گنجور

حاشیه‌ها

مهرداد مهرابی در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۹ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰۱:

به جای مسجد باید مسیحا باشد
سپاس

هانیه در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۴۳ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷:

مصرع اول بیت آخر همون طور که قمر الملوک وزیری خوانده این است :
اگر از یار جفا پیشه ستم کرد بهار

روح اله در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹:

سلام خدمت دوستان گل
اقا ما کلی فیض بردیم و استفاده کردیم
من راسیتش کمی خندم گرفت از این مباحثه و زد و خورد شما دو نفر
دعوای ادبی ندیده بودیم که اونم دیدیم
برای همتون ارزوی خوشبختی میکنم

ایران نژاد در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۱ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

س. م. گرامی،
همانگونه است که می فرمایید رند و عاشق صفت اند
و رندی و عاشقی اسم مصدر رند بودن و عاشق بودن
و خداوند قسمت کند عاشقی را ، که خویش شایسته رندی نمی بینم.
و واژگان را چگونه به کار گیریم معانی دستوری گونه گون دارند ، بزرگ که معروفترین صفتهاست گاه به صورت اسم به کار میرود..... و پرگویی ام راببخشایید.

س ، م در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

جناب ایران نژاد
درود
من گمان میکردم ، رند و عاشق ، صفت هستند
شما می فرمایید عاشقی و رندی هم صفت اند ؟ یا من منظور شما را اشتباه متوجه شده ام ؟
با احترام

س ، م در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳:

با نظر حسین خان بیشتر موافقم
این چامه به نظر غزل نمی آید هرچند در قسمت غزلیات گنجانده شده ، چون فقط ردیف هاش با هم یکی ست
{ مستان سلامت می‌کنند } ولی ابیات هم قافیه نیستند
به ترجیع بند بیشتر شباهت دارد ، همانطور که حسین خان گرامی نوشتند
معمولاً غزل ها هم قافیه اند ، مگر قانون دیگری باشد که من بی خبرم

جاوید مدرس اول رافض در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:

*******************************************
*******************************************
.................. را بشارت باد کاندر راهِ عشق
دوست را با نالۀ شب‌های بیداران خوش است
مرغ شب‌خوان: 26 نسخه (801 803، 813، 816، 818، 824{شبخان}، 843 و 19 نسخۀ متأخر یا بی‌تاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال، سایه، خرمشاهی- جاوید
مرغ خوش‌خوان: 9 نسخه (819، 821، 823، 825، 827 و 4 نسخۀ متأخر یا بی‌تاریخ) قزوینی- غنی
35 نسخه غزل 44 و بیت فوق را دارند. از نسخ کاملِ کهنِ مورّخ، نسخۀ مورخ 822 غزل را دارا نیست. مورد بالا از آن مواردی‌ست که مصححان بر نادرست بودن ضبط علامه قزوینی اذعان کرده‌اند اما به پشتوانۀ چا‌پ‌های لوکس و نفیس هنوز در اذهان جای خوش دارد.
*****************************************
*****************************************

باختر نشین در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳:

جناب حسین خان که گفتی این شعر غزل نیست
پیشنهاد می کنم با قالب های شعری بیشتر اشنا بشی تا اگاهی بیشتری پیدا کنی
این شعر در قالب غزل است و از این دست غزل ها در دیوان شمس و دیوان سایر شعرای بزرگ سنتی، فراوان دیده می شود

ایران نژاد در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۳۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

جنابان ، بابک و نون والقلم،
افزودن " یای " مصدری به واژگانی که به 'های غیر ملفوظ " ختم می شوند " ه " را به اصل پارسی خود که " گ " است بر میگرداند و بندگی ، زندگی ....و مانندان میسازد. ( پساوندی به نام گی نداریم)،
اما در باب رندانگی و عاشقانگی ، همانگونه که میشود از قید مردانه مردانگی ساخت ، واز زنانه زنانگی رندانگی و عاشقانگی نیز نادرست نمی نمایند اما معمول نیستند و به جای استفاده از قید به سراغ صفت میرویم و رندی و عاشقی میگوییم و مینویسیم.
با پوزش

جاوید مدرس اول رافض در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:

******************************************
******************************************
.......................... در غم جانانه بسوخت
آتشی بود درین خانه که کاشانه بسوخت
سینه‌ام زآتش دل:22 نسخه (801، 813، 818، 819، 821، 822، 823 و 15 نسخۀ متأخّر یا بی‌تاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال، سایه
سینه از آتش دل: 4 نسخه (827 و 3 نسخۀ متأخّر یا بی‌تاریخ) قزوینی- غنی، خرمشاهی- جاوید
سینه‌ام در غم دل: 2 نسخه (یکی متأخر: 862 و دو دیگر بسیار متأخر: 894)
سینه‌(ام را) غم دل: 1 نسخۀ بسیار متأخّر (893{«ام را» به خط الحاقی افزوده شده است})
30 نسخه واجد غزل 18 اند اما یک نسخۀ بی‌تاریخ 6 بیت نخست را روی برگی داشته که افتاده و اکنون در دست نیست و لذا بیت مطلع را نیز ندارد. از نسخ کاملِ کهنِ مورّخ نسخه‌های 803 و 824 خود غزل را ندارند.
**************************************
**************************************

س ، م در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۱۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

زمانی مولانا زاده ی بلخ بود و قلمروش تا روم
امروز او را پارسی زبان میشناسند و قلمروش را تمام جهان .
اینشتاین نیز روزی در آلمان زاده شد در ایتالیا بسر برد در سویس زندگی کرد و با تابعیت آمریکا مرد ، ولی او نه قلمروش آلمان ،ایتالیا ، سویس و آمریکاست که جهان است
بزرگان خود را بزرگ بداریم،

ابوالفضل در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۱۵ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳ - تو بمان و دگران:

خیلی خیلی عالی بود من به خاطر این اثر استاد نفر اول کشوری در رشته خوشنویسی شدم

احسان در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۵۸ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت پیرزنی که به ده کلاوه ریسمان خریدار یوسف شد:

سلام
در بیت 7 یعنی:
خنده آمد مرد را، گفت ای سلیم
نیست درخورد تو این در یتیم
مصراع دوم در کتابی دیگر اینگونه آمده بود:
نیست درخورد تو این پهنا گلیم
وبیت 8 احتمالاً خطای OCR رخ داده و درست آن اینگونه است:
چه تو و چه ریسمان ای پیرزن؟
وبیت 9 مصراع دوم
کین پسر را کس بنفروشد بدین
در منبعی دیگر به جای بدین “به این” نیز بود
و لله اعلم

احسان در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۵۷ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت پیرزنی که به ده کلاوه ریسمان خریدار یوسف شد:

سلام
در بیت 7 یعنی:
خنده آمد مرد را، گفت ای سلیم
نیست درخورد تو این در یتیم
مصراع دوم در کتابی دیگر اینگونه آمده بود:
نیست درخورد تو این پهنا گلیم
وبیت 8 احتمالاً خطای OCR رخ داده و درست آن اینگونه است:
چه تو و چه ریسمان ای پیرزن؟
وبیت 9 مصراع دوم
کین پسر را کس بنفروشد بدین
در منبعی دیگر به جای بدین "به این" نیز بود
و لله اعلم

بهروز وثوقی در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۰ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » مخمّسات:

به نظر منم در دست غمت مفهوم بهتری میرساند.منظورشاعراینه که دردستان تواسیرم کی از اسارت غمت رها میشم

رحمان ملک پور عزیزکندی در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:

در بیت 6 عبارت (گنده پیر کابلی) بنظر می رسد کابلی همان کولی اشد زیرا کولیها ااغلب غیر ساکن و تقریبا اواره اند وتمدن نا پذیر ند که در مصرع اول به ان اشارت رفته است و نیز زنان پیر کولی با چرب زبانی فال بینی وجادوگری نیز می کنند که در مصرع دوم اشارت رفته لازم میدانم اشاره کنم که در کشورهای شرق اروپا کولیهارا سینتی می نامند که اشاره به نواحی رود سند و بطور کلی شرق می کند ولی در ایران خواستگاه اصلی انها را کابل می دانستند .به مرور زمان ودر گویشهای محلی کابلی تبدیل به کولی شده در ایران علاوه بر کولی بنامهای دیکری مانند قرشمال-غربتی-لولی - قره چی نیز شناخته می شوند

ن و القلم در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۱۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

اون ملای بلخی که عرض کردم بخاطر اینه که یه بار وقتی از ملای روم استفاده کردم،یکی از معلم هام زد تو پرم که جلال الدین،رومی نیست و کلی ملامت شدیم!
:/

ن و القلم در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۱۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

برادر عزیز بابک
عارضم که اون "خم" ناشی از ناشی گری در تایپه.
بعد جسارتا میشه بیشتر درباب پسوند"گی" بردم توضیح بدید؟متاسفانه چیز زیادی ازش نمیدونم.
ممنون بابت تنبیه!
:)

مهری در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۰۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

روفیا بانوی عزیزم
مباد که دامن پر سعادت شما را رها کنم، که همیشه شما را خوانده ام و می خوانم
با لیام در تماس هستم و اشعاری وزین از او توسط ایمیل دریافت می کنم
از مرسده عزیز {استادم} چند ماه است که بی خبرم
سمانه { س،م } عزیزم جور مرا در حاشیه می کشد
خوب و خوش باشید

س ، م در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۴۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

تعصب و یکسو نگری ما را به بیراهه می برد
مقایسه ی سعدی ، حافظ ، مولانا ، نظامی و فردوسی با یکدیگر اشتباه است ، که هر کدام در فرهنگ و ادب ما خداوندگارند ، هر چند که دیگرانی را هم در مقام شامخ الهه ادب پارسی {فارسی} میتوان نام برد
،،
ابوسعید
ای ترک جان نکرده و جانانت آرزوست
زنار نابریده و ایمانت آرزوست
در هیچ وقت خدمت مردی نکرده‌ای
و آنگه نشسته صحبت مردانت آرزوست
گویا هرسه ، هم ابوسعید وهم مولانا و سعدی از یک قافیه و ردیف استفاده کرده اند . شاید قصد تختئه ای در کار نبوده . هرکدام هنر خویش نموده اند

۱
۳۹۲۴
۳۹۲۵
۳۹۲۶
۳۹۲۷
۳۹۲۸
۵۴۶۶