سهیل قاسمی در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:
هان ای دل ِ عبرتبین! از دیده عِبَر کن! هان
ایوانِ مدائن را آیینهیِ عبرت دان
ایوان مدائن طاق کسرا، طاق خسرو، تیسفون، و بارگاه انوشیروان هم نامیده شده.
خاقانی شروانی، شاعر بزرگ قرن ششم هجری، در راه بازگشت از مکه، از (ویرانه های) این کاخ دیدن کرده و این قصیده را سروده است. این کاخ، یکی از مهم ترین سازه های دوران «ساسانیان» است که بقایای آن هم اکنون در کشور عراق و در نزدیکی شهر بغداد قرار گرفته است.
«عِبَر» هم با «عبرت» هم ریشه است و هم در لغت به معنای (جاری شدن ِ اشک). شاعر متاثر از وضعیت ویرانه ی کاخ، آن را محل ِ عبرت دانسته و از دل ِ عبرت بین خواسته که از دیده بر آن بگرید.
یک ره ز ِ لب ِ دجله منزل به مدائن کن
وَز دیده دُوُمدجله بر خاک ِ مدائن ران
کاروان ها پس از پیمودن مسیری در روز، شب را در جایی «منزل» می کرده اند. یک بار که از کنار ِ دجله می گذشتی، شبی هم در مداین منزل بگزین.
«دُوُمدجله»، اشک را می گوید. که با دیدن ِ مداین، اشک ات مانند ِ یک دجله ی دیگر، بر خاک ِ مداین جاری خواهد شد.
خود دجله چنان گرید، صد دجلهیِ خون گویی
کاز گرمیی خوناباش آتش چِکَد از مژگان
خود ِ دجله آن چنان گریه می کند که انگاری صد دجله ی خون است. گرمی خاک کنار رود را به آتش چکیدن از مژه های رود تعبیر کرده. از گرمای خون گریه کردن اش
بینی که لب ِ دجله، کف چون به دهان آرد؟
گوئی زِ تَف ِ آهاش، لب، آبله زد چندان
تصویری از لب ِ دجله داده است. کرانهی آبهای خروشان، کف تشکیل میشود. لب ِ دجله را به لب ِ آدم ِ حسرتبه جگری تشبیه کرده که دهاناش کف کرده و از بس آه ِ سوزناک کشیده، لب اش آبله (تبخال) زده.
از آتش ِ حسرت بین بریان جگر ِ دجله
خود آب شنیدهستی کآتش کند اش بریان؟
تا حالا شنیده ای که آتش بتواند آب را بریان کند؟ آتش ِ حسرت، جگر ِ دجله را بریان کرده است.
بر دجلهگِری نو نو، وَز دیده زکاتاش ده
گرچه لب ِ دریا هست از دجله زکاتاِستان
گِری یعنی گریه کن. پشت سر هم بر دجله گریه کن و اشک ِ تو مثل زکات یا خراجی است که بابت اش می پردازی.
زکات استان یعنی زکات ستاننده. می گوید هر چند که خود ِ دریا از دجله زکات می گیرد، اما تو هم با اشک ات زکاتی به دجله بده. لحن ِ گرچه، اعتراض آمیز به نظر می رسد که چرا دریا باید از رود زکات بگیرد. برای توضیح این حس، این سطر از کلیم کاشانی را ببینید:
گرچه محتاجایم چشم ِ اغنیا بر دست ِ ما ست / هر کجا دیدیم آب از جو به دریا میرود!
محمد در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۶ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۶۲:
ته بمعنای مال تو هست نه به معنای تو وینم اشتباه بینم درسته همون ببینم دیگه زبون خودم و بلدم حرف بزنم
Hamishe bidar در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
ترجمه:
اینکه آیا قرآن ابدی است؛
از این نمی پرسم.
اما اینکه آن کتابی برتر از تمامی کتب است،
ایمان دارم چون وظیفه ی مسلمانی من چنین است ؛
این چه شیدایی است که هر کس نظر خاص خود را میپذیرد؟!
اگر اسلام به معنای تسلیم در مقابل خداست،
ما همه دراسلام زنده ایم و می میریم
حضرت عیسی پاک بود و فقط خدای یکتا را قبول داشت (یا میپرستید) در تنهایی
آن کسی که ایشان خدا کرد آیین مقدسش را مریض کرد
برای همین حقیقت (یا راستی) باید طلوع میکرد
که محمد هم توانست
فقط با کلام واحد
بر تمام دنیا پیروز شد
شمس شیرازی در ۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
همشهری بزرگ خواجه می فرماید:
ای خواجه ، برو به هر چه داری
یاری بخر و به هیچ مفروش
روفیا در ۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱:
محدث جان
یافتم!!!
به تازگی چیزی یاد گرفتم و دوست دارم آن را با شما و دیگر دوستان شریک شوم.
دو نوع قاعده در جهان هستی وجود دارد.
ما باید این تقسیم بندی را بلد شویم.
قواعد الهی و قواعد بشری.
قواعد الهی تغییر ناپذیرند. مثل اصل اقلیدس، یا اینکه حاصل ترکیب هیدروژن با اکسیژن در شرایط معین آب است، یا اینکه مردم آزاری ناخوشایند و زمینه ساز دشمن تراشی است و قانون نابرده رنج گنج میسر نمیشود.
این قواعد در ادوار گوناگون و همه جای جامعه بشری همین بوده و هستند و خواهند بود. نه تغییر میکنند و نه خطا می پذیرند.
دسته دوم قواعد بشری اند که به طور قراردادی تنظیم شده اند. از آن جمله است اعتباربخشی به کاغذی به نام پول و یا سند ازدواج و اختراع زبان،
این قواعد با گذشت زمان میتوانند اعتبار خود را از دست دهند مانند پول زمان شاه که اکنون بی اعتبار است یا سند ازدواج که در یک کشور معتبر و در کشور دیگر غیر معتبر است.
یا واژگانی که برای شخصی مفهوم عرفان و برای دیگری مفهوم اکس پارتی را دارد.
گمان میکنم اگر بخشی از حقیقت یابی قابل اندازه گیری باشد مربوط به آن بخش حقایق الهی است.
که کمتر نیز اختلاف برانگیز است.
مثلا پیرامون اصل اقلیدس یا ناپسند بودن مردم آزاری اختلافی وجود ندارد.
ولی قضاوت در باره حقانیت یک فرد در یک رابطه قراردادی مثل ازدواج بی نهایت دشوار است.
اگر میخواهید بدانید امتیاز حقیقی چیست و آیا قابل اندازه گیری است آخرین کشف روفیا این است که امتیاز حقیقی از آن کسی است که وقتش را پیرامون امور قراردادی کمتر صرف کرده و قواعد الهی بیشتر و به درد بخورتری را کشف کرده است!
من مولانا را در این راه بسیار پیشگام میبینم.
در هر مثنوی و غزل از چندین اسرار شگرف پرده بر میدارد.
هرگز نتوانستم به بیش از یک بیت این مرد در یک مثنوی بپردازم!
زهی مرد،
زهی چشم،
زهی اسرار...
Hamishe bidar در ۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
گوته در دیوان شرقی خود از حافظ استقبال بسیار کرده. شعر اسلام گوته را که من کودکی بودم که خواندم در آلمان فتنهُ بسیاری سر دین آن جناب کرده و میکند (ترجه فارسی آن را پیدا نکردم به امید خدا خودم ترجمه میکنم):
"»Ob der Quran von Ewigkeit sei?
Danach frag' ich nicht!«
»Dass er das Buch der Bücher sei
Glaub ich aus Mosleminen-Pflicht.«
»Närrisch, dass jeder in seinem Falle
Seine besondere Meinung preist!
Wenn Islam Gottergeben heißt,
Im Islam leben und sterben wir alle.«
»Jesus fühlte rein und dachte
Nur den Einen Gott im Stillen;
Wer ihn selbst zum Gotte machte
Kränkte seinen heiligen Willen.
Und so muss das Rechte scheinen
Was auch Mahomet (Muhammad) gelungen;
Nur durch den Begriff des Einen
Hat er alle Welt bezwungen.«"
Johann Wolfgang von Goethe (1749-1832)
Hamishe bidar در ۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
دوستان عزیز ببینید گوته که فقط ترجمه این اشعار خوانده چطور به وجد آمده، بعد شما که اصل را دارید ایشان را متهم به گناه میکنیید. تعصب آدم را قشری میکند ولی پا فشاری در گناه آن هم در مورد شخصی که به درستی نمیشناسیم کار خوبی نیست.
رضا در ۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۰ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۴۲ - مست و هشیار:
پروین اعتصامی استاد مناظره است واقعا اینگونه شعر ها را خیلی دوست دارم
Hamishe bidar در ۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
کمی از گوته بخوانیم، نویسنده بزرگ آلمانی:
حافظا ، آرزو دارم از شیوه ی غزل سرایی تو تقلید کنم . همچون تو قافیه پردازم و غزل خویش را به ریزه کاری های گفته ی تو بیارایم . نخست به معنی اندیشم و آن گاه بدان لباس الفاظ پوشانم . هیچ کلامی را دو بار در قافیه نیاورم ؛ مگر آن که با ظاهری یکسان معنایی جدا داشته باشد . آرزو دارم همه ی این دستورها را به کار بندم تا شعری چون تو ، ای شاعر شاعران جهان ، سروده باشم ای حافظ ، هم چنان که جرقه ای برای آتش زدن و سوختن شهر امپراطوران کافی است ، از گفته ی شورانگیز تو چنان آتشی بر دلم نشسته که سراپای این شاعر آلمانی را در تب و تاب افکنده است .
حسام در ۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹:
عرفا از جمله منصور و بایزید و عین القضات همدانی و مولانا و حافظ و..... شیطان را آخرین پرده دار حق تعالی میدانند و به گفته منصور حلاج، شیطان سرور عاشقان است.
حسام در ۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹:
درود بر عاشقان.
منظور حافظ از پرده دار کسی جز شیطان نیست. اوست که میراند از درگاه. به قول حافظ حاجب دولت. حافظ تایید کننده و همسیر قله عرفان منصور حلاج است
روفیا در ۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
همیشه بیدار گرامی
به چند زبان دانستن شما غبطه میخورم!
چرا که وقتی ما برای یک یافته خود یک supportive document از زبان و نگاه اندیشمندان زبان های دیگر می یابیم، دست کم می توانیم احتمال درستی آن را بیشتر بپنداریم.
میتوانم از شما خواهش کنم چند جمله از گوته درباره حافظ بیاورید؟
سپاسگزارم دوست گرامی.
Hamishe bidar در ۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
احسنت به این گفتار نغز، بانو روفیا گرامی،
بیا ساقی آن می که حال آورد
کرامت فزاید کمال آورد
به من ده که بس بیدل افتادهام
وز این هر دو بیحاصل افتادهام
بیا ساقی آن می که عکسش ز جام
به کیخسرو و جم فرستد پیام
بده تا بگویم به آواز نی
که جمشید کی بود و کاووس کی
بیا ساقی آن کیمیای فتوح
که با گنج قارون دهد عمر نوح
ببینیم فلسفه دان آلمانی نیچه چی در مورد حافظ میفرماید:
به حافظ، پرسش یک آبنوش
میخانهای که تو برای خویش پیافکندهای
فراختر از هر خانهای است
جهان از سر کشیدن مییی که تو در اندرون آن میاندازی، ناتوان است.
پرندهای، که روزگاری سیمرغ بود در ضیافت توست
موشی که کوهی را بزاد, خود گویا تویی
تو همهای، تو هیچی میخانهای، مییی
سیمرغی، کوهی و موشی،
در خود فرو میروی ابدی،
از خود میپروازی ابدی،
رخشندگی همهٔ ژرفاها،
و مستی همهٔ مستانی.
- تو و شراب؟
نیچه یک آلمانی بوده و تعصبی روی این موضوع نداشته بود.
کمی فکر و اندیشه بکنیم و نظر دیگران را هم بدانیم.
Friedrich Nietzsche über Hafis:
An Hafis
Frage Eines Wassertrinkers:
Die Schenke, die du dir gebaut,
ist größer als jedes Haus,
Die Tränke, die du drin gebraut,
die trinkt die Welt nicht aus.
Der Vogel, der einst Phönix war,
der wohnt bei dir zu Gast,
Die Maus, die einen Berg gebar,
die - bist du selber fast!
Bist Alles und Keins, bist Schenke und Wein.
Bist Phönix, Berg und Maus,
Fällst ewiglich in dich hinein,
Fliegst ewig aus dir hinaus -
Bist aller Höhen Versunkenheit,
Bist aller Tiefen Schein,
Bist aller Trunkenen Trunkenheit
wozu, wozu dir - Wein?
نجمه برناس در ۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۰ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:
دربیت اول مصرع اول دامن آه سحر اضافه استعاری است . مه بیدادگر در مصرع دوم استعاره از معشوق و یار ظالم است .
مفهوم بیت : با دعا و راز و نیاز حق خود را از یار ظالم می گیرم در ادبیات شب یعنی فراق و صبح به وصال تعبیر می شود شاعر به این موضوع نظری داشته است .
در بیت دوم شاعر بلا را به طوفان تشبیه می کند .
در بیت 5 شاعر می گوید : یا از دوری یار خواهم مرد یا یا به وصالش می رسم .
زندان فراق اضافه تشبیهی - بی نشان شدن کنایه از مردن - گریبان وصال اضافه استعاری - بین وصال و فراق آرایه تضاد است. در این بیت آرایه واج آرایی است حرف ش تکرار شده است .
در بیت 6 بهار عمر اضافه تشبیهی و نهال قامت اضافه تشبیهی است .مراعات نظیر بین بهار و خزان که باز شاعر در مصرع اول خواسته بگوید که می میرد یا به وصال معشوق می رسد .
در بیت 7 جان را به نقد تشبیه کرده است یعنی جانش را فدای یار خواهد کرد . در این بیت مراعات نظیر به کار رفته است :دست ، پا و چشم
در بیت بعدی دست طلب اضافه اقترانی است یعنی دستی که از روی طلب است یا به نشانه طلب است ممکن است با اضافه استعاری اشتباه شود .
بیت 10 شاه حسن استعاره از یار و فردا استعاره از قیامت -دادگر یعنی خداوند . در مصرع اول آن بین داد اول به معنی عدل و انصاف و داد دوم که فعل است جناس تام است .
بیت 11 قاتل همان معشوق است که با ناز و غمزه عاشق را می کشد .تیغ استعاره از عش
در بیت 13- مراعات نظیر سر و پا - سیم و زر - بر (سینه ) و دوش - واج آرایی در حرف خ
که باز هم شاعر می گوید عشق او مرا می کشد یا به وصال یار می رسد .
در بیت آخر یار خود را در زیبایی از خورشید و ماه برتر می داند
ای فروغی اگر معشوقه ام نقاب از چهره بردارد عیب های زیادی را می توان در چهره خورشید و ماه دید .
بنیامین در ۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۱۲ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶:
دوستان درست فرمودند .
در کتاب فارسی سال هفتم هم «شادمان است»مشاهده می شود .
روفیا در ۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
دوستان
گرامیان
اگر حاشیه های این کوچک را خوانده باشید نیک میدانید که دیدگاهم این است که این که حافظ چه شرابی مینوشیده یا فردوسی شیعه یا سنی بوده یا بین مولانا و شمس چه رفته است در زندگی من هیچ محلی از اعراب ندارد.
و برین باورم که پی بردن به حقیقت امر غیر ممکن است.
اگر عمر بی نهایت داشتم شاید چند گاهی را صرف کشف این غیر مهم میکردم.
ولی اکنون که ساعت شنی زندگی ام به محض تولد وارونه شد و شمارش معکوس از همان ابتدا آغاز، من چنین نمیکنم.
دلبندان
الکل اتیلیک را همه میشناسند.
نیازی به معرفی ندارد.
آن هم با اشعاری در منتها درجه کمال از نظر معنایی و صورتبندی!
پرسش خوب اینست که بپرسیم آن شراب دیگر چیست.
آیا به همه می نوشانند؟
یا مختص از ما بهتران است؟
دلیل این که برخی از دلبندان در برابر آن شراب طهور جبهه میگیرند این است که خیال میکنند کسی میخواهد به زور وارد حریم اعتقادات آنها شده یا اعتقاداتشان را دستکاری کند.
در حالی که حقیقت آن شراب چنین نیست.
عرفان به معنای حقیقی کلمه شناخت جهان حقیقی است و نباید با مقوله فقه و احکام شریعت اشتباه گرفته شود.
فقها سخن از شراب نمیگویند.
این عاشقان هستند که از شراب و مستی سخن میگویند.
شاید دنیا فقهای عاشقی هم به خود دیده، ولی غالبا آنجا که شعرای عاشق پیشه فرهنگ غنی ما از می سخن میگویند کمتر اشاره به اعمال و مناسک دینی دارند.
بلکه این بیشتر یک مرحله از رشد و بلوغ روح و اندیشه آدمی است.
مرحله عبور از خود،
شما به پیرامون خود خوب نگاه کنید، اگر خوب بنگرید در می یابید که ریشه همه اختلافات بشری یک درد بیش نیست.
و آن حدیث نفس است.
اگر کسی در اختلافات دغدغه اش کشف حقیقت باشد اختلاف چه معنی دارد؟
در سانحه تصادف اتومبیل دو راننده پیاده میشوند و عموما خیال میکنند منافع شخصی شان در خطر است.
اگر از این مرحله عبور کرده باشند، اگر باور کرده باشند خیلی از منافعی که برای خود تعریف کرده اند کاذب است، اگر روحشان سیر باشد، اگر باور بدارند آزردن فرد مقابل با کتمان حقیقت و وارونه جلوه دادن آن، آثار زیانباری در روح و جسم هر دو سو میگذارد که در نهایت زنجیر وار جامعه جهانی را به سوی بیماری سوق خواهد داد، چنان آرامشی سراپای وجودشان را فرا میگیرد که در ابروان و پیشانی و نگاه و حرکات دست و پایشان منعکس خواهد شد.
حتی اگر فرد مقابل نادان و عصبی و پریشان باشد این حس را دریافت خواهد کرد و گرد و خاک فرو خواهد نشست و حقیقت تا حدود زیادی کشف خواهد شد.
و اهمیت ابهامات باقی مانده هم رنگ می بازد.
و تنها کسی میداند این چه حالیست که دست کم یک بار در زندگی عاشق شده باشد.
انسان عاشق میداند از خود بیرون آمدن چیست،
میداند بی خویشی چیست،
میفهمد چگونه ممکن است دیگری را هم دید،
میفهمد خودبینی قبل از عاشقی چه دردیست،
از خود رهیدن چه سرور مستانه ای دارد،
میتواند سر سوزنی احساس کند مستی عشق خداوند چگونه مستی ایست،
چگونه تلخی ای دارد،
و چه شکرها در کام میریزد،
آرزو میکنم همه شما دلبندان کسی را بیابید که استحقاق عشق را دارد و در دامش بیفتید و از دام خود رها شوید و عوالم دیگر را نیز تجربه کنید..
متاع تفرقه در کار ما همین دل بود
خداش خیر دهد هر که این ربود از ما
نجمه برناس در ۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۰۲ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:
به نظر می رسد منظور از باغ نچیده صورت باشد ؛چون اشکها بر صورت جاری می شود .
شاعر در بیت 5 چقدر زیبا پشت خمیده خود را که در اثر دوری از یار است به کمان و قد کشیده یار را به تیر تشبیه می کند .
Hamishe bidar در ۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
دوست گرامی، همین ریسمان است که کسانی را به عرش و کسان دیگری را به چاه میبرد. بنده حافظ شناس نیستم ولی گفتم اگر اینطور بود ایشان حافظ نبودند، بلکه یک منافق بودند، چون که ایشان اگر می مینوشیدند و گِردِ دعا و درسِ قران هم میرفتند، در واقع یک منافق میباشند. حافظ که معصوم نیست که گناه نکند. دوست عزیز، از گناه و می خوارگی خواجه چه سودی به شما میرسد که اینقدر وقتتان صرف این موضوع می فرمایید؟
مر رسن را نیست جرمی ای عنود
چون ترا سودای سربالا نبود
دوست عزیز شما فقط هدفِ دون از این حرفها داری، فقط دنبال این هستی که کسی را رسوا کنی دوست گرامی.
شراب تلخ اشاره به شراب کهنه هست: این فقط شراب انگوری نیست. حق و حقیقت شراب است و بعضی وقتها حقیقت به کام حافظ تلخ بوده.
حال شما باز دنبال عیبی باش که "دروغ زن" را رسوا کنی. دوست گرامی عزت و آبرو نزد خداوند است. شما از رسوا کردن حقیر خوشهالی، دوست گرامی؟ من حقیر نزد خداوند که رسوا هستم، مرا از چه میترسانی؟ من نگران شما هستم که از رسوا کردن لذت میبرید. من دوباره میگویم اگر دین ندارید آزاده باشید و اخلاق را فراموش نکنید بزرگوار.
با احترام!
شمس شیرازی در ۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۷ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
کوکب بانو،
گمان نمی برم آنان که شراب روحانی نوشیده اند، خبری با ز آورده باشند، اما در باب دادخواست که فرمودید در همین صفحه چندین و چند دادستان ، قاضی ، صاحب نظر حقوقی ، عریضه نویس و حتا یک وکیل مدافع رسمی خواجه حافظ ! وجود دارند ، به هرکدام که مراجعه فرمایید بی تردید شما را به وادی حیرتی می کشانند که بیرون شدی از آن متصور نیست.!!
و من الله ......
سهیل قاسمی در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری: