گنجور

حاشیه‌ها

سیروس در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ساعت ۱۳:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱:

این شعر در آلبوم ناشکیبای همایون شجریان به صورت زیبایی اجرا گردیده است.

 

وحید.ج در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴:

اول یه قدردانی و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار آقای امین کیخا که با حاشیه نویسی های با ارزششون جای جای دفتر گنجور رو رنگین تر و پربارتر کردند...
و درود به روان پادشاه مُلک سخن سعدی علیه الرحمه که به این کیفیت روح و روان رو متلاطم می کنه...
در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهن آلوده یوسف ندریده

 

رضا در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ساعت ۱۱:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:

درود
گفتنی است که مرحوم ایرج بسطامی نیز این غزل را در آلبوم بداهه خوانی به زیبایی تام به نحوی بسیار شنیدنی اجرا کرده اند.

 

سخن در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ساعت ۱۰:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷:

اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز
پیاله ای بدهش گو دماغ را تر کن
ایهامی لطیف در عبارت پایانی مصراع دوم هست. قدما در مورد دیوانگان، کنایه ای بکار می برده اند، به این مضمون: " خشک دماغ". چه طعنه ی لطیفی به فقیه می زند و می گوید اگر می خواهی عاقل باشی، شراب بنوش.
من و انکار شراب؟ این چه حکایت باشد
غالبا" انقدرم عقل و کفایت باشد
البته این مضمون منافاتی با مفهوم زودفهم بیت، یعنی پیاله ای شراب بنوش تا حالت تر و تازه شود، ندارد.
نکته ی دیگر بیت، تکرار جنگ عشق با فلسفه و دین است. عشق حافظی با دین در اینجا و با فلسفه در جایی دیگر منافات دارد. مثال جدال فلسفه و عشق:
عاقلان نقطه ی پرگار وجودند ولی
عشق داند که درین دایره سرگردانند

 

سخن در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ساعت ۱۰:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
تشبیه خورشید به شمع؟!
از ویژگی های محرز تشبیه آن است که مشبه به در وجه شبه اقوی و اجل باشد، ولی خورشید به شمع تشبیه می شود، چرا؟
شاید به خاطر اینکه در عهد حافظ مصنوعی از شمع پرنورتر نبوده است!

 

ناشناس در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ساعت ۰۹:۵۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۲۹ - حکایت در معنی ثمرات نکوکاری در آخرت:

یعنی کند و زند قافیه نیستند؟

 

حافظ در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ساعت ۰۸:۱۲ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱ - در ستایش حضرت رسول (ص):

با سلام
در بیت هفت، «بارِ شکم» همان بار تردید است که به درستی جدا از هم نوشته شده، اما در مصرع دوم میبایست یکسره نوشته شود زیرا مراد از «بارِشَکَم» در اینجا «بارشک من» یعنی اشک من است که کشتی از سیل بارش آن در روز طوفانی غرقه خواهد شد.
بنابراین «بارشکم» در مصرع دوم باید بدون انقطاع نوشته شود.

 

پیام در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ساعت ۰۵:۵۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۷ - داستان پیر زن با سلطان سنجر:

جواب به مریم: syntax مهم نیست. semantic مهم است. برون با معنی تر است. در ضمن به قدر کافی هم قافیه دارد.

 

حالا هرکی در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ساعت ۰۳:۰۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:

لطفا نظرتونو واسه خودتون نگه دارین و از شعر لذت ببرین
به قول سعدی علیه رحمه
زبان درکش ای مرد بسیار دان
که فردا قلم نیست بر بی زبان
یا به قول امروزیا حرف نزنی کسی نمیگه لالی
شعر به این قشنگیو تفسیر نکنین مزه ش میره
چه دنیایی چه آخرتی!
آخرش اونجوری که میخواین برداشت میکنین حالا هی گلو جر بدین و برهان بیارین
با تشکر از ابوالفتح عمر بن ابراهیم الخیامی معروف به خیام

 

سخن در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ساعت ۰۱:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴:

از آن زمان که ز چشمم برفت رود عزیز
کنار دامن من همچو رود جیحونست
علاوه بر ایهامی که در رود و کنار هست، به نوعی ایهام تبادر لطیفی هم در دامن نهفته شده است. مقصود چیست؟
حافظ می گوید بعد از رفتن آن عزیز و ناپدید شدنش- به ظن قوی این غزل را در سوگ فرزندش دانسته اند- من چون کوهی شدم که دامنه اش را رودی از اشک احاطه کرده است.
با این مفهوم، حافظ علاوه بر تشبیه اغراق آمیزش به کوه، گریه ی مرد را نیز توجیه می کند.
--------------
حاکم بغداد حکمی کرد و می باید شنید
تا که او باشد، نباید کرد لعنت بر یزید
صائب

 

سخن در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ساعت ۰۱:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

در بیت آخر مصراع دوم، ایهام یا شاید هم کژتابی لطیفی هست. اون هم اینکه آیا دیو از قوم قرآن خوان می گریزد؟ یا دیو به واسطه ی قرآن خواندن از آن قوم می گریزد؟
همچنین در این غزل دو بار به تضاد عقل و عشق اشاره شده و همچنان حافظ خسته دل درگیر این تضاد فلسفه و دین با عرفان هست.
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

 

امین کیخا در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ساعت ۰۱:۰۶ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:

سحر می شود شبگیر
تاربام یعنی هوای تاریک و روشن بهمامیخته /صبح کاذب
بامداد صبح صادق
تاران هم داریم یعنی موقع تاریکی ( همه از نظامی گنجه ای هستند )

 

امین کیخا در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ساعت ۰۱:۰۳ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:

شادی با شادمانی فرقی در معنا دارد و آن اینکه مان یعنی اندیشه اینجا .شادمان یعنی با افکار و اندیشه ی شاد . منستن به پهلوی و به لری امروز یعنی اندیشیدن

 

امین کیخا در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ساعت ۰۱:۰۰ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

سمر به معنای افسانه باید از سمراد پارسی به همان معنا باشد .

 

امین کیخا در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ساعت ۰۰:۵۸ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

نشستن و نشاندن را که داریم هیچ نشاختن و نشازیدن را هم داریم در همه نی یعنی پایین .مانند نهادن و نشیمن .
در کتاب ریشه شناسی دکتر منوچهر آریان پور برای اسکان لغت نشیمند را آورده است .

 

امین کیخا در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ساعت ۰۰:۵۴ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

در کتاب ریشه شناسی علی نورایی حور را از هورست فارسی دانسته است یعنی کسی که اندامهایش خوب رسته و گوالیده شده است . حرباء هم به معنای آفتاب پرست هوربان است یعنی پاسبان هور و خورشید ( همانجا )

 

امین کیخا در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ساعت ۰۰:۴۹ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

تیمار هم غم و اندوه است و هم مراقبت به گمانم در واژه سازی نو باید به عنوان مراقبت بکارش بگیریم مثلا بخش تیمار ویژه همان icu است .

 

امین کیخا در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ساعت ۰۰:۴۵ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

آتش بجز آتر و آتور و آذر و ... که همه شنیده اند یک لغت به اوستایی و سانسکریت هم دارد ignay به اوستایی یعنی آتش جالب است بدانید که ignition به انگلیسی با این ignay به اوستایی همریشه است و واژه ای آریایی کهن است پس برای ignition که امروز احتراق ترجمه می شود می توان نوشت ایگنیدن . در نسک های پهلوی برای سوزاندن در جایی آذربیز کردن را هم دیده ام که زیباست .

 

IMMACULATE در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ساعت ۰۰:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۲:

استاد حسن فداییان سه بیت از این شعر رو خوندن که واسه بچه های دهه 60 خیلی خاطره انگیزه و خیلی هم زیباست..

 

امین کیخا در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ساعت ۰۰:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:

حالا که آبخور را نوشتیم بهتر است آبخوست را هم بنویسیم .خوستن به معنای فشردن است .آبخوست یعنی چیزی که آب آن را فشرده است .جزیره می شود برای فشردن لغت دیگری هم داریم و آن هاویدن است که هاون را ازش امروز داریم . خایسک به معنای پتک شاید از این خوستن باشد ولی هنوز دلاسوده نیستم .

 

۱
۴۰۸۶
۴۰۸۷
۴۰۸۸
۴۰۸۹
۴۰۹۰
۵۰۷۵
sunny dark_mode