بینام در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:
درحسرت یک نعره ی مستانه بمردیم. ویران شود این شهر که میخانه ندارد
هما بیات در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۴۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۰:
نگاه ژرف و پر محتوای سعدی دربیت آخر پنهان است , چه با پدیده
ناسازگار امروز چنین پاسخی بجا و سازگار است .
جاوید مدرس اول رافض در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶:
بگو که جان ضعیفم ز دست رفت خدا را
ز لعل روحفزایش .................... تو دانی
ببخش از آن که: 15 نسخه (801، 803، 813، 818، 824، 825 و 9 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال
ببخش آن که: 13 نسخه (821، 822، 823، 827، 843 و 8 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ) قزوینی- غنی، سایه، خرمشاهی- جاوید
یک نسخۀ بیتاریخ بیت فوق را ندارد. 1 دگرسانی دیگری در مصرع نخست:
جان ضعیفم: 24 نسخه (803، 813، 821، 823، 824، 827، 843 و 17 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال، سایه، خرمشاهی- جاوید
جان عزیزم: 4 نسخه (801، 818، 822، 827) قزوینی- غنی
**************************************
**************************************
ناشناس در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۱۷ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲:
این رباعی به تفکر تساهل و تسامح در نزد سنایی اشاره دارد
س ، م در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۶ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۲:
fariba ی عزیز
خود ستایی می کند
درّ یتیم کنایه از مروارید آبدار است ، نام دیگر مروارید ، گوهر است ، گوهر شهوار و گوهر ثمین نیز هم همین معنا را دارند
صائب می گوید: اگر چه همه ی جهان از فیض وجود ما بهره مندند ولی غباری از همین گوهر ، مارا در خود گرفته ، همین غبار باعث شده که جهان از محضر ما برخوردار شوند
به قول جناب ترابی ، مانا در نهان سراینده
رضا در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۰۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » بهجت آباد خاطره سی:
سلام
لطفا اصلاح بفزمایید
اولدوز سایاراق گؤزلهمیشم هر گئجه یاری
گئج گلمهدهدیر یار یئنه اولموش گئجه یاری
گؤزلر آسیلی یوخ نه قارالتی نه ده بیر سس
باتمیش قولاغیم گؤر نه دؤشورمکدهدی داری
بیر قوش «آییغام!» سؤیلویهرهک گاهدان اییلدهر
گاهدان اونو دا یئل دئیه لای-لای هوش آپاری
یاتمیش هامی بیر آللاه اویاقدیر داها بیر من
مندن آشاغی کیمسه یوخ اوندان دا یوخاری
قورخوم بودو یار گلمهیه بیردن یاریلا صوبح
باغریم یاریلار صوبحوم آچیلما سنی تاری!
دان اولدوزو ایستهر چیخا گؤز یالواری چیخما
او چیخماسا دا اولدوزومون یوخدو چیخاری
گلمهز تانیرام بختیمی ایندی آغارار صوبح
قاش بیله آغاردیقجا داها باش دا آغاری
عئشقین کی قراریندا وفا اولمویاجاقمیش
بیلمم کی طبیعت نیه قویموش بو قراری؟
سانکی خوروزون سون بانی خنجردی سوخولدو
سینهمده اورک وارسا کسیب قیردی داماری
ریشخند ایله قیرجاندی سحر سؤیلهدی دورما
جان قورخوسو وار عئشقین اوتوزدون بو قوماری
اولدوم قارا گون آیریلالی او ساری تئلدن
بونجا قارا گونلردی ائدن رنگیمی ساری
گؤز یاشلاری هر یئردن آخارسا منی توشلار
دریایه باخار بللیدی چایلارین آخاری
از بس منی یاپراق کیمی هیجرانلا سارالدیب
باخسان اوزونه سانکی قیزیل گولدو قیزاری
محراب-ی شفقده اؤزومو سجدهده گؤردوم
قان ایچره غمیم یوخ اوزوم اولسون سنه ساری
عشقی واریدی شهریارین گوللو چیچکلی
افسوس قارا یئل اسدی خزان اولدو بهاری
بینام در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:
مصرع اخر یعنی ، اجازه بده مردم از فرط مستی فریاد بکشند.
بینام در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:
مصرع اخر یعنی ، اجازه بده مردم از فرط مستی فریاد بکشند. درحسرت یک نعره ی مستانه بمردیم ویران شود این شهر که میخانه ندارد
همیشه بیدار در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۲۲ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » فی فضائل خلفا » فی فضیلةامیرالمؤمنین علی رضی الله عنه:
اگر شما در نهج البلاغه خطبه سوم را مطالعه بفرمایید، میبینید که حضرت هم تقیه کردند.
"... دیدم ، که شکیبایی در آن حالت خردمندانه تر است و من طریق شکیبایی گزیدم ، در حالی که ، همانند کسی بودم که خاشاک به چشمش رفته ، و استخوان در گلویش مانده باشد . میدیدم ، که میراث من به غارت میرود ."
سعدی:
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد
تذکرة الأولیاء شیخ عطار را نگاه کنیم
شروع با
ذکر ابن محمد امام صادق(ع)
ختم با
ذکر امام محمد باقر علیه الرحمه
فردوسی:
که من شهر علمم علیم در ست
درست این سخن قول پیغمبرست
...
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و علی گیر جای
گرت زین بد آید گناه منست
چنین است و این دین و راه منست
برین زادم و هم برین بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
مولوی:
از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان مطهر از دغل
...
او خدو انداخت در روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
آن خدو زد بر رخی که روی ماه
سجده آرد پیش او در سجدهگاه
اگر همه این شعرا Sunni هستند کاش همه Shiayan اینطور Sunni بودند
fariba در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۳۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۲:
درود
کسی معنی این بیتش را میداند؟
ازگوهر ما گرچه خورد چشم جهان اب
از گرد یتیمی است همان پیرهن ما
سما در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۵:
به که ماند
به که ماند ... این درسته <3
همیشه بیدار در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:
با عرض سلام خدمت جناب امین سعادت!
فرمودید: "در مصرع اول که حرفی از روز یا شب بمیان نیامده که جوابش شب رو بودن و از راه دیگر آمدن باشد!"
دوست عزیز و گرامی: دقیق و نکته سنج فرمودید. "شب رو" معنی دزد و راهزن هم میدهد. به نظر حقیر جناب خواجه شیراز میخواهد بگوید که راهِ نظرِ خیال را نمیتوان بست، چون راه دیگری پیدا میکند. در باره حقیقت هم همینطور است:
پری رو تاب مستوری ندارد
چو در بندی ز روزن سر برآرد
ابوطالب در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۴۱ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۶:
تکمیل ابیات فوق :
حبذا کربلا و آن تعظیم
کز بهشت آورد به خلق نسیم
وان تن سر بریده در گل و خاک
وان عزیزان به تیغ، دلها چاک
وان گزین همه جهان، کشته
در گل و خون، تنش بیاغشته
و آن چنان ظالمان بدکردار
کرده بر ظلم خویشتن اصرار
حرمت دین و خاندان رسول
جمله برداشته ز جهل و فضول
تیغها لعلگون ز خون حسین
چه بود در جهان بتر زین شین؟
زخم شمشیر و نیزه و پیکان
بر سر نیزه، سر به جای سنان
کرده آل زیاد و شمر لعین
ابتدای چنین تبه در دین
مصطفی جامه جمله بدریده
علی از دیده خون بباریده
فاطمه روی را خراشیده
خون بباریده بیحد از دیده
حسن از زخم کرده سینه کبود
زینب از دیدهها برانده دو رود
عالمی بر جفا دلیر شده
رو به مرده، شرزه شیر شده
کافرانی در اول پیکار
شده از زخم ذوالفقار، فگار
کین دل بازخواسته ز حسین
شده قانع بدین شماتت و شین
هر که بدگوی آن سگان باشد
دان که او شاه آن جهان باشد
هر که راضی شود به کردهی زشت
نزد آن کس، چه دوزخ و چه بهشت
دین به دنیا به خیره بفروشد
نکند نیک و در بدی کوشد
خیره، راضی شود به خون حسین
که فزون بود وقعش از ثقلین
آن که را این خبیث، خال بود
مؤمنان را کی ابنخال بود؟
من ازین ابنخال بیزارم
کز پدر نیز هم در آزارم
پس تو گویی: یزید میر من است
عمر عاص پلید، پیر من است
آن که را عمر عاص باشد پیر
یا یزید پلید باشد میر
مستحق عذاب و نفرین است
بد ره و بد فعال و بد دین است
لعنت دادگر بر آن کس باد
که مر او را کند به نیکی یاد
من نیم دوستدار شمر و یزید
زان قبیله منم به عهد، بعید
هر که راضی شود به بد کردن
لعنتش، طوق گشت در گردن
داستان پسر هند مگر نشنیدی
که از او و سه کس او به پیمبر چه رسید
پدر او در دندان پیمبر بشکست
مادر او جگر عم پیمبر بمکید
او به ناحق، حق داماد پیمبر بستد
پسر او سر فرزند پیمبر ببرید
بر چنین قوم، تو لعنت نکنی؟ شرمت باد
لعن الله یزیدا و علی آل یزید
امین سعادت در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:
درود فراوان بر شما
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا چو نیک بینی هم اوت رهبر اید
در مصرع اول دلیل گمراهی خود را بوی زلف یار عنوان کرده لذا در جواب فرموده که همانی که گمراهت کرده راه را نیز نشانت خواهد داد نگران نباش .گرصبر کنی زغوره حلواسازد!ولی اگر سربه هوا باشی و بخواهی مدام گیج بازی در بیاروی و خودرا به کوچه علی چپ بزنی خب مسلما پیامدش جزگمراهی نخواهد بود. اما اگر قلبا بگویی اهدنالصراط المستقیم حتما راه درست را نشانت می دهد. همه چیز بستگی به خودت دارد
م نظرزاده در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۱۴ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد دوم » سایه آرمیده:
در مصرع اول بیت قبل آخر «رامانی» نوشته شده که «را مانی» صحیح است.
امین سعادت در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:
با سلام و درود
در این مصرع آمده
گفتم که بر خیالت، راه نظر ببندم
گفتا که شب رو است او، از راه دیگر آید
در مصرع اول که حرفی از روز یا شب بمیان نیامده که جوابش شب رو بودن و از راه دیگر آمدن باشد! طرف خط و نشان کشیده و گفته کلا قیدت را زمی زنم و بی خیالت می شوم . ولی جواب در مصرع بعد با زیرکی خاص طور دیگر ی عنوان شده.آیا نمی شد جواب درخورتری به مصرع اول می داد؟!
ناشناس در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۰۹ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » فی فضائل خلفا » فی فضیلةامیرالمؤمنین علی رضی الله عنه:
آقا محمد؛ من به خدا دروغ نبسته ام. شما قرآن را که قبول دارید. این آیات قرآن پیرامون تقیه است:
1) " لا یتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذالک فلیس من الله فی شیئ الا ان تتقوا منهم تقاةً و یحذّرکم الله نفسه و الی الله المصیر (آل عمران / 28).
2) من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان (نحل /106)؛
3) و قال رجل مؤمن من آل فرعون یکتم ایمانه اتقتلون رجلا أن یقول ربی الله و قد جائکم بالبینات من ربکم (غافر/28)
گفتید اینها(یعنی اهل سنت) در عمل پیرو امیرالمومنین بوده اند. اگر اینطور بوده که خوش به حالشان. چون صراط مستقیم الهی، طبق کتابهای خود شما اهل سنت، همان صراط و راه شیرخدا حضرت علی مرتضی(ع) است و اگر این یک ادعاست و اهل سنت، پیرو امیرالمونین نیستند خب بدا به حالشان.
نوشته اید: تعصب، چشم حقیقت جو را کور می کند. من هم می گویم همین طور است. انسان باید تعصب را کنار بگذارد و حقیقت جو باشد.
همیشه بیدار در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۴۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
با عرض سلام خدمت بانو روفیا گرامی: البته که حق با شماست. متاسفانه اینجا هر کسی گمان میکند که چون اینجا مکانی مجازی است همه چیز قابل نوشتن است (البته منظور بیشتر حقیر است). چونکه شخص دیگر را نمیبیند. در باره کامنت شما باید خدمتتون عرض کنم که بنده نه دم از اسلام و دین و راه حق معصومین میزنم و نه دوست دارم که اینطور گفته بشود. حقیر هنوز از حسهای نباتی و حیوانی راه بسیاری پیش پا دارم که خود را بتوانم انسان نام بدهم، چه برسد به مؤمن. ولی لا مذهب هم نیستم. خدا را شکر دوستان به توهین و سخره گرفتن ادامه ندادند. البته هیچ کس از خطا پاک و معصوم نیست و هر چند کسی قصد اهانت هم نداشته باشد، ناخودآگاه ممکن است اهانتی بکند.اگر دیرتر به اشتباه خود پی ببرد، به جز معضرت خواستن کار دیگری نمیتواند بکند. به نظر حقیردر بعضی مواقع آدم باید از حق خود هم بگذرد. متاسفانه تجربه حقیر در کشور مسلمانی مانند ایران بر عکس بود: چنان به هم توهین میکردند که تو گویی فردایی وجود ندارد. در اروپا که خود را لامذهب میداند چنین اهانتی ندیدم.
حقیر از کامنتهای جناب خراسانی بسیار استفاده میکنم و از به سخره گرفتن ایشان و زبان عربی بارها اعتراض کردم ولی متاسفانه برای خیلی از ما مرگ خوب است ولی برای همسایه. من نه ایشان را میشناسم و نه طرفدار اسلام هستم. حقیر فقط از این فحاشیها و سخره گرفتن ها که انسان در حواشی گنجور میخواند اعتراض کردم.
همیشه بیدار در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۴۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
با عرض سلام خدمت بانو روفیا گرامی: البته که حق با شماست. متاسفانه اینجا هر کسی گمان میکند که چون اینجا مکانی مجازی است همه چیز قابل نوشتن است (البته منظور بیشتر حقیر است). چونکه شخص دیگر را نمیبیند. در باره کامنت شما باید خدمتتون عرض کنم که بنده نه دم از اسلام و دین و راه حق معصومین میزنم و نه دوست دارم که اینطور گفته بشود. حقیر هنوز از حسهای نباتی و حیوانی راه بسیاری پیش پا دارم که خود را بتوانم انسان نام بدهم، چه برسد به مؤمن. ولی لا مذهب هم نیستم. خدا را شکر دوستان به توهین و سخره گرفتن ادامه ندادند. البته هیچ کس از خطا پاک و معصوم نیست و هر چند کسی قصد اهانت هم نداشته باشد، ناخودآگاه ممکن است اهانتی بکند.اگر دیرتر به اشتباه خود پی ببرد، به جز معضرت خواستن کار دیگری نمیتواند بکند. به نظر حقیردر بعضی مواقع آدم باید از حق خود هم بگذرد. متاسفانه تجربه حقیر در کشور مسلمانی مانند ایران بر عکس بود: چنان به هم توهین میکردند که تو گویی فردایی وجود ندارد. در اروپا که خود را لامذهب میداند چنین اهانتی ندیدم.
حقیر از کامنتهای جناب خراسانی بسیار استفاده میکنم و از به سخره گرفتن ایشان و زبان عربی بارها اعتراض کردم ولی متاسفانه برای خیلی از ما مرگ خوب است ولی برای همسایه. من نه ایشان را میشناسم و نه طرفدار اسلام هستم. حقیر فقط از این فحاشیها و مسخره کردنها که انسان در حواشی گنجور میخواند اعتراض کردم.
محمدرضا در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۵۰ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۴: