آرش در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:
واقعا این شعر یکی از بزرگترین شاهکارهای حافظ میباشد مخصوصا این بیت
ندارم دستت از دامن به جز در خاک و آن دم هم
که برخاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم
نشانه درخواست کامیابی عاشق ازمعشوق خودحتی تا زمان پس از مرگ می باشد که به خوبی بیان شده
سالار فرحزادی در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۴۰ - اعتماد کردن بر تملق و وفای خرس:
فکر تو نقش است و فکر اوست جان/ نقد تو قلبست و نقد اوست کان
او توی خود را بجو در اوی او/ کو و کو گو فاخته شو سوی او
فکر ما نقش است و تصویرهایی که در ذهن ماست، فکر انسان را تشکیل میدهد ولی فکر حق تعالی (روح، روان، زندگی، حیات، عمر، هستی) یعنی جان آدمهاست. داشته های ما در این دنیا فقط قلب یا دل ماست یعنی آگاهی که آن نورعقل میباشد و بجز آگاهی خود ما مالک هیچ چیزدیگرنیستیم حتی بدن خود، چون هر لحظه ممکن است آنرا از دست بدهیم، ولی آگاهی همیشه همراه ما خواهد بود حتی بعد از مرگ. آگاهی یعنی انسان. و خداوند این آگاهی را به ما بخشید تا از طریق پرتو نور آن به او برسیم. آگاهی در دل ماست جستجو کردن از درون دل خود ما را به او میرساند. جستجوگر بودن سرنوشت انسانهاست.
سیروس در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۰۹ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:
میشنیدم هرآنچه میگفتی
آروادین قحبهٔ مسلمانا
سلام : متأسفانه آثار ادبی در هر تجدید چاپ چه عمدآ و چه در اثر کم دقتی آسیب هائی میبیند . مثلآ در این بیت بالا بجای کلمه ترکی آروادی به غلط آروادین نوشته که مصرع دوم را بیمعنی میکند . و مطمعنآ در چاپ های جدید این اشتباه را از روی تعصب انجام داده اند . یا مثلآ اگر به چاپ های جدید دیوان ایرج میرزا نگاه کنید کلآ زیر و رو شده است و اگر ایرج میرزا را دوباره زنده کنند و دیوان تجدید چاپ شده اش را به او نشان دهند کتاب خود را نمیتواند بشناسد .
خداوندگار آواز: سیاوش در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۳:
از جناب عباسی فسا بسیار سپاسگزارم. من با صدای دردانه آواز حضرت استاد شجریان نشنیده بودم. پس از کلی جستجو این برنامه رو پیدا کردم. الحق و الانصاف که شعر سعدی با این آواز معنی ویژه ای پیدا میکنه. به دوستان پیشنهاد میکنم حتما این اثر رو بشنوید.
آبتین در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۸ - گفتار اندر سلامت گوشهنشینی و صبر بر ایذاء خلق:
فراتر از شعر و ادبیات
جامعه شناسی بی زمان، هم در زمان خود شاعر چنین بوده و هم در این زمان و حتی اکنون که جامعه با سیاست گره خورده است، چنین شعری وصف حال سپهر سیاست امروز ایران ماست!
امیر سالار در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
سلام
و درود فراوان خدمت تمامی حافظ شناسان، حافظ دوستان و اهل ادب پارسی
چند اشتباه نوشتاری داشتم که بابت آن پوزش میطلبم.
آنجا که حافظ میگوید:
فغان کین لولیان شوخ شیرینکار شهر آشوب
به خیالم اشاره به «عالمان و نیز قدرتمندان» ای دارد که در آن زمان به خاطر منافع خودشان سعی در خوش خدمتی به تارتاران داشتند و شاید بخشی از این خوش خدمتیهایشان به قیمت خوار و خفیف شدن شیرازیهای اصیل تمام شده باشد.
... شاید حاکم شیراز به خلیفه عباسی زمان خودش نامهای هم زده باشد و از این باب باشد که حافظ از عقاید آن خلیفه عباسی آگاهی یافته باشد آن طور که به قلم دکتر دادور گرامی رفته است و بیان کرده است که خلیفه عباسی نیز اهمیتی به این کشور گشایی نشان نداده بوده که هیچ اجازه هم داده بوده...
ولی به خیالم، خلق و خوی حاکم، ثروتمندان و صاحب منصبان شیرازی به گونهای بوده که خود اجازه باج خواهی تارتاران را صادر کرده...
و بعد گفته:
... چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را»
خوب مشخص است که از ناشکیبایی عدهای فاسد ممکن است چه بلایی بر سر یک شهر، آن هم شیراز (که نه فقط در آن زمان بلکه در این زمان هم از شهرهای زیبای ایران بوده و هست) آورده باشد بگونهای که شهر چنان نا امن شود تا تارتاران هر چه با ارزش است نیست و نابود کنند (حتی با خود نبرند).
آری! جوانان امروز، پند پیر دانا را میشنوند. این زبان و ادبیات پارسی است که قدرتمند و نافذ است و در قلب و جان هر ایرانی مینشیند.
امیر سالار در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
سلام
و درود فراوان خدمت تمامی حافظ شناسان، حافظ شناسان و اهل ادب
این حاشیه نویسی بیش از هر چیز میتواند محل آگاهی دادن باشد و باعث گردآوری داشنها شود و مقدمهای برای ارتقاء ادراک همگانی.
عزیزان! چه سود از تفسیرهایی حافظ شناسانهای که بیش از آنکه آگاهی ما را از شعر، اندیشه و زمانهی حافظ بیشتر نماید تحمیل اندیشههای خودمان باشد.
بنظر من در دنیای امروز باید سعی نماییم وصف و حال زمان حافظ را از منظر جوانان امروز تطبیق دهیم و چیزی بگوییم که باعث ترقیب ایشان به شعر و ادب پارسی باشد.
اگر جوان امروزی سلحشوری بخواهد چرا باید آن را در «جنگهای ستارهای» و «مأمریت غیر ممکن» و «هری پاتر» و مانند آن جستجو کند. آن جا که در قلب ماجراها و داستانهایشان، رد پای قصه گویی پارسی به سبک «هزار و یک شب» هویداست.
چه باک از اینکه بگوییم حافظ هم زیرکانه (رندانه) در شعر خود سلحشوری کرده است و بخوانیم:
اگر آن ترک، شیرازی بدست آرد، دل ماراست...
به خال هندویش، بخشم سمرقند و بخارا را
به مشابه این معنی که: حال که آن ترک (نه این ترک بلکه آن ترک: اشاره به دور کرده است) (نه «ترک شیراز»، شاید شیرازیهای امروز هم از کنایهی ترک شیرازی خوششان نیاید به ویژه اینکه حافظ، خود نیز شیرازی بوده است) به شیراز رسیده و قصد تصاحب آن را دارد، آن همه راه سخت را برای چه پیموده؟! برای کشور گشایی..هرگز هرگز! فقط بخاطر عرض ادب کردن نزد من بوده (احترام یک ترک تارتار به یک ایرانی).
به خاطر چنین خوش خدمتیاش که نشانهی آن، خال هندویش (که منظور جای زخمی است (لکه ننگ) که در جنگ با هندوان بر پیشانیش نشسته و حافظ در شعر خود به سخره اش گرفته) بوده
حاضرم سمرقند و بخارا را (که در اصل تارتاران از آن جا، حمله به ایران را آغاز کرده بودند و مقر اصلیشان (مادریشان) بوده است) بدیشان ببخشم (که این نیز خود به نوعی به سخره گرفتن آن تارتاران بوده است).
از طرف دیگر در این شعر چهار گوشه ایران در یک بیت آورده شده است.
ترک --> شمال غرب (به ایجاز: آذربایجان)
سمرقند و بخارا --> شمال شرق
هند --> جنوب شرق
شیراز --> جنوب غرب
درود بر همه ایرانیان
بگذاریم خیالی هم که شده چنین باشد!
ناشناس در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:
یعنی خطرناکه.
علی در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۱۶ دربارهٔ عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:
بیت چهارم بعد. از شراب هست هم میتواند اضافه شود تا مفهوم کامل تر شود البته نظر. کاملا شخصی است
ناشناس در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:
طریق عشق طریقی عجب خطرناک است
یعنی چه دوستان؟
مهدی نظریان در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۴۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۶:
به نظر من خیام در دیگر رباعیاتش آدمی را همین جسم پنداشته که در اثر ترکیب چهار عنصر به این شکل درامده است،در یکی از رباعیات میگوید که اصل تن تو گردی و نسیمی وغباری ودمی است. اصلا این عالم ماده هم که برای ما ملموس است خودش هم حقیقتا معلوم نیست که چه چیزی است، آنوقت ما میخواهیم پی به چیزی ببریم که هیچ گونه حسی از حواس پنجگانه نمیتواند آن را درک کند و بعد رابطه این روح و جسم معلوم نیست، آیا تا به حال از خود سوال کرده اید اگر عالم ماده از عالم معنویات یا خدا جداست پس این عالم ماده از کجا آمده ، آیا قدیم است یا حادث است، اگر قدیم است که احتیاجی به خالق ندارد و اگر حادث است آیا از هیچ بوجود آمده یا این جهان همان خداست که به این شکل تکامل یافته است.
مهدی نظریان در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۲۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۸:
با تشکر از همه اعضا می خواستم بگم حداقل فایده رباعیات خیام این است که ترس هایی را که عده ای...در ذهن ما کاشتند وجوانی و سرمایه عمر ما را هدر دادند و نگذاشتند دنیایی شاد و آباد داشته باشیم را هدر دادند، از بین میبرد.به نظر من یک عرفان ساده و زمینی در این رباعیات وجود دارد که باعث میشود هر کسی با هر میزان سواد و جایگاهی زندگی نسبتا خوبی داشته باشد، فقط افسوس من از این است که چرا دیر با این گنج آشنا شدم،همتونو دوست دارم.
S J در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۳۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۹ - داستان کسری با بوزرجمهر:
با سلام
گویا در چاپ کلکته شاهنامه فصلی درباره خواب دیدن خسرو انوشیروان درباره تولد پیامبر هست که در این نسخه مشاهده نمیشود .
لطفا با مراجعه به آدرس زیر نظر خود را بیان کنید
پیوند به وبگاه بیرونی
رهگذر در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۳:
باز هم تحریف و سانسور
شمس الدین جلیلیان در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:
با درود به پیشگاه دوستان آقای ناغانی نامه ی رستم فرخزاد و پیش گویی نابسامانی های ایران در چهارصد سال آینده که تا روزگار پادشاهی محمود را دربر می گیرد ، بسیار فراتر از یک پیش گویی و گونه ای نیش و سرزنش فردوسی به محمود است
شود بنده ی بی هنر شهریار. نژاد و بزرگی نیاید به کار
محسن همایون در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۶:
معنی بیت 1( ای باد بهاری تو بوی خوش گیسوی یار را به همراه آورده ای تا نزد ما ارمغانی از دوست باشی زیرا تو بوی جان بخش دوست را همراه داری )معنی بیت 2( دلم را که گنجینه اسرار زیبای محوبب است به دست تو می توانم بسپارم به شرط آنکه از آن خوبی نگهداری کنی ) معنی بیت 3( در مورد روی زیبا و اخلاق خوب تو جای برای سخن گفتن نمی باشد جز آنکه باید گفت که نگهبان کوی تو بد اخلاق و تند خو هستند )معنی بتی 4( ای دل اگر گوش خود را به آواز پرندگان یاوه سرا ببسپاری ذوق لطیف تو از بین می رود انوقت آواز بلبلان راخوش نمی داری ) معنی بیت 5( با یک جرعه از جام شرابت مست شدم نوشت باد شرابی که خوردی عجب است این شراب که در سبو درای از کدام خم برداشتی ) معنی بیت 60 ای سرو جویبار به بلندی خود فخر مکن زیار ار با آن محبوب برخورد کنی واو را ببینی از شرم سرت پایین می آید و تسلیم می شوی)
محسن همایون در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۶:
شرح غزل :
معانی لغات غزل (446)
صبا: باد خنکی که صبح و عصر از جانب شمال شرقی می وزد.
نکهت: بوی خوش.
زلف مشکبو: زلفی که بوی مشک می دهد.
به یادگار: به عنوان یادبود، به عنوان ارمغان.
به یادگار بمانی: به عنوان یادبود پیوسته و پا برجا بمانی.
گوهر اسرارِ… : (اضافه تشبیهی) اسرار حسن و عشق به گوهر تشبیه شده.
اسرار: رازها.
شمایل: جمع شمیله = خلق و خوی و در زبان فارسی به معنای قد و بالای موزون.
مطبوع: مورد قبول طبع، دلپسند.
رقیبان: مراقبان و محافظان.
گوش و هوش: گوش شنوا و نیروی درک و فهم.
هرزه گو: هرزه درای، یاوه سرا.
جرعه: یک دهان آشامیدنی، اندکی از شراب.
نوشت باد: بر تو گوارا باد.
سرکشی: سرافرازی، سربلندی، گردن کشی و نافرمانی و در اینجا به معنای قدّ رسا توأم با تفاخر.
مناز: ناز مکن، فخر مکن.
ممالک: (جمع مملکت) کشورها.
ممالک خوبی: (اضافه تشبیهی) خوبی به کشورها تشبیه شده.
دم از ممالک خوبی زدن: داعیه مالکیت بر کشورهای حسن و خوبی داشتن.
قبای حسن: (اضافه تشبیهی) حسن به قبا تشبیه شده.
قبای حسن فروشی: تفاخر و خودنمایی در قبای حسن.
برازیدن: برازنده بودن، سزاوار بودن، زیبنده بودن.
آئین: راه و رسم و روش.
صومعه: خانقاه.
گوهر عشق: (اضافه تشبیهی) عشق به گوهر تشبیه شده است.
Hamishe bidar در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۲:
مگر حواشی اینجا سانسور میشوند؟ تقریباّ مطمءنم که اینجا کلی حواشی نوشته بودند.
محمد علی ح در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۱۶ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۲:
با درود به دوستان گرامی :
هیچ سخنی را بی تحقیق قبول نکنید ، به جزییات توجه کنید و در همه ی سایتها جستجو کنید و سپس نتیجه گیری کنید . آنچه از عرفان صحبت شده و می شود ، چیزی نیست که مختص به اسلام بوده و باشد ، طی قرنهای متمادی و حتی هزاران سال قبل از اسلام به لحاظ تاریخی جریان داشته و مثلاً در اروپای قبل از مسیح، کسانی که به بُعد جسمی خود اهمیت کمتری می داده اند و از شهر و مردمان فاصله می گرفته اند ، « آندره » نام داشته اند و این سبقه ی تاریخی گواه وجود درویشان و عرفا از سالیانی ست که هیچ اثری مکتوب از آنان به ما نرسیده و فقط برخی محققان از نوشته های دیگران درباره ی این درویشان به وجود آنان پی برده اند . این سلسله ها بوده و جریان داشته و با ظهور اسلام تمام خوبی های اسلام هم به آن اضافه شده و مکتب و مرامی ست که نه مکتب است و نه مرام و نه هیچ چیز زمینی ی دیگر . زیرا به لحاظ ماهوی بیشتر به جنبه ی روح و نه جسم می پردازد . روح ها یی که به زمین تبعید می شوند درجه های مختلفی دارند و اکثرا با امواج ضعیف هستند و برای تکامل به این کره فرستاده می شوند . شخصی که به لذت زندگی به عنوان هدفش از زندگی نگاه می کند ، در درجه است که نمی تواند لذت برتری را تجربه کند . لذا با همین لذت خوش است و به آن افتخار می کند و به قول یکی از بزرگان عرفان ، فَرَحِ حیوانی در او زیاد است و بدنی سالم دارد و از زندگی اش راضی است . گمشده ای ندارد که در پی آن باشد . مرحله ی اول عرفان طلب است و در صورت تکامل در طلب ، نوبت عشق فرا خواهد رسید . این چنین بشری ، شوت را عشق می پندارد و با آن خوش است . کسی که در کلاس اول ابتدایی هنوز ثبت نام نکرده ، چگونه می تواند از حل یک معادله ی درجه ی سه ی ساده سر در بیاورد چه رسد به دروس پیچیده ی دانشگاه . هر چیزی مربوط به یک کلاسی ست و کسانی که در باره ی شعر پارسی و عرفان پارسی سررشته ای ندارند ، اینچنین بی پروا به این بزرگان توهین نکنند که این توهین ، ابتدا به خود ما ایرانیان و پارسی زبانان و سپس به بزرگانمان بر می گردد . (همانطور که Hamishe bidar عزیز از مولانا ابیاتی را انتخاب کرده و نوشته اند ) عشق در ابیاتی در بالا گفته شده ، امّا فردی که در مرحله ی فرح حیوانی به سر می برد طلب ندارد چه رسد به عشق . شوربختانه چنین فردی خود را صالح در نظر دادن راجع به شعر خیام ی می داند که دنیا را با کمتر از صد بیت تکان داده و اشعارِ او را منسوب به دنیا می داند . این همه از میگساری در شعر شاعران دیگر هست ، چرا به آنان توجه نشده ؟ این سوال را همیشه از خود بپرسید . چه چیزی و چه فلسفه ای که فلسفه نیست و هست در شعر خیام جریان دارد که آن را لایق این همه در مرکز توجه بودن کرده ؟ حضرتِ خیامی که هفت مرحله ی عرفان را پشت سر گذاشته و سرآمدِ بسیاری از عارفانِ هم عصر خود (چه بسا تمامی آنانی که شناسانده شده اند) بوده است . صائب نیز بی شک طی طریق کرده و مقداری از راه ، به او نشان داده است ، اما در زمره ی عرفای ایران محسوب نمی شود . اگر شعر سبک هندی و سروده شود توسط عارف کامل می خواهید به اشعارِ حضرتِ بیدل دهلوی مراجعه کنید . اشعارِ حضرتِ صائب هم اجتماعی و هم عرفانی و اخلاقی ست و حدودِ صد هزار بیت به جا مانده از این بزرگوار ، یکی از گنجینه های ادب پارسی است . همه ی شعر ها ی این بزرگواران باید خوانده شوند و هر کس به اندازه ی کلاس خودش از آن بهره می گیرد . پارسی و ایرانی بودن ما با این اشعار و این ادبیات است که معنا دارد ، وگر نه ما هم مانند بقیه مردم دنیا . هیچ فرقی با آنان نخواهیم داشت .
ناباور در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۰۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵: