مقابل این جرعههای او قرار داشتم و به همین خاطر به سراغ این جرعهها آمدم.
هوش مصنوعی: به حسادت آنها فکر نمیکنم، چون ارتباط من با او برایم بسیار ارزشمند است. حتی اگر در اطرافم جنجال باشد، احساس نمیکنم چون به مانند کسی خاص در دربار سلطان آمدهام.
هوش مصنوعی: در شب، از دل عاشقانهام به شوقی دلم را به بوسهای نوشتم و صبح که بیدار شدم، متوجه شدم که من همان خاقان (پادشاه) هستم که به این عشق تعلق دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیش یاران امشبی ناخوانده مهمان آمدم
عاشقان تشنه لب را آب حیوان آمدم
مجلس این قوم را از رنگ و بویی چاره نیست
با رخ گلگون و زلف عنبرافشان آمدم
صورت جانم که هر چشمی نبیند روی من
[...]
دیشب از خود چون مه سی روزه پنهان آمدم
لاجرم همسایه خورشید تابان آمدم
عقل را دیدم سبک سر، یافتم جان را گران
سرو را بگذاشتم در کوی جنان آمدم
پیش ازین پروانه بودم، دوش رفتم پیش یار
[...]
در کدورت خون شدم از خویش شادان آمدم
جسم رفتم در غم او از خود و جان آمدم
همچو آب جو که در گل می نماید خویش را
گرچه گشتم پای تا سر گریه، خندان آمدم
با تن زار از پی آن یوسف مصر جمال
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.