همیشه بیدار در ۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
این بیت که مرقومه فرمودید از جناب ناصرخسرو است.
بی در کجا در ۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
هردم ازین باغ بری می رسد،
خداوندگار آواز: سیاوش بودی سپهسالار شدی و اینک شب پره!
شب پره ای که میخواهد رونق آفتاب بیفزاید!!
شما را به خداوندیتان سوگند میدهم این بحث را ادامه ندهید.من پس ازین به مصداق این شعر که نام شاعرش را از یاد برده ام به شما پاسخ نخواهم داد
نمی خواستم مصراع اول بیت را بنویسم ناگزیر شدم.
نکند با سفها مرد سخن ضایع
نان جو را که زند زیره کرمانی؟؟
نامدار پورخیری در ۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۲:
محمد پیام آور مهربانی و رستن و رهایی انسان از نادانی است . آمد که جهان پر شکر کند .
نور محمد که رسید کفر جامه سیه پوشید ، و اینک کسانی هستند که خود را به او منتسب می کنند اما مانند کفر جامه سیه می پوشند و انسان را به نادانی و خرافه و جهل جاهلیت می خوانند .
سعید تاجاییان در ۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۸ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
سلام ممنون از کار بسیار ارزشمند گنجور
مصرع دوم از بیت سوم را تصحیح کنی
اینجا بجای اینچا
آموزگار در ۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲:
درود
من نیز به گمانم منظور از "دفتر" همان قرآن باشد
چه بپسندیم یا نه
غیر از این نمی تواند باشد
می توان کسی که خوشش نمی آید بگوید حافظ بد گفت و نادرست گفت، ولی نمی تواند برای خودش حافظی که می پسندد بسازد
مختار در ۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶:
در این خرقه بسی آلودگی هست،
یعنی:
در این خرقه آلودگی های بسیاری هست
نمی توان گفت است
و این نادرست است:
در این خرقه آلودگی های بسیاری است!!
مانند این است:
در این باغ درختان بسیاری هست
و نمی توان گفت
در این باغ درختان بسیاری است
مهدی در ۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۰۲ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » آیینه سکندری » بخش ۴ - آغاز اسکندر نامه:
ازل تا ابد پادشاهی توراست که حرف "ل" در کلمه ازل جا افتاده.
محسن در ۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۵۰ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » بیان وادی فقر » حکایت پروانگان که از مطلوب خود خبر میخواستند:
نقش ناقد همه چیزدان و گویا هیچ ندان را نمی فهمم!
رضا قهرمانی در ۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:
البته ظاهرا بیت ما قبل آخر خوانده نمی شود.
تردید در ۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۲۹ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷:
ساقی بیا شهدی رسان بهر شفا دلتنگ را
در ساغرم قدری فشان آن آب آتش رنگ را
شهد و شراب و شاهد و شیرینی و شرم و شعف
شیدا منم برپا نما یلدای هفت اورنگ را
جز تو همه زیبارخان یک برگ از صد دفترند
مانی چنین نقشی نزد این برگه ی ارژنگ را
گر من برای دخت ری هر لحظه می سازم غزل
تسلیم طبعم می کند ملک ری و افرنگ را
شب تا سحر از دوریش درد خماری می کشم
ساقی بیا شهدی رسان بهر شفا دلتنگ را
رضا قهرمانی در ۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:
می توانید برای شنیدن این غزل زیبا به لینک زیر بروید و با اواز مرحوم ایرج بسطامی گوش کنید.
پیوند به وبگاه بیرونی
خداوندگار آواز: سیاوش در ۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
بدجور بوی دلواپسی میاد. ماشاالله مواجب بگیرها دست به کار شدند!
خداوندگار آواز: سیاوش در ۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
بی در و پیکر جان حرف حساب داشتی بفرما. وگرنه همان به که دم فرو بندی و لب نیز. اینترنت رو از یک سری آدمها بگیرند خالی خالیند طفلکیها. شبپره گر وصل آفتاب نخواهد رونق بازار آفتاب نکاهد.
حمید حسنی HAMIDHASSANI۱۹۶۸@GMAIL.COM در ۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵۱:
در بیت آخر، مصراع دوم، «ظلمت نفسی» عبارت عربی است و چنین خوانده میشود: «ظَلَمتُ نَفسی» (معنی مصراع: تا کی بگویم که به خود ظلم کردهام؟)
میم در ۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶:
میشود از دوستان کسی ظرافت معنایی این بیت را بگشاید. واضح است غیز از معنی لغت به لغت٬ اشاره پنهانی درکار است.
امید در کمر زرکشت چگونه ببندم
دقیقهایست نگارا در آن میان که تو دانی
حسین در ۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۴۱ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۱:
محمد در شعری که تو آوردی کجا منظور شاه نعمت بود؟ حالا هر جا اسم صاحب نظر اومد که منظور اون نیست . حضرت حافظ عارفی بوده و الفاظش مانند بقیه عرفا.
محمد رضا در ۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:
محسن چاوشی با خوندن این شعر مولوی رو به مردم چشوند!
بشنوید صدای فرهنگ ایران روووو !!
صفا در ۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۸ - خواندن محتسب مست خراب افتاده را به زندان:
البته مطمئن نیستم و استناد موجهی در زمان نگارش این دیدگاه در دست ندارم؛ چه خوب که صاحبنظران بررسی کرده، نظر دهند؛ ولیکن به عقل ناقص این حقیر میرسد که به اعتبار مصرع:
"دور میشد این سؤال و این جواب"
منطقی ست که انتظار تشکیل دور باطلی از یک سوال و جواب میان مست و محتسب را مفروض بدانیم؛ حال آنکه در بیت ما قبل، به نقل و روایت وبگاه "گنجور":
"گفت آنچ خوردهای آن چیست آن
گفت آنک در سبو مخفیست آن"
این انتظار، آنچنان که منطقا انتظار میرود ارضاء نمیشود؛ بنده اگر اشتباه نکنم در روایتی به قرائت دکتر الهی قمشه ای، اینطور شنیدم:
"گفت آنچ خوردهای؟ آن چیست آن؟
در سبو هست زانکه خوردستم از آن!!!" - (یا چیزی مشابه این)
دوستان خورده نگیرند؛ قصد تحریف و تحلیف ندارم؛ لیکن در استیجال به استمداد از قوه ضعیف حافظه، میگویم و منبعی قابل استناد نیز نجستم؛ اما مغز مطلب بنده را دریابید و شما اصلاح کنید)
تواتر منطقی پرسش و پاسخ، که همزمان رندی و ذکاوت مست را مستتر در خود دارد، در این نسخه دلنشین تر به نظر حقیر میرسد:
محتسب از مست میپرسد چه خورده ای؟
مست میگوید از این خوردم که در این سبو ست.
منطقا محتسب باز میپرسد که خوب در سبو چیست؟
و مست پرسش و پاسخ را لا زیرکی به دور باطل هدایت میکند:
در سبو همان چیزی ست که خوردم...
ارادتمند و کوچک صاحبنظران.
حامد در ۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۶ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۶:
انقدر شعر زیباست که گفتن هر نکته ای خطاست
حافظ و مولوی میتونن شرح این شعر رو بگن که تو این دنیا نیست
مهدی نیکدل در ۹ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۹۱: