رضا در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱۸ - قصهٔ اهل سبا و حماقت ایشان و اثر ناکردن نصیحت انبیا در احمقان:
تفسیر افراد کر و کور و برهنه در دنباله شعر آمده است.
رضا در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۲۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱۹ - شرح آن کور دوربین و آن کر تیزشنو و آن برهنه دراز دامن:
سعد در برابر نحس است و گواه آن مصرع اول.
مهدی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۲۰ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵:
حقیقتا محسن چاوشی به زیبایی این غزل را خوانده
nabavar در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۱۸ دربارهٔ سلمان ساوجی » فراق نامه » بخش ۳ - در ستایش پیامبر :
سرم گیج رفت ازین همه لفاظّی و سر هم بندی . در پایان هم لازم است بد و بیراهی نثار کند : کسی را که با تست سر در غرور
کلاه از سر و سر ز تن باد دور
ماشاالله به این همه بینش
مهدی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:
برای ان کسی به موسیقی فاخر و مورد علاقه عموم و اکثریت توهین میکند واقعا متاسفم.
محسن چاوشی با خواندن این غزل ها عمومیت را درگیر ادبیات کهن سرزمینش میکند.کار محسن چاوشی قابل تقدیر است.بدون شک محسن چاوشی بهترین خواننده ی کشور است
مجید همایونی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۱۴ دربارهٔ سلمان ساوجی » فراق نامه » بخش ۳ - در ستایش پیامبر :
......... تو خورشیدی و معجزت ماهی است
اشاره به معجزه شق القمر (دو نیم شده ماه با اشاره پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله) میباشد.
مجید همایونی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۰۴ دربارهٔ سلمان ساوجی » فراق نامه » بخش ۱ - فراقنامه :
لطفاً اگر درباره منظور شاعر از مصرع:
بماند شش و چار و نه اندکی
اطلاعی دارید درج بفرمائید . ممنونم.
مجید همایونی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۰۲ دربارهٔ سلمان ساوجی » فراق نامه » بخش ۱ - فراقنامه :
خداوند چار و دو و سه یکی است...
منظور شاعر از این مصرع ائمه معصومین علیهم السلام میباشد که عبارتند از چهار علی (علی بن ابیطالب، علی بن الحسین زین العابدین، علی بن موسی الرضا، و علی بن محمد الجواد)
و دو حسن (حسن بن علی المجتبی و حسن بن علی العسکری)
و سه محمد (محمد بن علی الباقر، محمد بن علی الجواد و محمد بن حسن المهدی)
فرهاد در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۲۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۲:
نسخه جواد گرامی درستتر مینماید. اگر هم آنگونه که گنجور نوشته باشد، معنیش این است که دلیل وحودی انسان خوش بودن و غم نخوردن است.
شاهین در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:
*سایه: می بایست سیاه نوشته میشد
شاهین در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:
در توضیح مطلبی که خانم پرستو گفتن: کلمه ی«خط» که اشاره کردین باید به کسر خ خونده بشه و به معنای موهای نازک دور صورت زنان هست که قاعدتا به دلیل کم پشتی که داره سایه به نظر نمی رسه و رنگی که میشه باهاش توصیفش کرد سبز هست که حرف ه که به انتهاش چسبیده پسوند همگونی هست.. مثل سفیه و زرده تخم مرغ یا سیاهه و ... از طرفی به دلیل شکل رویشی که داره باز هم به سبزه شبیه ترینه..
فرهاد در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۰۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۹:
ناشناس گرامی، به احتمال بسیار قوی شما درست میگویید: "گویند" یعنی گفته میشود.
دو نکته اینجا وجود دارد، یا بهتر است بگویم سه نکته. نخست اینکه اگر آنگونه باشد که گویند یعنی گفته میشودآ آنگاه خیام بایستی خودش را در زمره پرهیزگاران قرار داده باشد که بر اساس دیگر اشعارش چندان منطقی به نظر نمیرسد. دوم اینکه، اگر "هر آن کسان بگویند" جمله "زانسان که بمیرند ..." فاعل نمی خواهد. فاعل در شعر میتواند به قرینه حذف شود. دوش رفتم به در میکده خواب آلوده ... "من" فاعل را ندارد. نکته سوم این است که دو نکته بالا در اصل چندان اهمیتی ندارند. مهم مصرع سوم است که میگوید ما با می و معشوق به سر میبریم. و کلن مصرع های نخست و دوم و چهارم همه کنایه هستند و برای توجیه امر واقع که همان به سر بردن با می و معشوق باشد استفاده شده اند.
سرافراز باشید
صدرا عباسی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۵۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱ - یکشب با قمر:
دوستان عززیز در کتاب پیر پرنیان اندیش از قول استاد هوشنگ ابتهاج و به نقل قول از خود شهریار ذکر شده که این شعر در حضور قمر و در یک مهمانی سروده شده به همان کیفیت که ایشان رو به اتاقی میبرند و میگویند تا شعری نسرایی بیرون نیا
سیامک در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۰۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۰ - زیافت تاویل رکیک مگس:
با سلام وتشکر از بنیانگزار این سایت مبارک . باریکلا آقای حمید رضا گوهری. بیشتر از فضل شما بهره ببریم.
تبکم در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۰۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱۸ - قصهٔ اهل سبا و حماقت ایشان و اثر ناکردن نصیحت انبیا در احمقان:
تبکم:
با سلام ....
در این حکایت ، مشکل اهالی سبا ، هویت پنداری مبتنی بر حماقت و نادانیست ... و سبا شهریست بزرگ و تو در تو ..... که میتواند سمبل هویت پنداری ما باشد .... و جمعیت انبوه و در عین حال سه نفره آن ، سمبل خیالات پنداری و مبتنی بر توهم و صورتهای ذهنی ماست که تعدد آن ، حاصل باز تولید و تکثیرذهنیات و اوهام درونیست .... و از دیدگاهی دیگر این تکثر میتواند سمبل ارزشهایی اعتباری و انتزاعی باشد، که همه گیر و فراوان بوده اما حقیقتی در بیرون از ذهن ما و دیگران ندارد ....و چرا این شهر در عین وسعت و بزرگی ظاهری همچون یک کاسه کوچک است ؟ چونکه دارندهء محتوا و بودشی واقعی و اصیل نیست و دارای وسعتی خیالی و از نظرگاه حقیقت ، محدود میباشد ....
و در تفسیر بیرونی :
اندر او خلق و خلایق بی شمار
لیک آن جمله سه خام پخته خوار
خامان پخته خوار، سمبل افراد تنبل و بی تحرک اجتماع هستند که در صدد جستجو و تجربه شخصی برنمیآیند و از واخوردهء موجود در بازار که حاصل ذهن دیگران است ، ارتزاق میکنند .. و البته فایدهای واقعی از این کار نمیبرند ، فقط میتوانند خلاء ناشی از ناکارآمدی هویت فکری را با این تصورات واهی پُر کنند ....
کوری که خود را بینا و حتی دوربین میداند و کری که ادعای شنیدن جزئیترین صداها را دارد ، سمبل کسانی هستند که از وجود خود که نیازمند دقت و بازبینیست و در دسترس آنها قرار دارد غافل ، و به فضولی و عیبجوئی در دیگران و جاهائی که در محدوده قوه و توان آنها نیست، میپردازند .... و برهنهای که نگران از دست دادن لباس بلند خود است سمبل کسی میشود که تصور میکند از همه چیز مطلع و به همه چیز داناست اما در واقع هیچ دارائی حقیقی ندارد ...... چرا که دانستنهای او محدود به ذهن و حافظه است و از فطرت اصیل خود، بی خبر است ...
ز آن همیخوردند چون از صید شیر
هر یکی از خوردنش چون پیل سیر
هر سه زان خوردند و بس فربه شدند
چون سه پیل بس بزرگ و مه شدند
و بر مبنای این توهمات ، دست به عمل و حرکت میزنند تا هم خود را حفظ کرده و هم خوراک به دست آورند ، پس به همین منوال تشخیص آنها از غذا هم ناقص و نارسا میشود و خوردن ذهنی چنین غذاهایی که از خیالاتی قدرتمند و مکرر ساخته شده ، هیکلی ستبر و فیل مانند، اما توهمی به آنها میبخشد ..... جوری که در جهان خیالی خود نمیگنجند ولی در جهان حقیقت ، به راحتی محو و نابود میشوند ... مصداق پهلوانان پنبهای!
منبع
پیوند به وبگاه بیرونی
رضا در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۴۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱۷ - گریختن عیسی علیه السلام فراز کوه از احمقان:
روفیا جان!
امیر المۆمنین میفرماید: لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه؛ آدم عاقل اول فکر میکند و بعد حرف میزند و آدم احمق برعکس آن است. حماقت همان دوستی خاله خرسه است. همان دوست نادان است که بر زمینت می زند.
رضا در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۱۶ - بیان آنک نفس آدمی بجای آن خونیست کی مدعی گاو گشته بود و آن گاو کشنده عقلست و داود حقست یا شیخ کی نایب حق است کی بقوت و یاری او تواند ظالم را کشتن و توانگر شدن به روزی بیکسب و بیحساب:
مروتی جان دست مریزاد که نیکو تفسیری آوردی!
فرهاد در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳:
جناب امین کی خا،
سان دیدن به معنی دیدن رژه نیست. اگر سپاهیان به صورت منظم از برابر مقام عالی رتبه که ساکن است عبور کنند به آن "رژه" میگویند، و اگر مقام عالی رتبه از برابر سپاهیان ایستاده عبور کند به آن "سان" میگویند.
مهدی کاظمی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۱۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۹ - باز گفتن بازرگان با طوطی آنچ دید از طوطیان هندوستان:
آن وجعها را بدو منسوب دار
گرچه هست آن جمله صنع کردگار
اون همه درد رو به او منسوب بدون اگرچه همه چیز در این عالم در ید قدرت الهیست
همچنین کشت و دم و دام و جماع
آن موالیدست حق را مستطاع
هچنین کشاورزی و نفس کشیدن و دامپروری و آمیزش کردن همگی اینها در ید قدرت خداست
اولیا را هست قدرت از اله
تیر جسته باز آرندش ز راه
مردان حق را هست قدرتشان از خدا و حتی آنها میتوانند تیر جسته از کمان را برگردانند ... دعای آنان میتواند قضا را برگرداند
بسته درهای موالید از سبب
چون پشیمان شد ولی زان دست رب
خداوند حتی درهای آثارشو و موالیدش رو میبنده وقتی ولی او پشیمون بشه و ناراحت از بودن اون اثر و مولود خدایی ....
گفته ناگفته کند از فتح باب
تا از آن نه سیخ سوزد نه کباب
آن اولیای خدا از فتح بابیکه (کشف اسرار حقایق ) در سینه خودشون دارند میتونن
حتی حرف گفته را ناگفته کنندتا ازون حرف و کار ایشان نه سیخ بسوزه نه کباب ...
ادامه مثنوی
از همه دلها که آن نکته شنید
آن سخن را کرد محو و ناپدید
مردان حق و اولیای خدا حتی میتونن یاد و تاثیر کلام رو از دل و از ضمیر انسانها پاک کنند
گرت برهان باید و حجت مها
بازخوان من آیة او ننسها
آیت انسوکم ذکری بخوان
قدرت نسیان نهادنشان بدان
به نظر می رسد در این زمان کسی از مولانا دلیل و حجت این سخن را خواسته است ولذا مولانا با تاکید بر «مها=سرور» جواب می دهد.
ای سرور، اگر در این مورد بُرهان و حجتی نیاز دازی به آیة اَو نَنسِها رجوع بکن (سوره بقره آیه 105)
هر چه از آیات نسخ کنیم یا حُکم آنرا متروک کنیم بهتر از آن بیاوریم و همچنین آیه «آیت اَنسوکُمُ ذکری» را نیز بخوان (سوره مومنون آیه 109) در آن وقت شما کافران، آن بندگان خاص مرا تمسخر می کردید و بر خداپرستان ریشخند می زدید. معنای آخرین مصرع این ست که قدرت معنوی اولیاء را دریابید که چگونه دلها را به فرامشی می سپارند.
چون به تذکیر و به نسیان قادرند
بر همه دلهای خلقان قاهرند
چون به نسیان بست او راه نظر
کار نتوان کرد ور باشد هنر
این اولیا و کامل ها چون بر همه دلها چیره هستند و لذا می توانند هم (سخنها را) به یاد مردم بیاورند و یا باعث فراموشی آنها بشوند و چنانکه این انسان کامل بوسیله فراموشی راه فکر و نظر را بر کسی ببندد،
حتی هنرمند هم باشد ...عاجز خواهد شد...
صاحب دِه پادشاه جسم هاست
صاحب دل شاه دلهای شماست
فرع دید آمد عمل بیهیچ شک
پس نباشد مردم الا مردمک
کدخدای ده (یعنی حکام زمینی) تنها بر جسم پادشاهی می کند ولی آنکه حکومتش در قلمرو عالم معنا است، پادشاه دلهای شماست.
بیت دوم، تعبیری از این سخن است که «نسبت انسان به خدا، مثل نسبت مَردمک چشم به چشم است که مسئول نگاه کردن است » (از شیخ اکبر ابن عربی)
چون فراموشی خلق و یادشان
با وی است و او رسد فریادشان
صد هزاران نیک و بد را آن بهی
میکند هر شب ز دلهاشان تهی
روز دلها را از آن پر میکند
آن صدفها را پر از دُر میکند
آن همه اندیشه ی پیشان ها
میشناسند از هدایت جان ها
پیشه و فرهنگ تو آید به تو
تا در اسباب بگشاید به تو
چون انسان کامل، مسئول ایجاد فراموشی در ضمیر مردم و تعلیم حقایق بر آنهاست، یعنی جانشین خداوند است به فریاد گمگشتگان و سالکان نیز می رسد. بیت های بعدی در تاکید همین نکته است.
پیشه ی زرگر به آهنگر نشد
خوی این خوشخو با آن منکر نشد
مثلا: پیشه زرگر ی به پیشه آهنگری تبدیل نمی شود و اخلاق خوب یک فرد به فرد بدخو در نمی آید
یعنی کمالات و نقایص هر کس در خود او جایگزین است.
پیشهها و خُلق ها همچون جِهیز
سوی خصم آیند روز رستخیز
پیشهها و خُلق ها از بعد خواب
واپس آید هم به خصم خود شتاب
پیشهها و اندیشهها در وقت صبح
هم بدانجا شد که بود آن حسن و قبح
و در روز رستاخیز این عادات خوب و بد به هر کس به مثال اسب تندی که به طرف دشمن برگردد به سوی ما می آیند. به عبارت دیگر در روز رستاخیز ما با همان خوی و خلق زمینی برمی خیزیم.
چون کبوترهای پیک از شهرها
سوی شهر خویش آرد بهرها
مانند کبوتران نامه رسان که از شهرهای دیگر به شهر خویش باز می گردند.
مولانا عقیده دارد که روح آدمی پس از مرگ به جهانی دیگر می رود و در آن جهان تمام ناشناخته ها بر او مکشوف می شود و آدمی از این تجسم اعمال در حیرت می فتد چون تا کنون در حجاب نفس زندانی بوده و فاقد بینش است.
مهدی در ۹ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۲۶ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵: