گنجور

حاشیه‌ها

شجاع الدین شقاقی در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۵۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۹:

زخم ِ نظر ِ دوست
این زخم ِ دلم ، باز شد از یک نظر ِ دوست
تیری است به دل خورده و میل و نظر ِ اوست
زخم است و نظرباز ، نظر کرده دلم را
من منتظرم بار ِ دگر باز ، به تیر و نظر ِ دوست

منیر سپاس ناچیز در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۲۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

به دریا قطره چون گردید گم ، مشکل شود پیدا
در چاپ کلیات بیدل به کوشش مولانا خسته در کابل
درین دریا دل هر قطره گوهر در گره دارد
که هر دو مصراع درست تر نسبت به آنچه نوشته اید به نطر می اید لطفن دوباره بنویسید . با محبت

بهزاد در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۳۷ دربارهٔ اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۱۸ - چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما:

کاش کمی از شعور و سواد و فرهیختگی آن بزرگ مرد را ما انقلابیون خود خواه و بیسواد ایرانی داشتیم اگر اقبال امروز ایران بود حتما در اوین جا خوش کرده بود!

بهزاد در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۹ دربارهٔ اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۱۸ - چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما:

احیانا ایشان به خروج سید خراسانی از این دیار در آستانه ظهور اشاره دارند که در حدیث اهل سنت نیز غلبه دارد در ضمن دوستان به انتهای شعر توجه کنند که ان بزرگمرد ماعجم را به آب وگل ناپخته تشبیه کرده که باید به دور آتش او جمع شویم تا از خامی خارج شویم مخلص شعور ومعرفت او هستم بسیار...

شجاع الدین شقاقی در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۸:

مست ِ میکده
دل در گِرو است و پیش ِ او ، باختمَش
مِی داده و خود چو خویش ِ او ، ساختمَش
من در غم ِ کعبه ی دلش ، کِی باشم
من مستم و بر میکده اش ، تاختمَش

شجاع الدین شقاقی در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۷:

احوال ِ مَحرمان
ما مَحرم ِ آن ماهرخ و جانانیم
اندر حَرم و شانه زن و خاقانیم
پوشیده اگر ، آن رخ ِ ماهش دلبر
رخ را بر ِ ما نموده از رِندانیم

صابر در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۳۶ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲:

در مصرع چهارم بنظر می آید «عاشق نو» بایستی باشد که «عاشق تو» نوشته شده است.

تردید در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۰۱ دربارهٔ سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۸۹ - غزل:

درود بر دوستان
از این بیت به بعد :
به پاسخ گفت با بانو جهاندار
نخست اندیشه می باید در این کار
آیا مربوط به غزل بالاست ؟
اشتباه نکرده اید ؟ لطفا حتما بررسی کنید لطفا .

جلال پور م در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲۱:

سلام در مصرع چهارم بهتر بود مولانا می فرمودند آنچه از هجر تو برجان منست. البته با عرض پوژش

نجمه برناس در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۳۷ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین » بخش ۴۰ - التمثّل فی‌القناعة و ترک الحاجة:

نکته دیگر اینکه در بیت ششم شعر اشتباه نوشتاری وجود دارد .
مصرع دوم : عملم هست یک به یک به خلل اشتباهاً نوشته شده است عمام

هادی رحمانی در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۲۹ دربارهٔ قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶ - در مدح امیرکبیر میرزاتقی‌خان رحمه‌الله گوید:

در تاریخ امده است شاعر پس از خواندن این شعر مورد شماتت امیرکبیر قرار گرفته است و امیرکبیر از این مدیحه سرایی اظهار بیزاری کرده است و پرسیده است که فلانی هنر دیری هم دارد؟ گفتند کمی فرانسه بلد است. گویند امیر کتابی به زبان فرانسه را برای ترجمه به شاعر داد تا بابت زحمتی که می کشد مزد دریافت کند.

نجمه برناس در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۲۸ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراء‌المدّعین ومذّمة‌الاطباء والمنجّمین » بخش ۴۰ - التمثّل فی‌القناعة و ترک الحاجة:

این حکایت در مصیبت نامه عطار آمده است امابه دیوانه ای نسبت داده شده است .

خسرو در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷:

بنظر میاید که در مصرع دوم بیت اول این غزل، عبارت "نه‌ یار است ندیم" معنی‌ مناسبی نمیدهد، یعنی‌ کلمه "ندیم" به اشتباه استعمال شده است، و بایستی در معنی‌ میبود "نه‌ یار است نه‌ ندیم است" اگر بخواهیم "ندیم" با "نه‌ یار است" همخوان باشد. یک تغییر کوچک در طرز نوشتن این کلمه، مصرع معنی‌ درستی‌ پیدا می‌کند و شاید منظور حافظ چنین بوده است: "که حرام است می‌‌آنجا که نه‌ یار است نه‌ دیم"، که دیم به معنای چهره و روی و رخسار می‌باشد. این تغییر کوچک در املای یک واژه بر زیبایی معنی‌ میافزاید، که نه‌ یار است و نه‌ رخسار یار. نظرتان چیست؟

نوبری در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۲۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۶ - حواله کردن مرغ گرفتاری خود را در دام به فعل و مکر و زرق زاهد و جواب زاهد مرغ را:

جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ای
در کف شیر نری خون‌خواره‌ای
با سلام در نسخه ای معتبر ( متاسفانه نام مقتبس نسخه را فراموش کرده ام چنین است )
در کف شیر نر خون خواره ای
غیر تسلیم و رضا کو چارهای
بنظر وزن این بیت و لطافت ان از بیت نوشته شده
در متن بیشتر است

سعید در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۰۵ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - در مدح ابوالمعالی مجدالدین بن احمد:

استاد رضوی مصحح دیوان انوری این قصیده را که آن را متوسط هم می خواند از انوری ندانسته و می گوید در دیوان ازرقی هروی هم آمده است. سعید نفیسی آن را در دیوان ازرقی هروی آورده است اما در مقدمه به عدم اطمینان خود از اینکه این قصیده و چند قصیده ی دیگر که با ذکر شماره مشخص کرده حتما از از ازرقی باشند اشاره کرده است.

صدری در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۵:

تشنه را با کسره "ه" بخوانید وزن درست میشود
تشنهِ بر لب جو بین که چه در خواب شدست.
یعنی :آنکه در کنار جوی ، ولی تشنه است.

شایق در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

با سلام و سلام و درود بر همه دوستان بخصوص دوستانی که لطف نمودند و در بحث شرکت کردند اما چند نکته در مورد فرمایشات سروران گرامی 1- وقتی صحبت از طبیعت و ما بعد طبیعت میشود منظور جهان محسوسات و غیر محسوسات است بدین معنی که انچه را با حواس بنجگانه درک میکنیم طبیعت نامیده میشود و انچه با حواس ظاهری درک نمیشود و محسوس نیست ماورا طبیعت نامیده میشود مثلا بدن انسان طبیعت است و از قوانین مادی بیروی میکند و روح او ماوراطبیعت است و قوانین متافیزیکی بر او حاکم است و بنابراین مجموعه هستی هم یک کاسه است و هم بینهایت مانند سلسله اعداد است شما هر عددی فرض کنید باضافه یک عدد بعدی میشود و حد یقف ندارد در مورد هستی نیز هر نقطه یا هر مرزی فرض کنید بعد از ان نقطه یا ان مرز نیز هستی وجود دارد بعبارت دیگر عدمی وجود ندارد هر چه هست هست و اتفاقا یکی از دلایل اثبات خدا نیز همین است که هم توحید را ثابت میکند یعنی یک هستی بیشتر نیست و این هستی صرف کل هستی را در بر گرفته است و رابطه خدا با این مجموعه مثل رابطه روح با بدن است یعنی هر کجای بدن را بنگرید روح در ان ساری و جاری است اما نقطه ای بیدا نمی کنید که بگوید روح انجاست بس روح نسبت به بدن لا مکان است و خدا نیز نسبت به مجموعه هستی لا مکان است یعنی همه جا حضور دارد و هیچ جا خالی از خدا نیست در عین حالی که جای مشخصی نیست ( وسع کرسیه السوات و الارض )در گستره اسمان و زمین است به همین معناست یعنی مجموعه هستی از خدا بر است و این چیزهای مختلفی که می بینیم نمود ان هستی مطلق است که در فلسفه به اصل وحدت وجود معروف است بنابراین تمام این کثرتها و اشیا مختلف قایم و وابسته به ان یگانه هستیند مانند امواج که همه نمود دریا هستند و بنابراین بین هستی و خداوند همانطور که جناب ناباور فرمودند مرزی نیست و همچنین طبیعت و ماوراطبیعت قابل تفکیک و مرز نیست و هیچ محدودیتی هما برای خدا درست نمی شود و اما اینکه جناب ناباور می فرمایند بعد از مرگ به دامن طبیعت بر میگردیم که همان دامن خداست اگر منظور جنابعالی اینست که بعد از مردن انسان شعور هستی دارد و می فهمد که بر گشته است بسوی خدا حرفی است کاملا صحیح اما اگر دیگر شعوری در کار نباشد مساوی با نابودی انسان است و محدود شدن زندگی او به همین چند روز عمر در این دنیا که این بنظر صحیح نیست اما جناب بابک منظور خود را در باره سوالشان روشن نکرده اند اگر منظورتان این است که عقل و دهن مادی است یا غیر مادی باید گفت ذهن از ابزار مادی مثل دیدن استفاده میکندو مثلا تصویری وارونه و کوچک از کوه توسط چشم تشکیل میشود این تصویر تبدیل به کنشهای عصبی میشوند سلسله اعصاب انرا به مغز میرساند تا اینجای کار عمل مادی انجام میشوداما ذهن کوه به ان بزرگی را قابل تصور میکند که اگر بگویید این عمل مادی است در این صورت ظرف و مظروف تطابق ندارند و کوه هرگز در چنین ظرف کوچک و مادی نمی گنجد و از طرفی ذهن مفاهیمی می سازد که در خارج از دهن وجود ندارد مثل مفهوم انسان در خارج حسن و حسین و تقی و نقی وجود دارد اما چیزی بنام انسان که بر همه این مصداقها تطابق کند وجود ندارد و باز این امری است غیر مادی یا ماوراطبیعی اما جناب روفیا شما دو مطلب مهم و با ارزشی را مطرح نموده اید یکی اینکه انتخاب عقیده نهایتا به خود انسان بر میگردد یعنی هر چه دلیل از هر کتاب یا شخصی اورده شود اخرالامر این خود انسان است که انرا ببذیرد یا نه و این مساله نسبت به هر فردی متفاوت است و به همین دلیل گفته اند به تعداد انسانها راه بسوی خدا هست و اما مطلب با ارزش دیگری که بیان فرموده اید ( هر چند همه مطالب شما با ارزش است ) در رابطه با سانسور بود سانسور همیشه نتایج عکس داده است یعنی از انچه می خواهند جلوگیری کنند باعث رشد سریعتر ان میشوید امید وارم در بحثها حضور فعال داشته باشید با درود بر شما و دیگر دوستان

اخّاذ المآخذ در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵:

سلام به برادر عزیزم، "ناباور"!
اگر ناراحت نمی‌شوید، شکل درست چیزی که نوشته‌اید، اینگونه است:
"شیئان عجیبان هما أبرد من یخّ
شیخ یتصبّی و صبیّ یتشیّخ
(دو چیز شگفت‌انگیز هستند که از یخ سردترند؛ پیرمردی که رفتاری کودکانه دارد و کودکی که رفتار پیران!)
کام‌یاب باشید

شجاع الدین شقاقی در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۱۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۶:

دیده ی دل هست و مسکون و به سامانم نمود

ahmad در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۱۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۳:

mitarsam az an bang barayad roozi sahih mibashad, mitarsam az an keh sarihan ghalat ast.

۱
۴۰۷۸
۴۰۷۹
۴۰۸۰
۴۰۸۱
۴۰۸۲
۵۴۶۴