گنجور

حاشیه‌ها

بهزاد در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۰۹ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳:

احسنت به چاوشی به خاطر این آهنگ زیبایش

Hamishe bidar در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

در عالم عالم آفریدن
به زین نتوان رقم کشیدن
اگر انسان به همین یک بیت اعتقاد قلبی داشته باشد٬ در پی این نیست که دیگران را هدایت کند. به نظر حقیر دین و دینداری از نظر عقلی خوب است، چون میتواند انسان را به معراج ببرد، ولی متأسفانه برای خیلی از انسانهای دیندار به خصوص مسلمین، خود دین یک حجابی هست سخت.
ولی بنده حقیر با این که اسلام تحریف شده مخالف هستم. هم اکنون هم افراد عارف مسلمان وجود دارند که به اصل اسلام اعتقاد دارند. گمان حقیر بر این است که اسلام کمتر درست فهمیده شده است.
اسلام به ذات خود ندارد عیبیء***هر عیب که هست در مسلمانی ماست.
سید جمال الدین اسد آبادی پس از بازگشت از اروپا گفته اند در اروپا اسلام بود و مسلمان نبود و در دیار مسلمین مسلمان هست و اسلام نیست.
پروین اعتصامی:
واعظی پرسید از فرزند خویش ​ هیج می دانی مسلمانی به چیست؟
صدق و بی آزاری و خدمت به خلق ​ هم عبادت هم کلید زندگیست
گفت زین معیار اندر شهرما ​ یک مسلمان هست آن هم ارمنیست!
حضرت حافظ که عارفی مسلمان و حافظ قرآن است، میفرماید:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا

مهدی در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۲۰ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۳۳:

در بیت دوم :
هنگام گل است و سبزه ، یاران سرمست
خوش باش دهی که زندگانی این است
نیز ذکر شده

ناشناس در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۳۵:

گنجور جان، "سرو" باید نوشته شود و فاصله بین "سر" و "و" باید حذف شود. نه؟

ناشناس در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۳۵:

باغست و بهار و سر و عالی
ما می نرویم از این حوالی

مهدی کاظمی در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۰ - عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود:

در این ابیات مولانا به داستان پادشاه یهود و قصه اصحاب الاخدود که در بیت 743 شروع شده است باز می گردد. پادشاه جهود به آتش گفت : "ای آتش سوزان و تند خو آن خوی و خاصیت طبیعی سوزانندگی تو کجا رفته است؟ چرا دیگر نمی سوزانی ؟و یا شاید از بخت بد ما اقتضای طبع تو که سوزندگی است تغییر یافته است؟! چگونه است که حتی به آتش پرستان هم رحم نمی کنی و آنها را می سوزانی اما اکنون کسانی را که تو را نمی پرستند از گزند خود در امان می داری؟ ای آتش ! من می دانم که تو هرگز صابر نیستی و بلافاصله می‌سوزانی، پس حالا چه شده است که نمی توانی بر مقتضای طبعت عمل کنی؟ این حالت یک چشم بندی است که مانع دیدن حقیقت می شود ؟ یا هوش بندی است که نمی گذارد عقل و هوش کار معمول خود را انجام دهد؟ و الا چطور ممکن است چنین شعله بلندی نسوزاند؟ ای آتش! کسی تو را جادو کرده ویا این حالت یک حالت خارق العاده و خلاف معمول است؟ و یا این که این عوض شدن طبع تو به خاطر بخت بد ماست؟"
شمن که به راهبان بودایی گفته می شده است در این جا به معنی بت پرست است و منظور همان پادشاه جهود است.آتش در جواب پادشاه جهود می گوید: طبیعت من همان است که بود و همچنان سوزندگی دارد و اگر تو شک داری درون شعله های من بیا و امتحان کن.عنصر و اصل و طبیعت من تغییر نکرده است , اما من تیغ حقم ، به اراده و اجازه او می برم و از خود قدرتی ندارم. همچون سگان ترکمان که بر در خرگاه و خیمه او هستند در پیش میهمان چاپلوسی می کنند و دم می‌جنبانند ‌ اما اگر بیگانه ای از در خرگاه بگذرد ، به او بی امان حمله می کنند.
مولانا در این چند بیت بر این عقیده پافشاری می کند که اسباب و علت ها به طبع خود کار نمی کنند بلکه مقهور حکم حق هستند و مانند همان سگان ترکمان که در اثر نزدیکی به صاحب خود از اراده او آگاهند طبق آن عمل می کنند .البته چنین عقیده ای مختص موالانا نیست بلکه به اشعریان منسوب است.
آتش می گوید: من در بندگی ، کمتر از سگ نیستم و حضرت حق هم در زندگی کمتر از یک ترکمان نیست.بنابر این‌، مطیع اراده خداوندم و هر گونه او بخواهد رفتار می کنم.

آتش طبعت اگر غمگین کند سوزش از امر ملیک دین کند
آتش طبعت اگر شادی دهد اندر او شادی ملیک دین نهد
چون که غم بینی تو، استغفار کن
غم به امر خالق ، آمد کار کن
چون بخواهد، عین غم شادی شود عین بند پای ، آزادی شود

مولانا در این جا از داستان خارج می شود و به بیان این نکته می پردازد که آتش طبعی هم که در وجود ما انسان ها وجود دارد و ما را شاد و غمگین می کند ، تاثیرش بر وفق طبیعتش نیست بلکه از اشارت حضرت حق و نوع رابطه انسان با خداوند تاثیر می پذیرد. بنابر این، اگر انسان در خود آثار غم مشاهده کند باید آن را نشانه دوری از حق تلقی کند و استغفار نماید زیرا غم به امر خداوند است که در وجود انسان کار می کند .در جایی نیز که خداوند اراده کند عین غم تبدیل به شادی می شود و چیزی که تا کنون مانع و پایبند بوده است ، مایه رهایی و آزادی می شود.
همه عناصر عالم از باد و خاک و آب و آتش که از نظر من و تو مرده و بی جان هستند ، در ارتباط با خدا زنده و مطیع فرامین اویند. آتش هم مانند دیگر عناصر همیشه در پیشگاه خداوند در قیام و آماده اجرای فرمان اوست و همچون عاشقی بی قرار دائما به خود می پیچد و تمام وجود خویش را در اختیار معشوق می گذارد.این آتش چنان آماده اجرای فرمان خداوند است که حتی وقتی که به ظاهر آشکار نیست ، اگر سنگ آتشزنه را بر آهن بزنی برای انجام فرمان حق آتش بیرون می جهد.

پویان در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:

با سلام
بر طبق نسخه مرحوم محمد علی فروغی مصرع دوم بیت پنجم اینگونه است:
وین خود چه کفایت بیانست
-حرف "ن" در واژه بیان، جا افتاده است.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

پویان در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۶:

با سلام
پاسخ به سوال شما البته در حوزه تخصصی اهل فن هست، و نظر ایشان صائب است. اما بنده که صرفا علاقه مند به ادبیات هستم به نظرم می رسد که بله کاملاً محتمل هست که حضرت حافظ در هنگام سرودن غزل :
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد....
این غزل از شیخ اجل را مد نظر داشته، خصوصا که شواهد زیادی مبنی بر آشنایی خواجه با غزلیات شیخ وجود دارد.همچنین این اتفاقی نادر یا تازه در ادبیات نیست و در بسیار از موارد شعرا یک مفهوم را از شاعری دیگر وام می گرفتند و آن را به شیوه ی دیگری بیان می کردند.

پویان در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲:

با سلام
در جواب دوست گرامی فرهود، باید عرض کنم که یکی از معیار های غزل بودن یک شعر تعداد ابیات آن است. که البته معیار دقیقی هم نیست، برای تمایز نهادن میان غزل و قصیده، باید به وزن، مضمون درونی شعر و... توجه کرد. ساده ترین تعریف از غزل آن است که در کتب ادبیات مدارس آمده و آن را بر اساس تعداد ابیات از قصیده متمایز کرده است.

پویان در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۱۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۴:

با سلام
بنده تصور می کنم که شکل صحیح این رباعی باید به این صورت باشد:
یک گاو در آسمان، قرین ِ پروین / یک گاو دگر نهفته در زیر زمین
چشم خردت باز کن از روی یقین / زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین
گاو زمینی را دوستان شرح دادند، اما گاو آسمانی همان دومین برج سماوی است که "ثور" یا گاونر نامیده می شود و خوشه پروین جزئی از اجزای خارجی این صورت فلکی به شمار می آید. لذا بنده نیز همچون دوست عزیزمان آقا فرهاد معتقدم که از منجم بزرگی مانند خیام همچین اشتباهی بسیار بعید است که نام یک صورت فلکی را از نام یک خوشه ستاره ای باز نشناسد و به اشتباه نام آن را به صورت فلکی ثور نسبت دهد.

پویان در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۵۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹:

نسخه ای که این رباعی را به آن شکلی که عرض کردم ثبت کرده، متعلق است به نشر مرکز، به تصحیح دکتر میرجلال الدین کزازی

پویان در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۴۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹:

با سلام
بنده در سایر نسخه ها گونه دیگری از این رباعی رو دیدم که به نظر صحیح تر می آید. و احتمالا همانی است که دوست عزیزمان آقای امین کیخا نیز مد نظر داشتند.

در بیت اول:
از جرم حضیض خاک تا اوج زحل / کردم همه مشکلات گردون را حل
واژه حضیض در مقابل واژه اوج قرار دارد (تضاد)، در علم هیئت (اخترشناسی) برای کواکب و سیارات نقاطی از دایرة البروج را نقطه اوج و نقطه حضیض در نظر می گرفتند. همچنین سیاره زحل را بالاترین فلک سیارات می انگاشتند و لذا آن را نمادی از بلند مرتبگی می دانستند. از این روی میان جرم حضیض خاک که نمادی از پایین ترین مرتبه هستی است تا اوج زحل، که اشاره به بالاترین رتبه وجود دارد، تناسب معنایی بسیار زیبایی به بر قرار است که تلمیحاً اشاره به کل مراتب عالم وجود دارد.
لذا در مصراع دوم بیت اول نیز کلمه "گردون" با توضیحی که عرض شد، تناسب بیشتری دارد.
در خصوص بیت دوم نیز:
بیرون جستم ز بند هر مکر و حیل / هر بند گشاده شد مگر بند اجل
چنانچه دوستان نیز مطلع هستند حکیم عمر خیام علاوه بر شعر، در علم نجوم نیز از بزرگان آن عرصه به شمار می آیند. در بیت دوم کلمات با توجه به اعتقاد منجمان به تأثیرات سیاره زحل انتخاب شده است که به عقیده ی بنده واقعاً بی نظیر است. (واژگانی چون: مکر، حیل، بند و اجل)

روفیا در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:

محدث گرامی
اکسیژن در ترکیب با هیدروژن مایه حیات است و در ترکیب با بنزین آتش !
آیا این چیزی از ارزش اکسیژن کم میکند ؟
جهان جهان ترکیب و تجزیه است .
به این ابیات مولانا توجه کنید :
دل ز هر یاری غذایی می‌خورد
دل ز هر علمی صفایی می‌برد
صورت هر آدمی چون کاسه ایست
چشم از معنی او حساسه ایست
از لقای هر کسی چیزی خوری
وز قران هر قرین چیزی بری
چون ستاره با ستاره شد قرین
لایق هر دو اثر زاید یقین
چون قران مرد و زن زاید بشر
وز قران سنگ و آهن شد شرر
وز قران خاک با بارانها
میوه‌ها و سبزه و ریحانها
وز قران سبزه‌ها با آدمی
دلخوشی و بی‌غمی و خرمی
وز قران خرمی با جان ما
می‌بزاید خوبی و احسان ما
فرمایشات شما در ترکیب با اندیشه های گوناگون میوه های گوناگون خواهد داد . آیا این بدان معناست که تا شما در کسب معرفت درجه دکترا نگرفتید حق ندارید حرف بزنید ؟؟
وانگهی کدام دانشگاه یا حوزه علمیه این دکترا را به شما خواهد داد ؟
آیا غیر از این است که تنها یک دانشگاه محل کسب معرفت است و آن دانشگاه روزگار است که ورود به آن نه شرط معدل دارد نه شرط سنی نه مدرک فارغ التحصیلی میدهد ؟؟
بیایید دانشجوی پویایی باشیم ، ببینیم آنها که آثارشان بر صفحه روزگار ثبت شده و به دست ما رسیده است چه بازخوردی از نظام هستی گرفته اند .
همین صفحه گنجور یکی از بهترین فضاها برای بررسی واکنش آدم ها به رفتار یکدیگر است .
آنچه که ما باید بیاموزیم نخست این است که چه کارهایی بازخورد ناخوشایند به دنبال دارد ،
بیایید پرهیزکار باشیم ، گفته اند ارجمندترین فرد پرهیزکارترین است ،
بیایید آزمون کنیم ، چند صباح کسی را نیازاریم ، با اخم ، با درشتی ، با قضاوت ، با به رخ کشیدن تجمل ، با نمایش موفقیت هایمان ، با تحقیر ، با خود بزرگ بینی ، با دود سیگار ، با ادا نکردن قرض دیگران ووو ...
من به شما قول میدهم نادره روزگار خواهیم شد ،
بعد اگر دوست داشتیم که حتما دوست خواهیم داشت نیکی کنیم ، و در دجله اندازیم ،
و تبعات آن را چون یک دانشمند محقق موشکافانه بررسی کنیم .
چطور است ؟
آیا این روش معرفت جویانه تر است یا تحصیل فلسفه در دانشگاه پرینستون یا تحصیل علوم دینی در حوزه علمیه ؟

روفیا در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:

هیچ !
البته من اصطلاح رایج مرشد و مرید را دوست ندارم .
همه رهرو اند .
برخی پیشتر رفته اند و زیبایی های راه را دیده اند و چون دلشان مالامال از عشق شد چند گام بازگشتند تا به دیگران بگویند آن جلوتر ها چه زیباست !

نادر در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۵:

ظاهرا این دکتر ترابی که این گونه سنگش را به سینه میزنید صرفا از استاد شجریان انتقاد کردند و درباره شعر اظهارنظری نفرمودند. متاسفم و در عجبم که ارزش کار استاد را اینچنین محک میزنند!!
حافظ چو آب لطف زنظم تو می چکد...حاسد چگونه نکته تواند برآن گرفت

غلامرضا در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۵:

من با نظر جناب انصاری موافقم
در بیت "به جان تا آسمان عشق رفتم" اشاره و کنایه ای به شب معراج دارد که رسول الله به آسمان هفتم رفتند.

شایق در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

با سلام و سلام ویزه خدمت دو سرور گرامی جناب روفیا و بیدار . سه نکته اساسی در فرمایشات شما هست 1- تحریف 2- تفسیر نادرست 3-احترام به همه عقاید و بنی بشر و سر جنگ با هیچ کس نداشتن این سه نکته می تواند بسباری از مشکلات را براحتی حل نماید باید اشتراکات ادیان فهمیده شود و انحرافات دور ریخته شود و نهایت ببذیریم که نمی توان همه را با هم . هم عقیده کرد مطلبی که قران صراحتا به ان اشاره کرده است که اگر خدا میخواست همه ایمان می اوردند یعنی سنت و اراده خداوند بر این است که افراد عقاید مختلف داشته باشند این فقیر بزودی چند دین معروف را تجزیه و تحلیل خواهم کرد و باز تقاضای مشارکت دوستان را دارم و به جناب بیدار هم خوش امد می گویم و بسیار خوشحالم از اظهار نظر دوستان هر چه بیشتر . بحث بر بارتر

محمد در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:

منظور از کوکب هدایت، "مصباح الهدی" نمی تونه باشه؟؛
عشق به فریاد ات می رسد هر چند قرآن را از حفظ بخوانی هم اشاره به حدیث ثقلین دارد.

Hamishe bidar در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

سلام خدمت شایق گرامی
حدیث منسوب به پیامبر اکرم(ص) درباره انشعاب امت اسلامی به 73 فرقه. بنابر این حدیث، امت اسلامی پس از پیامبر اکرم(ص) بدتر از امتهای پیشین، به 73 فرقه منشعب می‌شود که تنها یک فرقه از آنها رستگار می‌گردد.(فرقه ناجیه) حدیث افتراق و مسائل پیرامونی آن، انعکاس وسیعی در مباحث کلامی، دانش فرقه‌شناسی و کشمکشهای فرقه‌ای داشته است.
مهم این است که ملت مسلمان بیشتر از مسیحیان و یهودییان به اختلاف افتاده اند. جمود فکری در مسلمانان بیش از ادیان دیگر است. جالب اینجاست که در حدیث از 73 فرقه حرف است و عرفا از جنگ 72 ملت سخن میگویند. دلیل این است که یک فرقه که رستگار می‌گردد و به حق میرسد با کسی جنگ ندارد و به همهٔ بنی بشر احترام میگذارد.
ملت عشق از همه دینها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست

ناشناس در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۱ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳:

شاعر یوسفعلی میر شکاک این شعر را در پایان مستند فقرو فحشا می خواند

۱
۴۰۶۴
۴۰۶۵
۴۰۶۶
۴۰۶۷
۴۰۶۸
۵۴۶۷