گنجور

حاشیه‌ها

محدث در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱:

بر این باورم نظام یک جامعه ابدا نباید امتیازی به انسان ها از حیث عقیده شان بدهد...بلکه هر امتیازی باید بر مبنای خدمات انسان ها به جامعه باشد/// استاد گرامی، اگر خدا در نظامی که برای بشر طراحی کرده و از حیث عقیده امیتزاهایی هم داده باشد، به نظر شما این نظر شما به ویژه قید ابدی اش را چگونه باید برتابیم. مثل ارسطو که می گفت من افلاطون را دوست داریم و حقیقت را هم، ولی حقیقت را بیشتر،I love Plato, but I love Truth more یا اینکه افلاطون دوست من است ولی حقیقت دوستی بهتر و نزدکیتر Plato is my friend, but truth is a better friend.ما هم به روفیا ارادت داریم ولی به حقیقت بیشتر! و الان چکار کنیم؟ آیا نمی توان حقیقت شناسی و دفاع از حقیقت را یک امیتاز دانست و در راستای خدمت به انسان ها؟ کمی روشنمان نما لطفا!

علی در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۶ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶:

لطفا از علایم نگارشی به خصوص ویرگول و دونقطه برای سهولت خواندن ودرک معنا استفاده نمایید.

روفیا در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:

محدث گرامی
سپاس
من درباره اسفار اربعه هیچ نمیدانستم .
نوشتار شما را که خواندم یادم آمد شیخ محمود شبستری کل این سفر چهار گانه را در یک بیت طلایی گفته است :
ز جزوی سوی کلی یک سفر کرد
وز آنجا باز بر عالم گذر کرد
بعضی از آدمها در میانه هیاهوی عالم کثرت میان آدمها می مانند .
بعضی سفر میکنند از خلق به حق ولی چه سود ، دوباره به سوی خلق باز نمیگردند .
این بازگشت به سوی خلق و دیدن خدا در چهره انسانها و کرامت قایل شدن برای تک تک انسانهاست که این سفر را تکمیل میکند .

محدث در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:

"خلط مبحث" نزد عاقلان کاری بس ناپسند است. حافظ سخن از فقه نمی گوید که احکام فقهی را در شعرهای عرفانی اش وارد کنیم. تکبیر چهارتایی که مال سنی هاست و در نماز میت 4 تکبیر می گویند ربطی به مباحث عرفانی حافظ ندارد. باید با هر کس به زبان خودش سخن گفت و منظور حافظ از چهار تکبیر، قاعدتا چیزی در پیرامون مباحث "تروک اربعه" است که عارفان جز خدا همه چیز را ترک می گویند. تکبیر گفتن هم نشانه ی بدرود گفتن و بی توجهی است.

محدث در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:

مثلا در همین بیت شه ماه می خور....طبق میانی اسفار اربعه که ملاصدرا در کتاب "اسفار اربعه" اش بیان می دارد می توان تحلیلی معرفتی به دست داد که با روح تفکری حافظ هم سازگار باشد.(با اینکه ملاصدرا 200 سال بعد از همشهری اش حافظ بوده ولی اندیشه ی اسفار اربعه به زمان ما قبل حافظ بر می گردد). طبق این مبنا سفر فی الحق بالحق، همان سه ماه می خوردن است و سه سفر دیگر یعنی سفر اول که "من الخلق الی الحق" باشد و دو سفر نهایی که "من الحق الی الخلق" و "فی الخلق بالحق" باشد همان نه ماه پارسایی است. همچنین طبق اسلوب عرفانی جلو رفتن باعث می شود اشعاری مثل حواله شدن به می توسط پیر سالک و سجاده را به می رنگین کردن به امر پیر مغان، معنای زیبایی پیدا کند نه معناهای قشری و متناقض که می بنوشیم و منتظر رحمت خدایی باشیم که می را در همان قرآنی که حافظ، حافظش است حرام کرده است و قس علی هذا.

محدث در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:

اینکه برداشت های متفوات که گاه فاصله ی بینشان از زمین تا آسمان است از اشعار حافظ می شود امری روشن است. اما آیا واقعا با توجه به عیار معرفت حافظ و منظومه ی یکدست فکری اش، تحلیل های معرفتی و عرفانی بیستر به او می خورد یا تحلیل هایی که او را شرابخواره و گناهکار و سکولار و پلورالیست و مشرک و ملحد و اپیکوریست و... می داند؟ یا اینکه او را متناقض گو بدانیم؟ حافظ شخصیتی عظیم است و برای اقلیم خدا احترام بسیاری قائل است و هرگز نمی تواند مجوز گناه کردن و نافرمانی از آن خدایی را بدهد که حافظ کتابش است و بسیار دوستش دارد و راه های رسیدن به او را هندرمندانه برای اهل فن بیان داشته و گره گشای کار سالکان و عارفان شده است. از این جهت من با این دست تحلیل های موافقم که "می پرستی" و "سه ماه می خور" را تحلیل معنوی و معرفتی می کند نه ظاهر بینانه و سطحی نگرانه و متقشرانه.

محدث در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۵:

جناب فرهاد به نظر من اینکه آن بیت خواجه را با این شعر منسوب به خیام در یک سیاق واحد بدانیم، صحیح نیست و خواجه نمی خواهد فلسفه بهشت و حکمت الهی را زیر سوال میبرد. اگر این را بپذیریم پس خواجه یک انسان تناقض گو و هرزه سرا بیش نیست که در اوقات بسیاری دم از بهشت و نعمت های اخروی می زند و گاه در این اشعارش منکر بهشت است. نمی توان ذهنیات خود را بر اشعار دیگران که دارای زبان خاص خود هستند تحمیل کرد. هنر فهمیدن کلام بزرگان و کشف حقیقت آن است.

محدث در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴:

:)

محدث در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴:

تلفیق بیت 4 و 6 یه نتیجه ی فوق العاده ای رو میرسونه...حافظ عزیز روح بزرگت شاد.

روفیا در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶:

پشیمانم از اینکه در حاشیه قبلی گفتم حافظ اشعری بود .
نه اینکه اکنون فهمیدم نبود .
بلکه اصلا به من ارتباطی ندارد و هرگز هم نتوانم فهمید او جزو کدام گروه بود .
هر چند برخی ابیات از جمله :
بارها گفته ام و بار دگر میگویم
که من دلشده این ره نه به خود میپویم
در پس آینه طوطی صفتم داشته اند
آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم
معنای جبر در خود دارد ، ولی دلیلی ندارد که حافظ همواره بر این باور بوده باشد .
چیزی که من نمیتوانم آن را بفهمم ، همان چیزیست که من احتیاجی به فهمیدن آن نیز ندارم .

محدث در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:

اصلاحیه: الخبیثات للخبیثین

محدث در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:

نمی دانم استاد. شما نظرات الکی بنده را با این دید بخوانید -نخوانید هم مهم نیست-که یک ابجد خوان دبستان نادانی دارد چیز می نویسد. عقل ناقص بنده درک دقیقی از اشعار حافظ و از جمله این بیت ندارد. اما فکر کنم اگر مبانی فکری حافظ و خطوط کلی اندیشه ی نورانی اش دستمان باشد خیلی از معضلات لا ینحل نخواهد ماند. یحتمل حافظ در آن بیتش به ذات دنیا اشاره دارد که چون دنیا، دنی و پست است و از سوی دیگر ناریان مر ناریان را طالبند و الخبثات لخبیثون و هر جنس به هم نوعش تمایل دارد، خواه ناخواه ذات پست دنیا، به پست ها و سفله ها تمایل دارد و پرورشگاه سفلگان است. همین که دنیا با محدودیت همبر است در سفله پروری اش برهانی روشن تلقی می شود و توان و ظرفیت نشان دادن حقایق را به طور کامل ندارد. پس دنیای بیچاره عذر نمی آورد.!!!

محدث در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴:

علامه ی طباطبایی چنانکه گفته می شود در شعر حافظ شناسی ید طولا و تبحر بسیاری داشته است. مرحوم آیت الله شیخ علی سعادت پرور تهرانی شرحی بر اشعار حافظ بر اساس تقریرات درس علامه ی طباطبایی نوشته است که به گمانم در 10 جلد چاپ شده است. من دو سه جلدش را دیده ام ولی فکر کنم دیدگاه علامه نسبت به اشعار حافظ رندانه تر از این نوشته های مرحوم سعادت پرور است و الله اعلم. نام شرح ایشان" جمال آفتاب" است که با تفال به دیوان خواجه و از همین غزل زیبا اخذ شده است.

محدث در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶:

حدیث محدث هم لاجرم معتبر نیست، گاهی هست و گاهی نه، نه؟
هم رایی تان و هم راهی تان با این شیرازی گوارایتان باد. رزقنا الله. یا حق.

محدث در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶:

ایران نژاد ارجمند. سپاس از نظر شما. بنده هم افعال زبری ام و هم تفعیل مشدد زیری، و خیلی چیزهای الکی دیگر.
من گفتم پی در پی؟ حرف به دهان بنده مگذارید لطفا. گاه گاه با پی در پی فرق دارد عزیز من. بعدش وقتی از اشعار حافظ می توان فهمید وی اشعری نبوده چه نیازی به خواب است؟ نهایتش خواب برای برخی می تواند مایه ی تسکین باشد. وقتی سخنان حافظ مذهب و مکتب او را می رساند نیازی به خواب نیست اما باید سخن فهم بود و با اظهار نظرهای ناصواب و غیر متخصصانه روح او را عذاب نداد که با غصه و آه بگوید: فهم سخن نمی کنند این پسران نا خلف!

مرتضی در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷:

قطعا سیمینش درست هست
ویژگی سبکی هست و پرش ضمیر داره
دوستان عزیزی که گفتند سیمین دقت کنن که وزن با این روش نگارش "سیمین" غلت میشه و یک هجا کم میاره، علاوه بر اون ضمیر ش هست نه ضمیر "ت"
چرا که مرجع ضمیر "مرد" هست نه "تو."

ناباور در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۴:

بی سواد جان
قربانت گردم
پدر خوانده ی خرده گیران؟؟؟
ننگین ترین قرارداد؟؟
چگونه بوده است آن حکایت؟
از مهر میهن گفتی و داغ دل تازه کردی
تقدیم مهرت

ای سر زمین من که ز اسطوره برتری
در چشم من عزیز تر از دُر و گوهری
در لا بلای جنگل گیلان پر شکوه
روید درخت زر تو عجب کیمیاگری
در قطره قطره های زلال خلیج فارس
نقشی ز آسمان ِ کرامت بر آوری
در موج پر تلاطم بحر خزر نهی
صدها گهر به دامن ما ، بس توانگری
در سنگ نقش های تو ای سرزمین من
ثبت است بر جریده ی عالم دلاوری
هرگه غریو و غرّش شیران دشت توست
بر جای جای لشگر ِ دشمن تو افسری
با اشک دیده خاک ترا شستشو کنیم
آنگه که زخم خورده ی دیوان خود سری
چون دشمنت به دیده تهدید بنگریست
آمد به صد خروش ز هرخطه لشگری
کرد و لر و بلوچ و جوانان پارسی
پس دیلمان و خوزی و یزدی و آذری
گر دشمنت چو خار نماید به روی خاک
قامت کشیده ای تو ، درخت صنوبری
تا جاودانه پرچم سبز و سپید و سرخ
در احتزاز آوری تا بام مشتری
ای سر زمین من ، که چنین می ستایم ات
در آسمان خاطره ی من چو اخگری
بس دیده ام به گرد جهان گوهر ثمین
در قلب ِ من ولی تو ز ِ یاقوت ِ دیگری
ای سر زمین من ، تو که مردان سرفراز
بر دامنت چو زال نریمان بپروری
دود از سرای مُفسِد ضَحّاک ماردوش
با یک نهیب کاوه به گردون برآوری
جانم فدای مهر ِتو ای سرزمین من
دستم تهی ست وَرنه تو از جان فراتری
-زنده باشی دوست عزیز--------------

ناباور در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

آقا مهدی
کاش همه ی غزل را در نظر می گرفتی ، بعد می چسباندی به ائمه ی اطهار
در بیت بعدی می گوید : مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم
آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند
آخر جان من کسی که هوای می و مطرب می کند که همزمان یاد اائمه نمی افتد
هر چیزی را به هر چیز نتوان چسباند حتی با سریش
زنده باشی

مهدی در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

از دیدگاه من همه ابیات این غزل زیباست، اما اوج زیبایی این غزل در بیت چهارم هست که حافظ فرموده:
عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا
ما همه بنده و این قوم خداوندانند
که منظور ایشان در این بیت اهل بیت علیهم السلام می باشند. که اثباتگر سطح عرفان و معرفت حافظ علیه الرحمه می باشد.

بی سواد در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۴:

ناباور گرامی،
نامتان هرچه باشد، در دل من جای گرفته اید، نه تنها از آنرو که به من آموختید که هم از دید و باورهاتان. و سروستان یاد آن خاک مشکبیز را در دلم زنده کرد ،همان نزدیکی ها کوههای صابونات ( اصطهبانات!! استهبان ) که حتا یادشان آتش در دلم می افکند، آتشی که مینوازد، می خواند ، نمی سوزاند سر خوش و سرفراز، گرم و امیدوارم میدارد مهر میهن است که چنین در سرشت مایه مان آویخته است، آمیخته است. و اما نام بی سواد را از آنروز بر خویش پسندیدم که دارو دسته پدر خوانده خرده گیران بر ننگین ترین قرارداد تاریخمان را بی سواد خواندند. تندرست و سرفراز بوید.

۱
۴۰۷۶
۴۰۷۷
۴۰۷۸
۴۰۷۹
۴۰۸۰
۵۴۶۵