دل را ز نگه دام هوس بر سر راه است
در مزرع غم ریشهٔ این دانه نگاه است
بیدرد نجوشد نفس از سینهٔ عاشق
موجی که از این بحر دمد شعلهٔ آه است
این دشت زیارتکده منظره کیست
تا ذره همان دیدهٔ امید به راه است
غیر از دل آشفته به عالم نتوان یافت
این بزم مگر حلقهٔ آن زلف سیاه است
از صفحهٔ دل نقش کدورت نتوان شست
گردون به حقیقت گره تار نگاه است
بر اهل هوس ظلم بود باده پرستی
عمریست کلف جوهر آیینهٔ ماه است
تنگ است به ارباب نظر وسعت امکان
این بیخبران را لب ساغر لب چاه است
این عقل که دارد سر پر نخوت شاهان
شمعیست که افسرده فانوس کلاه است
مشکل که شود وحشی ما رام تعلق
در خانهٔ دل نیز نفس مردهٔ راه است
درکیش حیاپیشگی ام شوخی اظهار
هرچند درآیینهٔ خویش است نگاه است
بیعشق محال ست بود رونق هستی
بیجلوهٔ خورشید جهان نامه سیاه است
داغم اگر از دود کشد شعلهٔ آهی
چشمیست که بر روی کسی گرم نگاه است
آیینهام و طاقت دیدار ندارم
این باده ندانم چقدر حوصله خواه است
بیدل نکند کعبهٔ جان جلوه به چشمش
تا گرد جسد آینهدار سر راه است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف احساسات عاشقانه و دردهای ناشی از عشق میپردازد. او به پیچیدگیهای دل و نگاهی که باعث ایجاد هوس و غم میشود، اشاره میکند. عشق را به عنوان نیرویی حیاتی و ضروری میشناسد و میگوید که بدون عشق زندگی بیمعناست. شاعر به تصویر کشیدن حالتی از تضاد میان زیبایی و درد میپردازد و از احساس تنهایی در عشق سخن میگوید. در نهایت، او به محدودیتهای دید و درک انسان اشاره دارد و میگوید که عشق و آگاهی از خود، ضروری و غیرقابل اجتناب هستند.
هوش مصنوعی: دل به خاطر نگاه معشوقهاش دچار وسوسه و آرزو شده است، و در سرزمین درد و غم، این آرزو به مانند دانهای است که ریشهاش در نگاه اوست.
هوش مصنوعی: بدون درد و رنج، نفس عاشق نمیتواند از سینهاش بلند شود؛ مانند موجی که از این دریا برمیخیزد، شعلهای از اندوه و آه است.
هوش مصنوعی: این دشت که به زیارتگاه تبدیل شده، نمایانگر چه کسی است که ذرهای از آن، چشمانداز امیدی به راه را در خود دارد.
هوش مصنوعی: جز دل بیقرار و ناآرام، در این دنیا نمیتوان چیزی یافت. این جشن و مهمانی تنها با حلقهٔ آن موی سیاه معنا پیدا میکند.
هوش مصنوعی: نمیتوان چهرهٔ دل را از کدورتها پاک کرد، زیرا دنیا در واقع به نگاه تار و مبهم ما گره خورده است.
هوش مصنوعی: کسی که به لذتهای دنیوی و نوشیدن مشروبات اعتیاد دارد، به خود ظلم میکند، زیرا این کار باعث میشود تا نتواند زیباییهای واقعی و خالص زندگی را درک کند. مانند اینکه خود واقعی و جوهر وجودش در تنگنای مادیات گرفتار میشود و از درخشش و زیباییاش دور میماند.
هوش مصنوعی: ظرفیت و فهم بیخبران از حقیقت به قدری محدود است که نمیتوانند به عمق معانی دست یابند. آنها در فهم مسائل مهم و پیچیده، مانند افرادی هستند که فقط لبه یک ساغر یا لب چاه را میبینند و از دیدن عمیقتر باز میمانند.
هوش مصنوعی: این عقل که به خودبزرگبینی و غرور شاهان خود را میگیرد، مثل شمعی است که نورش در مقایسه با فانوس کلاه، بسیار کمنور و ضعیف است.
هوش مصنوعی: زمانی که مشکلات به وجود میآیند، حتی در دل خانهٔ ما که باید آرامش باشد، نفس مردهای احساس میشود که راه را میبندد.
هوش مصنوعی: در عشق، هرچند که با حیا و احتیاط برخورد میکنم، اما در واقع این تنها بازتابی از احساسات و تفکرات خودم است که در آینه وجودم نمایان میشود.
هوش مصنوعی: بدون عشق، زندگی معنایی ندارد و جلوهای از زیبایی را نمیتوان در آن یافت. جهان بدون عشق، مانند نامهای تاریک و بیروح است که هیچ زیبایی و روشنی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر دلی بسوزد و آتش اشتیاقی درونش شعلهور شود، نشانهای از وجود کسی است که با نگاهی گرم و پر احساس به او مینگرد.
هوش مصنوعی: من مانند آینهای هستم که قادر به تحمل دیدار آن شخص نیستم و نمیدانم که این شراب چقدر از من صبر و تحمل میطلبد.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی در نزد او آنقدر بارز و درخشان است که تا زمانی که در مسیرش جسد آینهداری وجود دارد، نمیتواند زیبایی روح انسان را درک کند. در واقع، او متوجه لطافتها و جذابیتهای درون نمیشود و تنها به ظواهر توجه دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا ماه مرا رفتن با خیل و سپاه است
هر روز مرا دل بره و دیده براه است
پر گرد سپاه است دو رخسار من از غم
تا بر گل رخساره او گرد سپاه است
چون زلف درازش غم هجرانش دراز است
[...]
امروز مرا فرقت آن روی چو ماه است
در هجر ندانم که در آفاق چه ماه است
از خلق نخواهم که کنم درد تو پنهان
اما چه کنم این دو رخ زرد گواه است
گوید که مکش آه، مرا آه چه سازد
[...]
چشم همه را بر گل روی تو نگاه است
انصاف بده دیده مارا چه گناه است
طوبی چکنم من که خرابم ز قد تو
سرو تو مگر کمتر از آن شاخ گیاه است
مگذر ز وداع من بیمار که امروز
[...]
روزم سیه از پرتو آن چشم سیاه است
کز چین جبین سلسله جنبان نگاه است
خمیازه گل وقت سحر بی سببی نیست
غفلت نکنم، در خم آن طرف کلاه است
بر داغ سیه روزی عشاق ببخشای
[...]
امشب که ز بختم به سوی بزم تو راه است
چون شمع، سراپای تنم وقف نگاه است
بی ابروی او بس که شب عید ملولم
در دیده هلالم چو پر زاغ سیاه است
جز نرمی خویشم ز کسی نیست حمایت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.