ناباور در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۴۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
اینکه تا قیامت دسته ای از فرشتگان در رکوع و دسته ی دیگر در سجود باشند به نظر خیییییییلی بی عدالتی میآید . یعنی خداوند این فرشتگان را برای همین آفریده ؟
مگر به این چیزها نیاز دارد؟
خودم در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۴۲ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:
این شعر زیبا! چه مطلع نازیبایی دارد.
یعنی چه که زن و همسر نگرفتن، خوب است؟ اتفاقا گزینش جفت خیلی هم خوب است و شهریار می خواهد رسم بدی را رایج کند. به خصوص با این وضع زمانه ی ما که شوهر کم است و گاهی به مسئله ی شوهرقطعی می رسیم! پسرها هم که ترسو تشریف دارند و نمی آیند زن بگیرند. و شهریار یک دروغگو هست چون من دیدم دختری به نام مریم دارد(سیده مریم بهجت تبریزی) پس بر خلاف این شعرش همسر هم گرفته است!
ناباور در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۳۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
عرش زیر پای مادران است
اشتباه گفتند بهشت
ناباور در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۲:
آقای منوچهر تقوی بیات
چرا آدرس آشتباه به دیگران می دهید
حافظ شاه را مدح گفته نه عبید را
غزل یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود نیز ، مستقیماً خطاب به ابوااسحاق است
خواجه این غزل را در حسرت روزگار شادخواری ابو اسحاق سروده
در ابیات انتهایی
میفرماید :
راستی خاتم فیروزه بواسحاقی
خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ
که ز سرپنجه شاهین قضا غافل بود
روزگاری که دولت چهارده ساله ی ابو اسحاق درخشش داشت ولی در رفتن تعجیل کرد
ناباور در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۴۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
س.م جان
تو هم که از قبیله ی طنّازانی
...
به خط طنز نوشتی و با ادب گفتی
که هرکه آیه نوشت ، لاجرم مسلمان نیست
ناشناس در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۲:
شعرای لیبرال به شعرای انقلاب مدیحه سرا میگویند. در حالی که حافظ نه حکومت دینی. بلکه شاه را مدح کرده است.
س.م در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۱۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
عرش کجاست
س.م در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۱۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
من حیوانات را بسیار دوست میدارم تا به حال ندیده ام هیچ حیوانی به کسی بگوید تو کلت پره قورمه سبزیست .
حتی بااشاره
حیوان از انسان پست تر است؟
پیر خرابات در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:
و درباره مخاطب قرار دادن شاعر و زلف هم درسته حق با شماس من متاسفانه دقت نکردم منظور منم در ابتدا چیز دیگر بود منتهی در حال نوشتن مخاطب رو گم کردم و ذهنم درگیر به پایان رسوندن حرفایم به این خطا تن دادم
میشه اینجا اینطور گفت که حافظ اینبار خود خدا رو مخاطب قرار میده و از او میخواهد که گذر کنه از سیل ذایرین و ببینه که دارند بر زلف ظاهری تو که بر کعبه نهاده شده چه دست درازی میکنند و بی قرارند و خود شاعرم به گونه ای با این بیت از بیت قبلی خود به گونه ای به یک درجه بالاتر رفته و خودش رو به آنی از کعبه جدا حس میکنه و گویی میخاد به همه بگه که خدای ما کعبه نیس و در این خانه جای ندارد بلکه باید او را دل خودمان جستجو کنیم .
ممنونم که این قسمت رو گوشتزد کردید بنظر خودمم الان تعبیر بهتری شد .با سپاس
Hamishe bidar در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۳۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
بی در کجا گرامی: امام صادق (ع) می فرمایند: "ملائکه آب و طعام نمیخورند، و ازدواج ندارند، و تنها با نسیم عرش، زنده اند، و برای خدای عز و جل فرشتگانی است که تا روز قیامت یکسره در رکوعاند، و برای او فرشتگانی دیگر است که تا روز قیامت یکسره در سجده اند".
علا در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۷:
آیا اطمینان دارید این غزل از مولوی است - مشابه برخی رباعیاتی که به خیام منسوب اند-
بی در کجا در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۱۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
بیدار همیشه،
سرکار که به وجود ملایک باور دارید کمی اطلاعات به ما بی خبرهابدهید،چرابخل
می ورزید؟ عبدالله پسر سنان یا خود سنان ابن انس !! چه فرقی دارد؟ ( نمی خواهم نام آن بزرگان را بیاورم)
از جواب دادن طفره میروید؟
پیر خرابات در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:
سلام دوست عزیز ، گذر کردن منظور همون رفتن زیر پرده میتونه باشه و وقتی روبروی کعبه باشی فقد دو سمت راست و چپ ادمیانی میبینی که گریانند میدونم تعابیرم شاید درست نباشد ولی این شعر من رو با این کلمات به سمت کعبه میبره
من در این شعر سه مرحله رفتم از زلف به کعبه و از کعبه به خدا .
شما بزرگواران اساتید ما هستید و از نظرات و انتقادهای شما خیلی هم استفاده میکنم .
پیامبر گرامی میفرماید علم خودتون رو با بحث کردن افزایش دهید اگر سوال پیش نیاد و در پی جواب نباشیم آیا چیزی به دانشمون افزوده میشه ؟ منم به نوبه خود از دیدگاه خودم به این شعر نگاه کردم و برای من بهترین تعبیر بوده . در بعضی مواقع ما غرق در واژه ها میشیم و نکات ساده رو خیلی پیچیده میکنیم .
بعدشم من مخالفم از شخصی دیگر شعری بیاورید و با شاعری دیگر مقایسه کنید و همچین سوالی کنید که آیا حافظ نمیتونسته همچین شعری بگه این جور صحبت کردن در خور ادبیات ما نیست از تمام حرفهای سازنندتون این قسمت انرژی منفی رو میرسونه .
تمام حرف من این بود زلف سیاه و بلنده و صبا هم همیشه در پیچش زلف یار جای داره .اگر این نشانه ها رو به هر بچه مسلمونی بدی اولین فکری که به ذهنش خطور میکنه پرده کعبه زیرا که هم سیاهه هم بلند و باد صبا هم مقصدش کعبه اگر مثال دیگر میتونید برایم بیاورید ممنونم از توجهتون به نظرم .
Hamishe bidar در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۵۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مذمّت این انسان مغرور فراموشکار می فرماید:
(أمْ هَذَا الَّذِی أنْشَأهُ فِی ظُلُمَاتِ الْأرْحَامِ وَ شُغُفِ الْأسْتَارِ نُطْفَةً دِهَاقاً وَ عَلَقَةً مِحَاقاً).
(این موجود مستکبر به نام انسان را بنگر که خالقش او را در میان تاریکی های ارحام و لایه لای پرده های پنهان آفرید در حالی که نطفه و علقهای بود).
(حَتَّی إِذَا قَامَ اعْتِدَالُهُ وَ اسْتَوَیمِثَالُهُ نَفَرَ مُسْتَکْبِراً وَ خَبَطَ سَادِراً).
(تا وقتی قامتی برافراشت و صورتی برافروخت، بی اعتنا به خدایش شد و با کبر و غرور تمام از او رو برگردانید و راه نافرمانی پیش گرفت).
مینا فارم در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۳:
در مصرع دوم «اندیشه به روی مه حجابست» منطقیتر است.
محمد در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۵۲ دربارهٔ اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۷۹ - مانند صبا خیز و وزیدن دگر آموز:
حقیقتا پرمعنا و زیباست
واسوخته ای یک شرر از داغ جگر گیر ...
مینا فارم در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۷:
معنیِ بیت آخِر:
فیلی که دیشب خواب هندوستان دیده، افسار (اگر فیل افسار داشته باشد) پاره کرده و کسی توان ندارد که مانعش باشد.
Hamishe bidar در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۴۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
شما که هنوز اسم راوی را هم نتوانستید بگویید.
Hamishe bidar در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۴۱ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
شما که هنوز اسم راوی را هم نتوانستید بگویید.
چنین نقل شده که روزی امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) ضمن سخنانش فرمود:
(سَلُونِی قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونِی فَوَاللهِ لا تَسْئَلُونِی عَنْ فِئَةٍ تُضِلُّ مِاَةً و تَهْدِی مِاَةً اِلاّ اَنْبَأْتُکُمْ بِناعِقِها وَ سائِقِها).
(از من بپرسید پیش از اینکه مرا بجویید و نیابید؛چرا که به خدا سوگند دربارهی هر گروهی که جمعی را گمراه و جمعی را هدایت می کند از من نمی پرسید مگر اینکه من به شما خبر می دهم از ناعق و سائق آن؛زمامدار و دنباله رو آن را معرّفی می کنم{و از تمام جزئیّات آن شما را آگاه میسازم}).
در این هنگام مردی از جا برخاست و گفت:
(اَخْبِرنِی کَمْ فِی رَأسِی وَ لِحْیَتِی مِنْ طاقَةِ شَعْرٍ).
(بگو در سر و ریش من چند عدد تار مو هست)؟!
پیدا بود که این سؤال از روی بغض نسبت به امام(علیه السلام) است.امام(علیه السلام) فرمود:
(وَ اللهِ لَقَدْ حَدَّثَنِی خَلِیلِی اَنَّ عَلَیکُلِّ طاقَةِ شَعْرٍ مِنْ رَأسِکَ مَلَکاً یَلْعَنُکَ وَ اَنَّ عَلیکُلِّ طاقَةِ شَعْرٍ مِنْ لِحْیَتِکَ شَیْطاناً یُغْوِیکَ وَ اَنَّ فِی بَیْتِکَ سَخْلاً یَقْتُلُ ابْنَ رَسُولِ اللهِ).
(به خدا قسم خلیلم [رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم )] به من خبر داده که در پای هر مویی از موهای سرت ملکی است که تو را لعنت می کند و در پای هر موی ریشت شیطانی است که تو را اغوا می کند و در خانهات بزغاله یا گوساله ای داری که قاتل پسر پیغمبر خواهد شد).
نوشتهاند: آن شخص سؤال کننده، اَنس نخعی بود و گوسالهی در خانهاش، پسرش سَنان بنانس که آن روز کودکی بود و روی چهار دست و پا راه می رفت و روز عاشورا جزء قاتلان امام حسین(علیه السلام) شد و بعضی گفتهاند، آن شخص سائل، سعدبن ابی وقّاص بود و پسرش عمربن سعد در کربلا فرمانده لشکر اِبن زیاد شد.
حالا ممکن است این سؤال در ذهنی پیدا شود که چرا امیرالمؤمنین(علیه السلام) از تعداد موهای سر و ریش آن مرد آگاهی نداده است؟!در جواب عرض می شود: البتّه امام(علیه السلام) آگاهی دارد امّا این آگاهی از تعداد موهای صورت و سر، راه اثبات ندارد؛ زیرا اگر مثلاً می فرمود: تعداد موهای تو یک هزاروپانصدوپنج عدد است؛ او که به صِرْف این گفته قانع نمی شد؛ می گفت: بیا ثابت کن؛آن هم راهی جز این نداشت که امام سر نحس او را روی دامنش بگذارد و موها را یک یک بشمارد و جمعیّت هم دورش حلقه بزنند و تماشا کنند!آن هم مناسب شأن امام(علیه السلام) نبود؛تازه راه بهانه باز بود و می گفت: در شمارش اشتباه شده و چند تار مو از زیر دستت رد شده و باید دوباره و سه باره از سر بگیری و لذا امام(علیه السلام) از جواب این سؤال اعراض کرد و اوّلاً به مردم فهماند این آدم منافق است و سؤالش هم بر اساس لجاج و عناد و کفر درونی اوست و ثانیاً خبر از آیندهی تاریک فرزندش سنان بن انس یا عمربن سعد داد و این اخبار از غیب بود و آیندهی زمان، آن را به اثبات رسانید.
امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مذمّت این انسان مغرور فراموشکار می فرماید:
(أمْ هَذَا الَّذِی أنْشَأهُ فِی ظُلُمَاتِ الْأرْحَامِ وَ شُغُفِ الْأسْتَارِ نُطْفَةً دِهَاقاً وَ عَلَقَةً مِحَاقاً).
(این موجود مستکبر به نام انسان را بنگر که خالقش او را در میان تاریکی های ارحام و لایه لای پرده های پنهان آفرید در حالی که نطفه و علقهای بود).
(حَتَّی إِذَا قَامَ اعْتِدَالُهُ وَ اسْتَوَیمِثَالُهُ نَفَرَ مُسْتَکْبِراً وَ خَبَطَ سَادِراً).
(تا وقتی قامتی برافراشت و صورتی برافروخت، بی اعتنا به خدایش شد و با کبر و غرور تمام از او رو برگردانید و راه نافرمانی پیش گرفت).
خودم در ۹ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۴۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳: