گنجور

حاشیه‌ها

نجمه برناس در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:

ببخشید دوستان آیا این بیت شیخ اجل را می توان اینگونه تعبیر کرد :
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد ....
درباره زیبایی لب و دهان تو حرف هایی به گوشم رسیده است که دیگر نصیحت مردم که مرا از عاشق شدن تو منع می کنند برایم پوچ و بی معنی است .
یعنی با شنیدن وصف زیبایی تو دیگر نمی توانم عاشقت نباشم .

نجمه برناس در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:

غلط های نگارشی در متون بالا
1. « می » از فعل جدا نوشته شود : مثل ، می شود ، می خورد ،.
2. استاد کلمه فارسی است جمع مکسر اساتید اشتباه است زیرا جمع مکسر مربوط به کلمات عربی است . درست آن «استادان»
3فرمایش کلمه فارسی است . جمع بستن آن با نشانه جمع عربی اشتباه است درست آن : « فرمایش ها » است .
3. مسألت درست است نه مسئلت زیرا حرکت همزه فتحه است پس پایه آن هم باید الف باشد .
با آرزوی موفقیت برای همه دوستان ارجمند بهتر است در هنگام نوشتن پیام، نکات آیین نگارشی را نیز رعایت کنیم .
با سپاس فراوان

Hamishe bidar در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۰۲ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:

با عرض سلام خدمت بانو مینا گرامی:
واقعاً من ناراحت شدم که شما از اسلام ایراد میگیرید.
اسلام به ذات خود ندارد عیبیء***هر عیب که هست در مسلمانی ماست.
اسلام دربارهُ ادب و برخورد با خشونتها برای موُمنین احادیث بسیار دارد (فقط چندتا از آن احادیث را مینویسم):
امام صادق (ع) : بهترین چیزی که پدران برای فرزندان خود به ارث میگذارند ، ادب است نه مال ، زیرا مال از بین میرود و ادب باقی می ماند. کافی جلد 8 صفحه 150 حدیث 132
رسول خدا (ص) : فرزندان خود را احترام کنید و آنان را نیکو ادب کنید ، تا آمرزیده شوید. جامع الاخبار صفحه 393 ، مکارم اخلاق صفحه 222
رسول خدا (ص) : هیچ پدری هدیه ای بهتر از ادب نیکو به فرزندش نداده است. کنزالعمال جلد 16 صفحه 456 حدیث 45411
امام صادق (ع) : ما از شیعیان خود کسی را که عاقل ، فهمیده ، آگاه ، بردبار ، با ادب ، سازگار ، صبور و راستگو باشد دوست داریم.مستدرک الوسائل جلد 11 صفحه 190 حدیث 11
البته من فکر میکنم که جناب خراسانی قصد بدی نداشتند.
از خدا جوییم توفیق ادب
بی‌ادب محروم گشت از لطف رب
بی‌ادب تنها نه خود را داشت بد
بلک آتش در همه آفاق زد
مایده از آسمان در می‌رسید
بی‌شری و بیع و بی‌گفت و شنید
درمیان قوم موسی چند کس
بی‌ادب گفتند کو سیر و عدس
منقطع شد خوان و نان از آسمان
ماند رنج زرع و بیل و داس‌مان
باز عیسی چون شفاعت کرد حق
خوان فرستاد و غنیمت بر طبق
مائده از آسمان شد عائده
چون که گفت انزل علینا مائده
باز گستاخان ادب بگذاشتند
چون گدایان زله‌ها برداشتند
لابه کرده عیسی ایشان را که این
دایمست و کم نگردد از زمین
بدگمانی کردن و حرص‌آوری
کفر باشد پیش خوان مهتری
زان گدارویان نادیده ز آز
آن در رحمت بریشان شد فراز
ابر بر ناید پی منع زکات
وز زنا افتد وبا اندر جهات
هر چه بر تو آید از ظلمات و غم
آن ز بی‌باکی و گستاخیست هم
هر که بی‌باکی کند در راه دوست
ره‌زن مردان شد و نامرد اوست
از ادب پرنور گشته‌ست این فلک
وز ادب معصوم و پاک آمد ملک
بد ز گستاخی کسوف آفتاب
شد عزازیلی ز جرات رد باب
با احترام فراوان!

مینا در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۰۵ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:

53 حاشیه را خواندم
آقایی به نام مجتبی خراسانی از همان ابتدا از همه ایراد گرفت که : شما را چه به دخالت درامور عرفانی
آقایان و خانمها:از امین کیخا تا لیام و مرسده و بیدار و روفیا و مهری و چندی دیگر را تختئه کرد که:
منم طاووس علیین شده
من از ایشان تعجب نمی کنم
از اسلام تعجب می کنم که چنین شاگردان متعصب و خشکی تربیت کرده
اگر ایشان دستش می رسید شاید دستور قتل همه را صادر می فرمود که : مهدورالدّم اند
به نظر من هم جوابهای مؤدبانه وهم تودهنی های امثال شعر لیام لازم بود
چه زیباست :آزادی بیان ، چه زشت: امر و نهی دیگران

دشتی در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۲۱ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰ - گله عاشق:

هر غنچه گه گل گشت دگرغنچه نگردد. ‌/ قربان لب یار گهی غنچه گهی گل

دشتی در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۱۰ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱ - وداع جوانی:

جوانی بگذردتوقدرش ندانی

نجمه برناس در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۱۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۲:

بیان نکته های اخلاقی و اجتماعی از ویژگی های شعر صائب تبریزی (مشهورترین غزل سرای سبک هندی ) است .
او در مصرع دوم بیت آخر یاد آور می شود که :
بی تامل آستین افشاندن از دنیا خوش است
که این عبارت کنایه از ترک کردن دنیا و دست کشیدن از دنیاست.
شاعر در بیت « هرچه رفت از عمر یاد آن به نیکی می کنند
چهره امروز از آیینه فردا خوش است »
می گوید : هر مقدار که از عمر گذشت از آن به نیکی یاد می کنند ( یادش بخیر ) و امروز را نیز اگر از دید فردا ببینی خوش است
مصرع دوم در واقع تمثیل است

زهرا حکیمی بافقی در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۲۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۴۳:

گاهی، موضوع درخواست انجام کاری از والدین، به گونه‌ی سپردن کاری خانوادگی به مادر نمودار می‌شود. این مورد که نشان دهنده‌ی رابطه‌ی کاملاً دوستانه و صمیمی میان مادر و فرزند است، در دو مورد از رفتار اسکندر نمایان است: یکی زمانی که اسکندر مصمم به ازدواج با روشنک گردید، مادرش ناهید را همراه با سفارشهای فراوان به خواستگاری او فرستاد. (ج7.صص10و11.) و دیگری، هنگامی که براساس پیشگویی ستاره‌شناسان مرگ خود را نزدیک یافت، نامه‌ای به مادرش ناهید فرستاد و در آن سفارش هایی در باره‌ی چگونگی نگهداری از فرزند آینده‌ی روشنک، و نیز سفارش هایی درباره ی دیگر همسرش، دختر کید نمود. (ج 7.ص104.)

(بررسی نهاد خانواده در شاهنامه ی فردوسی. زهرا حکیمی بافقی. اصفهان: بهجاپ. 1391.)

مساوات در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۰۱ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد چهارم » حصار عافیت:

همایون شجریان عزیز این شعر را در تصنیف نسیم وصل ساخته ضرابیان خوانده است

Samy در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۱۶ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵:

سلام،باز و بازهم چاوشی عزیز . میکنم میبینم این شعر وحشی بافقی ، واقعا باآهنگ همخواب جوردراومده!این کار هم مثل بقیه کارای چاوشی خیلی عالی ساخته واجراشده.امیدوارم تاآخر چاوشی عزیز به همین
خوبی باشه.پرچم چاوشی همیشه بالاست،شک نکنید

پویان در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵:

با سلام
در بیت هفتم؛ از نظر مقابله یاد شده است که یکی از نظرات مهم در علم نجوم می باشد، و این هنگامی است که دو کوکب (سیاره) در روبروی هم بایستند.(فاصله میان آن دو کوکب، یکصد و هشتاد درجه سماوی باشد.) نام دیگر این نظر، استقبال است.
از آنجایی که در مصرع دوم از ماه نام برده شده، و نیز مقابله میان ماه و "رخ یار" ذکر شده است. می توان به یقین گفت که "رخ یار" کنایه ای از خورشید است. زیرا مفهوم مقابله برای ماه صرفاً با خورشید است که معنا پیدا می کند و آن زمانیست که ماه به صورت بدر در آسمان دیده می شود.
در نزد عارفان ماه و سالک با یکدیگر مرتبط اند. زیرا هر دو در تغیر دائمی می باشند. از سویی دیگر سالک نیز همانند ماه از خود نوری و معرفتی ندارد و لذا هماره محتاج و نیازمند چشمه ای فیاض و آگاهی بخش است. سیر ماه در آسمان در نزد فرزانگان همچون سیر فرد سالک در وادی طریقت است، همانطور که ماه از محاق به در می آید و با طی منازل مختلف کم کم مستعد پذیرش نور خورشید می شود، سالک نیز با حرکت در وادی معرفت کم کم از انوار الهی بهرمند می گردد. اوج کسب فیض زمانی است که مقابله صورت می پذیرد، همانطور که ماه به تمامی از انوار خورشید روشن می شود، قلب سالک نیز به نور معرفت الهی منور شده و سیرش به پایان میرسد.
آن "شب قدری" که گویند اهل خلوت "امشب" است / یارب این "تأثیر دولت" از کدامین "کوکب" است
"دوش وقت سحر" از غصه نجاتم دادند / وندر آن "ظلمت شب" آب حیاتم دادند
بی خود از "شعشعۀ پرتو ذاتم" کردند / باده از جام "تجلی" صفاتم دادند
و زمان متجلی شدن این انوار (مقابله) همواره در شب هنگام است، از این روست که همیشه در تمامی ابیات مشابه دیگر نیز ذکری از واژه شب، دوش، سحر و... به میان می آید.
با توضیحاتی که عرض شد مفهوم کلی این بیت "امید وصال با معشوق در زمانی نزدیک" است. کما اینکه ابیات پیشین نیز مبین این نکته اند که هنوز حافظ به وصال محبوب خود نرسیده و لذا از نامساعدی بخت گله مند است. از این جهت چشم دارد که چونان ماه که دوش به مقابله با رخ یار او در رسیده است، وی نیز به زودی از طریق نظر سعدی که در راه است به این مهم نائل آید.

پویان در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۹:

با سلام
مراعات و نظیری که در بیت پنجم میان کلمات برقرار شده، شگفت انگیز است.
آهوان - نظر - شیر - آفتاب / ابروان - دوتا - قوس - مشتری
حقیقتاً موجب حیرت آدمی می شود.

بهزاد در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۵۶ دربارهٔ اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۴۱ - بجهان دردمندان تو بگو چه کار داری:

لینکی که دوستمون آقای حمید گذاشتند ف**تر شده
اینم لینک جدید:
پیوند به وبگاه بیرونی

عادل در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۱۰ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۴:

در أصل مقایسه اقایان شجریان و چاووشی و بخصوص اهانت به هریک از این دو هنرمند کار ناپسندی است. شجریان إستاد موسیقی سنتی و چاووشی فرد برتر موسیقی پاپ و محبوب جوانان است، تأیید غربی ها از شجریان جنبه سیاسی دارد به هر حال شجریان در موسیقی دست بالا را دارد گر چه خود بنده چاووشی را بیشتر دوست دارم.
حق گو و حق جو و در پناه حق باشید ای دوستان هنر دوست.

محمد در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۴۸ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:

با سلام بر روفیای عزیز و دیگر دوستان،
درباره بیت
یک از های هویت در گذشتن
دوم صحرای هستی در نوشتن
من اینطور می فهمم که درنوردیدن در بیت دوم به معنای واگذاشتن نیست بلکه به معنای اشراف و در اختیار گرفتن است. یعنی منظور رها کردن و استغنا نیست که در این صورت ایراد روفیا وارد بود و نکته سنجی درستی است. اما من می گویم هستی اینجا و در سلوک چیزی مثل هویت نیست که باید از قیدش رها شد بلکه می گوید سالک دو گام دارد اول از هویتش گذشتن دوم رسیدن به همه هستی. من این را هم معنی با این کلام شیخ ابوالحسن خرقانی می دانم که گفت: در نیستی خود سر فرو برم تا از هستی او سر برآرم. اینجا دو گام داریم یک در نیستی سر فرو بردن دو از هست سر برآوردن. یا باز خرقانی در جای دیگری می گوید: چون تو نیستی خویش بدو دهی او هستی خویش یه تو دهد.
اینحا نیستی همان هویت است و خوب است اشاره شود که اینجا مرحله اول را نباید به زیر پا گذاشتن غرور و منیت صرفا تعبیر کرد. در مورد "من" نکته ظریفی وجود دارد. اتفاقا من همانطور که شیخ محمود شبستری در ابتدای این بخش می گوید خود هستی است. مسئله این است که انسان خود را به عنوان یک "او" می بیند و برای خودش هویتی قائل می شود و از وجدان هستی محروم می گردد. حتی غرور هم وقتی شکل می گیرد که آدمی خود را به عنوان یک "او/آن" در مقایسه با دیگر "او/آن" ها قرار می دهد. انسان با ادراک خود به مثایه "او/آن" خود را از خود و خود را از هستی غایب می کند، چرا که او نمایانگر غیبت است در حالی که من نمایانگر حضور. از دست دادن این هویت نیستی نیست، نیستی خودِ این هویت است. از این رو خرقانی می گوید نیستی خود به او ده یعنی از هویت خود بگذر--همانطور که شبستری می گوید--آنگاه آماده می شوی که از هستی او برخوردار شوی و صحراهای هستی را درنوردی. (که البته آن هم مهالک خود را دارد.)

علی ج. در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۹:

مصراع اول به این صورت که نوشته اید از زیبایی شروع شعر میکاهد.
به صورت «من مست و تو دیوانه، ما را کی برد خانه» زیبایی بسیار بیشتری دارد، چه آنکه دیوانه و خانه مسجع هستند. و در اکثر نسخ هم اینگونه نوشته شده.

پویان در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۱۳ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۷۹ - دماوندیۀ دوم:

با سلام
در بیت نهم، مصرع دوم ،به جای «بر ری بنواز.....» - "بر وی بنواز ضربتی چند" صحیح است

مهدی نظریان در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۹:

باسلام میخواستم نظر خودم را در باره سوال صبا خانم از بیت عنوان شده بگم. با توجه به اینکه هر چیزی در این عالم جزئی از دریای حقیقت است و این حقیقت در این شعر به بحر تشبیه شده است هر چیزی یک روز مانند موجی در این دریا بوجود می آید ( مانند هرکدام از ما انسانها و یا هر موجود دیگری) و روزی دیگر همانند کف موج و یا برفی که آب میشود دوباره در دریای هستی محو میشود و گداخته شدن هم معنی همین ذوب شدن و برگشت به اصل را میدهد.البته به نظر من این بحر میتواند وجود هر کدام از ما انسانها نیز باشد وهمه تغییر و تحولات درونی ما نیز میتوانند همان کفها باشند،حتی این جسم ما هم همینطور یک روز در این دریا محو میشود .

رویا در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۱۹ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:

من همچین عشقی و تجربه کردم، روزی برای منم سوال بود این چه عشقیه، اگر عاشقش بود چرا نخواستش وقتی اومد، از بد روزگار برسرم اومد، ادم وقتی درد عشق و جفای معشوق و فراق و میکشه، یه ادم دیگه میشه، عشق هنوز هست اما اون ادم سابق نیست، الان یه عاشق دیگست، تا تجربه نکنی نمیتونی درک کنی، خیلی سخته ادم و نابود میکنه ولی دست خودت نیست

جلال رجبی خاصوان در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۸ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۲:

شارع: خیابان و کوچه/ روز نخست : روز ازل که انسان آفرید شد / دم چیزی را زدن : لاف زدن و ادعا کردن/ مسند جم: تخت جمشید/ می رود به باد: ماندنی نیست و گذزاست/ تا بو که: به امید اینکه/ دست در کمر او زدن: دست در دور کمر یار کردن و رسیدن به یار/ مقتدا: پیشوا/ شوریدگان: عاشقان/ با خاک کوی دوست به فردوس ننگردیم: با وجود خاک کوی دوست نیازی به بهشت ندارم

۱
۴۰۶۲
۴۰۶۳
۴۰۶۴
۴۰۶۵
۴۰۶۶
۵۴۶۷