گنجور

حاشیه‌ها

حافظ در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۸ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸:

در قرآن، آخر سوره شعرا، چند آیه است در باره شاعران که می فرماید:
          شاعران را گمراهان دنبال می کنند
          آیا نمی بینی که ایشان در هر وادی سرگشته  و حیرانند
          و سخنها می گویند که به کار نمی بندند
          مگر آن شاعران که ایمان آوردند و نیکوکار شدند
          و خدارا بسیار یاد کردند........
به نظر این شعر حضرت مولانا هم به همین آیات اشاره دارد.

امین در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۸ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹ - گل پشت و رو ندارد:

نه دوست عزیز، متاسفانه این نبود، خواننده آن ایرانی بود و از رادیو پیام ایران پخش شد
کسی دیگه هست شنیده باشه

omid در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۸ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵:

هیچ کس نمیدونه پیرمغان چه کسی هست.شاید درون خود حافظ هست که داره با خودش حرف میزنه..شایدنفس خود حافظ باشه..پیرمغان یه نسخه شخصی هست که هرکس باید خودش اون رو متصور بشه وتجسم کنه..شناختنی نیست

کسرا در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۸ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۰۵ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۵:

بیت سوم را تصحیح بفرمایید
ای از بتان دلخواه تو ...

پونه در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۷ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲:

سلام میخواستم تفسیرومفهوم کلی این غزل رو بدونم?:)

پونه در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۷ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲:

سلام میخواستم مفهوم این غزل رو بدونم واگ میشه تفسیرش رو بگید?:)

کمال در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۷ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۵۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۱۴:

ج.آ:5876

سیدمحمد در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۷ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را:

دوستدار عزیز
اجازه میخواهم در تأئید شما و سمانه بانو چند نمونه از تحقیر خانمها در اشعار بزرگان بیاورم
از مولوی
حملهٔ زن در میان کارزار
نشکند صف بلک گردد کار ، زار
حملهٔ ماده به صورت هم جریست
آفت او هم‌چو آن خر از خریست
وصف حیوانی بود بر زن فزون
از سعدی نیز :
تحقیر زنان : زهره مردان نداری چون زنان در خانه باش
چو زن راه بازار گیرد بزن
وگرنه تو در خانه بنشین چو زن
بپوشانش از چشم بیگانه روی
وگر نشنود چه زن آنگه چه شوی
زن نو کن ای دوست هر نوبهار
که تقویم پاری نیاید بکار
حتا شاعر معاصر پژمان بختیاری فرزند بانو ژاله ، شاعر سرشناس
بلاست زن که خدا در بلا بگیردشان بلا، بلا به جان فریب آشنا بگیردشان
از این جماعت ناحق شناس مردگداز خدای را چه بگویم خدا بگیردشان
به پیش چشم تو با یک سخن برانگیزند هزار فتنه که چشم قضا بگیردشان
به کشتزار محبت به سان صاعقه اند که برق حادثه سر تا به پا بگیردشان
چو دیرگیر بود خشم حق، از آن ترسم که جان خلق بگیرند تا بگیردشان
بهشت را چه تمتع بود چو زن با ماست مگر که مالک دوزخ ز ما بگیردشان
کشیده اند و کشیدیم و می کشند بلا
مولوی
ز دست زن که خدا در بلا بگیردشان
زر و زن را به جان مپرست زیرا برین دو، دوخت یزدان کافری را
جهاد نفس کن زیرا که اجریست برای این دهد شه لشکری را
نفس خود را زن شناس ، از زن بتر
زآنک زن جزویست ، نفست کل شر
مشورت با نفس خود گر می کنی
هرچه گوید کن خلاف آن دنی
و ازین دست بسیار است.
مینینم که ان بانوی آموزگار + سمانه خانم } بجا انتقاد کردند و به همت جناب دوستدار ، به نتیجه رسیدیم
با قدر دانی از حسن نظر بانو روفیا و بابک گرامی در تبلور اینگونه بحثها .

دوستدار در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۷ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را:

دوستان،
و اما راویان اخبار و ناقلان آثار و طوطیان شکر شکن شیرین گفتار، در تفاوت همزه و الف آورده اند:
آنکه به قامت الف،بر در خانه می ایستد در تب وتاب، بی کلاه، همزه است.
به حرمش راه نیست که: " تو دربرون چه کردی که درون خانه آََ َیی ؟؟"
بالای یار اما، بر در کلاه بر سر دارد، به سرای اندر کلاه بر می گیرد، گاه دست در گردن یاری ، گاه تنها در میان جمع. " دل جایی دیگر دارد"

بهرام شاگرد سعدی و فردوسی در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۷ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲:

این از غزلیات مورد علاقه من است که گاهی زمزمه میکنم و برایم جالب بود با وجود تعالی در لفظ و معنی هنوز کسی یادداشتی بر آن نگذاشته، چون به گمانم بسیار زیبا و ستایش برانگیزه. بویژه داستان عاشق و بوی یار که استخوان پوسیده عاشق را زنده میکند "بوی محبوب که بر خاک...". نیز بیت پیشین که نسیم و نه سیم را با هم آورده.
ضمنا حس شگفت انگیزی از امید و مثبت اندیشی در عین دشواری و سختی به انسان میده که خیلی آزلمش بخش است. نمیدانم این جمله چقدر برای دیگران هم قابل درک است اگر بگویم "نشاط و امید موقر و متینی در این شعر هست"

حسن در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۷ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۹:

تا درخت دوستی بهر کی دهد .... حالیل رفتیم و تخمی کاشتیم

دوستدار در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۷ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۱۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را:

بابک گرامی،
نیازی به سوگند خوردن نیست ، الف قبول حرکت نمی کند ، چه خود حرکت است و گر در آغاز ُواژه ، کلاه بر سر خواهد داشت . همزه پارسی اما، قبول حرکت میکند ؛ ای فسرده ، ای ننگ زنان، اگر دستم رسد بر چِرخ گردون و الله اعلم، و مرگ او آبست و او جویای آب،
و خویش را بر نخل او آویختم
عذر آنرا که ازاو بگریختم
و گستاخیم ببخشایید و ناتوانیم ،که آماری دقیق
از خوار شمردن زنان در دست ندارم. خوانده ام اما که بلخی به درخواست شمس که طلب شاهد ازاو کرده بود پاسخی ( نننگ +گین ) داد.

جمشید درویش در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۷ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۲۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۲۶ - با خویش آمدن عاشق بیهوش و روی آوردن به ثنا و شکر معشوق:

ایکاش هستی زبانی می داشت تا زهستان پرداه ها بر می داشت. این بیت کنایه به زبان هستی دارد که زبان طبیعت جاندار است. با مطالعه هستی پرده از اصرار آن بر داشته می شود. سر هستی در خود آن نهفته است و هر هستی یی اسرار خود را دارد و با مطالعه هستان مشخص می شود که تا چه حد این جهان رمز آلود و بدیع است. به عنوان مثال ادراک تکامل هستان در ذات آنها نهفته است. به ساختمان دندان توجه کنید. هستی ای است که اگر به بیان درآید تاریج چندین میلیون ساله گونه های پستاندار را روشن می کند. انسان عالم زبان هستی است و او است که با ادراک و غور و تفکر و مطالعه سخن می گویدو اسرار هستی را در آزمایشگاه اشکار می سازد.

محمذرضا در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۷ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۸ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دل‌آزار:

ای شعر مراکشته وقتی که باداریوش گوش مینکم دیوونه میشم

ali در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۷ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

ولی من به شما اطمینان خاطر میدهم که منظور حافظ عیسی مسیح میباشد ..لطفا کتاب مقدس را مطالعه کنید ..خواهش میکنم ..
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم ..منظور این است که خداوند که جهان را آفرید کی به تو حکمت داد ..و در جواب میگه که آنروز که این گنبد مینا میکرد ..یعنی روزی که جهان را می آفرید ..و اگر اطلاعات کامل داشته باشید میدونی که مسیح گفت من قبل از ابراهیم و موسی بوده ام

بابک چندم در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۷ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

ali جان،
در اینجا تا به حال 51 حاشیه نوشته شده، و بنده ندید به سرکار قول و ضمانت می دهم که دوستان پیشتر از حقیر یاد آوری کرده باشند که در ادبیات منظور از "آن یار که سر دار رفت" حسین منصور حلاج است...

ali در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۷ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

دوستان محترم .این شعر فقط در وصف عیسی مسیح سروده شده .و تمام معانی کامل شعر را در کتاب مقدس میتوان به وضوح دید .لطفا ابتدا اطلاعاتتان رو زیاد کنید بعد در مورد شعر نظر بدین ...و می‌گوید .جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد..یعنی اسرار واقعی و راه واقعی ارتباط با خداوند را نشان میداد ...و امیدوارم که همه بدون تعصبات کور کورانه به واقعیت شعر حافظ نگاه کنن ..

یه خواننده در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۷ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:

من سر رشته ای تو ادبیات ندارم، بخاطر همین در حدی نیستم که بخوام حرف کسی رو نقد کنم! چیز هایی که میگم فقط نظر شخصیمه.
حافظ بخاطر مهارتش تو شعر معروفه حتی تو جهان،
بخاطر همین فکر نمیکنم منظورش از این شعر، مسائل مادی(!) باشه که دوستان عرض کردند.چون بنظرم اگه با این دید نگاه کنین یه شعر معمولی میشه که شاید سرودنش برای شاعر های دیگه هم کاری نداشته باشه!! بنظرم خیلی چیز های مهم تری میخواد بگه! اصلا بنظرم رندانگیش همینه که راحت نمیشه حرفش رو فهمید!
اما جدا از همه اینا، اصلا بنظرم شعر برای همین چالش هاست.برای اینه که ذهن خواننده رو درگیر کنه.برای اینه که هرکی یه برداشتی کنه...اگه دقت هم کنین شعر هایی که بیشتر آدم رو به چالش می کشن جذاب ترن.

محمد در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۷ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۰۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴:

من شک ندارم اگر همه مردم جهان یک دور کتب سعدی رو میخوندیم از اون پس هیچ مشکل بزرگی پیش نمیومد

بابک چندم در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۷ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را:

دوستدار جان،
این از قلم افتاد
و آن اینکه به خدای احد و واحد قسم که بنده فقط سر الف کلاه گذاشتم، و هیچ اهتمامی برای کلاه گذاردن بر سر همزه نکردم... که طبیعت همزه چنان باشد که کلاه سرش نرود... و بنده هم درمانده ام که جناب همزه چگونه سر و کله اش به میدان کشیده شد؟
باری به هر جهت، ما همچنان منتظریم...

۱
۳۹۲۵
۳۹۲۶
۳۹۲۷
۳۹۲۸
۳۹۲۹
۵۵۴۶