از دیده خونِ دل همه بر رویِ ما رَوَد
بر رویِ ما ز دیده چه گویم چهها رَوَد
ما در درونِ سینه هوایی نهفتهایم
بر باد اگر رَوَد دلِ ما زان هوا رود
خورشیدِ خاوری کُنَد از رَشک جامه چاک
گر ماهِ مِهرپرورِ من در قبا رود
بر خاکِ راهِ یار نهادیم رویِ خویش
بر رویِ ما رواست اگر آشنا رود
سیل است آبِ دیده و هر کس که بگذرد
گر خود دلش ز سنگ بُوَد هم ز جا رود
ما را به آبِ دیده شب و روز ماجراست
زان رهگذر که بر سرِ کویش چرا رود
حافظ به کوی میکده دایم به صدقِ دل
چون صوفیانِ صومعه دار از صفا رود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این بیتها از حافظ به بیان احساسات عمیق و عواطف انسانی میپردازند. شاعر به زیبایی و تأثیر نگاه محبوب بر دل خود اشاره میکند و نشان میدهد که چطور محبت و عشق میتواند انسان را تحت تأثیر قرار دهد. او به درد دل و سوز دل خود در انتظار محبوب اشاره میکند و همچنین به اندوهی که از دوری یار سرچشمه میگیرد، پرداخته است. در نهایت، حافظ به پیوستگی عشق و شیدایی خود و تداوم حضور در کوی میکده اشاره میکند، که نماد عشق و معرفت است.
هوش مصنوعی: از چشمان پر از درد و اندوه مردم، هر چه بر چهرهی ما میافتد، دیده میشود. حالا دربارهٔ چهرهام چه بگویم که اندوه و غم چقدر بر آن تأثیر گذاشته است؟
هوش مصنوعی: ما در اعماق وجودمان آرزوها و احساساتی داریم که اگر این احساسات به آزادی برسند، دل و روح ما نیز با آنها پرواز خواهد کرد.
هوش مصنوعی: خورشید شرق از حسادت جامهاش را میدراند که اگر ماهی که محبوب من است، به قبا (لباس ظاهری) برود.
هوش مصنوعی: ما سر خود را بر زمین راه محبوب گذاشتهایم و اگر آشنا از این کار ما ناراحت شود، ایرادی ندارد.
هوش مصنوعی: اشکها همچون سیلابی هستند و هر کسی که از کنار آن بگذرد، حتی اگر دلش از جنس سنگ باشد، تحت تأثیر قرار میگیرد و حرکت میکند.
هوش مصنوعی: ما به خاطر خاطرات تلخ و لحظات سخت هر روز و شب اشک میریزیم، زیرا در این مسیر، کسی را میبینیم که به سراغ محبوبش میرود.
هوش مصنوعی: حافظ در اینجا میگوید که او با تمام صداقت و خلوص دلش، همانند صوفیان که با صفا و پاکی به عبادت و معنویت میپردازند، به میکده میرود و در آنجا حضور دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گر در جفا رود ره و گر در وفا رود
جان توست، جان تو از تو کجا رود؟!
عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رود
مجنون از آستانه لیلی کجا رود؟
گر من فدای جان تو گردم دریغ نیست
بسیار سر که در سرِ مهر و وفا رود
ور من گدای کوی تو باشم غریب نیست
[...]
گیرم که از تو بر من مسکین جفا رود
سلطان توئی کسی به تظلم کجا رود
سوی تو چون سلام فرستم که باد را
پیرامن درت نگذارند تا رود
چندان دعای جان تو گوییم کز ملال
[...]
بسیار سالها بسر خاک ما رود
کاین آب چشمه آید و باد صبا رود
بسیار صوف و چتر بتشریفها رود
کین پنبه آید وبکلاه و قبا رود
اینست حال جامه که دیدی بکازری
[...]
بیگانه چون رود به در آشنا رود
آن کس که آشنای تو باشد کجا رود
از خاک بوس کوی تو تا پا کشیده ام
در راه من جدا روم و دل جدا رود
احرام عهد روز ازل، کعبه کوی دوست
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.