کمال در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹:
فالی دروصف این غزل:
ای صاحب فال، به چیزی یاشخصی دل
بسته ایدکه سطحی ،جوان وزودگذر،،،،،
میباشد!!جذابیت ودلرباءی خاص دارد،،
اماآن طورکه بایدپایدارنیست ،بایدزمان
بیشتری به خودتان بدهیدتابابررسی،،،،،،
عمیق به دنبال خواسته کامل تربگردید،،
حس علاقه ای که درشماست ارزشمند،،،،
میباشدونبایدازراهی که درپیش گرفته اید
وخواسته ای که داریدچشم بپوشیدفقط
ازشتابزدگی وتصمیم عجولانه بپرهیزید.
پویان در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۱۵ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۵:
با سلام
ندا خانم، اگر اشتباه متوجه نشده باشم، وزن شعر باید به این صورت باشد:
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
پاینده باشید
بابک در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۷:
با پوزش و آدرس صحیح غزل:
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۳/
بینوا در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴:
سلام
با سپاس از آقای افسردگان سرا
بخردان گرانمایه چرا عنایت نمی کنید که واژه (ار چه) نشان دهنده قیاس میان زشت و زیبا ست یعنی زیبایی گل عذر خواه جفای خار است همان گونه ذوق مستی تحمل تلخی می را آسان می کند .
چرا کار را دشوار می کنید و لقمه را دور . . .
بابک در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۷:
Mehdi گرامی،
اصولاً ترجمه مطلق از زبانی به زبان دیگر اگر ناممکن نباشد بسیار دشوار است، چرا که نه تنها واژگان بلکه تفکرات، ایده ها، باورها و... در فرهنگ و میان مردمانی وجود دارند که در فرهنگی دیگر نه.
جایی خواندم که کُلمن بارکس فارسی را بلد نیست و ترجمانهایی مانند او را ترجمه آزاد (free translation ) خطاب می کنند، اینهم از آن صیغه هاست که من یکی سر از آن در نیاوردم! مثل برگردان خیام توسط فیتزجرالد... شاید بتوان برگردانهای آنان را برداشت ایشان از اصل و سپس بیانات و یا اشعار خودشان که روحی از اصل در آن است بیان کرد...
بگذریم،
این غزل سحرانگیز مولانا نیز پیرامون همین رباعی است:
رسیدم در بیابانی که عشق از وی پدید آید
بیابد پاکی مطلق در او هر چه پلید آید....
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۷/
ندا در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۳۵ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۵:
با عرض سلام و احترام، خواهشمندم مانند دیگر اشعار موجود در سایت گنجور، بحر عروضی این شعر را نیز یادداشت بفرمایید. با سپاس فراوان
mhdbig در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۸ دربارهٔ رضیالدین آرتیمانی » ساقینامه:
ممنون میشم اگر منظور شاعر از دردی کش لجه ی کبریا در بیت دوم رو توضیح بدید
Mehdi در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۷:
ترجمه انگلیسی از قرار معلوم عبارت زیر است که در کتاب خالد حسینی نیز به کار رفته و در زبان های دیگر نیز از ترجمه انگلیسی استفاده شده که از شعر اصلی بسیار به دور است :
Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing,
there is a field. I'll meet you there.
When the soul lies down in that grass,
the world is too full to talk about.
Ideas, language, even the phrase each other
doesn't make any sense.
pegah · 12 months ago
این هم ترجمه ای که به ایتالیایی از شعر اصلی :
Uscendo del credere e non credere nella religione , c'è un deserto.
Un spazio per noi da diventare pazzi.
Dopo esser arrivato lì, il mistico non ha più la testa.
Lì; non esiste ne Islam, Ne Ateismo e cosi neppure il Posto.
روفیا در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱۷ - مثال دیگر هم درین معنی:
مولانا میگوید اگر ما خواب بهشت میبینیم یا رویای بهشت در سر می پرورانیم از آن روست که در کارت memory ما خاطراتی از بهشت وجود دارد و چون آن پیلی که خواب زادگاهش هندوستان را می بیند ما خواب بهشت را می بینیم چون زادگاهمان بهشت است وگرنه خر هرگز خواب هندوستان را نمی بیند.
روفیا در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱۷ - مثال دیگر هم درین معنی:
پیل باید تا چو خسپد او ستان
خواب بیند خطهٔ هندوستان
خر نبیند هیچ هندستان به خواب
خر ز هندستان نکردست اغتراب
جان همچون پیل باید نیک زفت
تا به خواب او هند داند رفت تفت
ذکر هندستان کند پیل از طلب
پس مصور گردد آن ذکرش به شب
آواره در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:
بیت هفتم بیشتر منابع به جای بیخ نوشتن میخ که درست هم به نظر میرسه.
ناشناس در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۴۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:
معنی شعر را بگذازید
مهدی در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۰۰ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷:
با سلام
شاخه گل 384 ، واقعا استاد ایرج عالی اجرا کرده ...
سینا در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدیدکنندگان را:
بنام حق تعالی
در مورد سیر تکامل و بهتر است بگویم سیر کمال معنوی دوستان میتوانند با توجه به این اییات جناب مولانا به کتاب راه کمال نوشته دکتر بهرام الهی که به فارسی هم ترجمه شده (انتشارات جیحون) رجوع کنند.
بیزینس کوچ در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۱۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۴ - برتری سخن منظوم از منثور:
سلام
عالی هست. ممنونم
با نظر امین موافقم
راضیه ابوالحسنی در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۴۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۹ - بر تخت نشستن بهرام به جای پدر:
تنگ شد دانه: قحط شد، دانه نایاب شد.
تنگی: قحطی
راه زدن: غارت کردن / توضیح: سبب آنکه دزد را "راهزن" گفتهاند این است که دزدان راه در کمینگاهها مخفی میشدند و وقتی که کاروانی و یا مسافری میرسید از کمین بیرون میآمدند و اولکاری که میکردند این بود که آنها را به بیراهه میبردند و به جایی میرسانیدند که ناله و فریاد آنان به جایی نرسند و همانجا دست و پایشان را میبستند و اموال آنان را غارت میکردند و میبردند.
یافت نان.... : بر اثر کمی، نان عزت یافت (گران قیمت شد). نان میتواند دو نوع عزت داشته باشد:
1. اینکه نعمت خداست و نعمت خدا عزیز و ارزشمند است.
2. بر اثر قحطی و نایابی حتی نانهای نامرغوب هم عزیز و گرانقیمت میشوند.
در بعض نسخ: یافت نان عزت سبکسنگی، غلط است.
مردار: لاشة حیوان
قدر دانه بلند: عزت گندم و جو، گرانی گندم و جو
یعنی از توانگر به نرخ ساخته و قیمت بگیرند و بینوا را رایگانی بدهند.
انبارخانه: جایگاه انبار
هرچه از دانه محموله داشت همه از انبارهای پادشاهی به خانة خود میبردند.
یعنی هرچه از جنس دانه وجود داشت، بار بسته و بار دانه را هرکسی از هر طبقه از انبار بیرون میکشید. ضمیر «بارش» به «دانه» برمیگردد.
کشیدن: حملکردن
نوبهنو دانه: انواع دانهها، غلات
یعنی از این بخشایش و مردمداری و رعیتپروری آنگونه شهنشاهی یافت. کی و کیا: به معنی شهنشاهی و ملکالملوکی است.
بینوا: بیتوشه
آب افسرده: یخ. نظامی دلتنگی را به یخزدن آب تشبیه کرده زیرا دلتنگی یعنی گرفتگی خاطر و یخ هم گرفتگی آب است.
دیر کوشیدن: کوشش بیوقفه، دیرزمانی کوششکردن
برات: نوشتهای است که حوالة وجهی یا جنسی را بدهند.
پیروزی: روایی حاجت
فترت: سستی
خرسندی: قناعت
هرکه متولد میشد در آن چهارسال زنده میماند، درنتیجه هزینه مرگ و میر از میان رفت و درآمد بیهزینه شد، از این بهتر چیزی نمیتواند باشد. و دخل بیخرج بهتر از همهچیز است.
توضیح: خرج دوگونه است: خرجی که سبب عایدات بیشتر شود مانند هزینة آبادکردن زمین و احداث چاه و قنات و هزینة زندگی که سبب فعالیت بیشتر انسان و سلامتی است و درنتیجه بهدستآوردن منفعت بیشتر را سبب میگردد.
خرج دیگری است که منفعت مادی نمیرساند، مانند هزینة مرگ و میر، و منظور نظامی از «بیخرج» در عبارت «دخل بیخرج شد» همین نوع دوم است.
یعنی دخل ولادت از خرج مردن دور شد و بهتر از این چیست؟
در کتاب دکتر برات زنجانی به جای واژه «کور»، واژة «گربه» آمده است.
شنیدهام که از ری تا اصفهان، خانهها بهم پیوسته بود چنانکه گربهای میتوانست از ری تا اصفهان بام بر بام برود. به عبارتدیگر آنقدر آبادیها بهم دیوار به دیوار بودند که فاصلهای در میان نبود.
یعنی اگر یک شخص کور خواهان میشد که از ری تا اصفهان بر سر بام برود، از بس عمارت به هم متصل بود، میتوانست.
این سخن را که «کوری بام به بام از ری تا اصفهان میتوانست برود» اگر تو باور نمیکنی، صحت و سقم آن برعهدة راوی است و برعهدة من «نظامی» که از دیگری شنیدهام، نیست.
یعنی اگر این حدیث را باور نمیکنی و به نظرت محال میآید، عهده بر راوی است زیرا من از خود نمیگویم.
بربطی: بربطزن / ربابی: ربابزن / چنگی: چنگنواز
حوضة می: میدان، ابریق
زرکش: زرباف، لباس زرکشیده
یعنی شمشیر فروخته و میخریدند و جوشنها دریده و جامة سرکش دوختند.
شه فرمود: پادشاه دستور داد تا توشه و آذوقه بدهند.
یعنی هرکس برگ عیش و عشرت نداشت، شاه برگ او را ساز میفرمود.
روز بازار: رونق
معنی دو بیت این است که هرکس را که به کاری میگماشت، یک نیمة روز برای کار او مقرر بود و نیمة دیگر برای می خوردن.
از جهان خراج افکندن: از مردم جهان خراج نگرفتن
اوستاد دستان ساز: موسیقیدان، آهنگساز ماهر
مطرب: آوازخوان / پایکوب: پایکوبنده / لعبتباز: عروسکباز، کسی که عروسکها را به صحنة نمایش میآورد.
سواد: سیاهی / سواد شهر: حومة شهر
رختکش: رختکشنده
طالع ثور: طالعی بسیار نیک و سعادتآور است.
ثور در زهره: زهره در ثور از نظر نجوم همخانهاند و موافق.
صاحب، صاحب دور: کدخدا. طالع ثور را هیلاج و زهره را کدخدا شمرده است، این دو در هر وقتی که اتفاق افتد دلیل خوشی و خوشبختی و شادی است. دربارة هیلاج و کدخدا به حاشیة ص250 التفهیم ابوریحان بیرونی به تصحیح علامه جلال همایی مراجعه شود.
مطابق علم نجوم، ثور خانة زهره است؛ پس اگر طالع زمانه ثور و زهره، که ستارة مطربان است، در برج ثور و خانة خود باشد، دور، دورِ شادی است، نه غم.
شفیق الله افغان در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳:
سلام دوستان حضرت حافظ دیگرتولد نخواهدشد.
ناشناس در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۳۳ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۸۰ - زن در ایران:
از لحاظ وزن، "زن چو گنجور است" باید باشد.
مختار در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۰۴ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » ابتدای کلیله و دمنه، و هو من کلام بزرجمهر البختکان » بخش ۷:
متن ایراد ویرایشی دارد و باید به جای تیل، تقیل (پیروی کردن) باشد:
چه نیک بخت و دولت یار او تواند بود که تقیل به مقبلان و خردمندان ....
شمس شیرازی در ۹ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴: