احمد در ۹ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۵۲ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۰ - شجاعت ادبی:
مگزین مذهب از برای ذهب
ای هوادار دوره ذهبی
مازیار در ۹ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۳۴ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲:
لیلی خانم .... دلی که سوخته نباشه دل نیست ...
یاسررییسوند در ۹ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸:
گشت بیمار که چون چشم تو گردد نرگس، ،،
شیوه تو نشدش حاصل و بیمار بماند...
حافظ.
زیبایی تشبیه بیت هفتم
زیبایی تشبیه شاعرانه در این بیت این است که معمولا چشم دلدار را به گل نرگس از جهت شباهت تشبیه میکنند که خمارین است ولیکن اینبار شاعر گل را به چشمان دلدار تشبیه کرده است که گل نرگس چون میخواسته بمانند چشمان دلدار ،شود نه توانست بمانند شود که خمار مست ، و از این سبب هم چون چشمان خمارین ،نشان از حال بیمار نیز دارد ،دیگر گل نرگس تا ابد بیمار بماند...
درواقع زیبایی این تشبیه حافظ در همین جهت عکس و معمول آن است که دیگران بکار میبرده اند .
چشمان خمار ...اشاره به گل نرگس و شباهت آن به چشمان مست گونه ی یار.
چشمان خمارین...شخص بیمار و ناخوش احوال نیز چشمان ش بدین حالت می آید که منظور بیمار همان عاشق یا معشوق در فراق است .یا ناخوش احوالی از شببی دیگر.
صدرا در ۹ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۴۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:
در جواب mazdack :فکر نمیکنم همه ی دسته بندی ها و حرف هایتان صحیح باشد.
شهاب در ۹ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۱۹ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۸۹:
بنده جایی دیدم ک نوشته شده بود
"گویند بهشت حوض و کوثر باشد"
تابان در ۹ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۰۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:
ما تو غمگین ترین لحظه هامون.. تو تنهاییامون.. تو دلخوریامون.. حتی گوشه ی انفرادی اوین..
سعدی داریم.. حافظ داریم..
ادبیات ما رو به هم نزدیک می کنه.
ادبیات ما رو زنده نگه می داره..
+ برادر جان، روزه ت قبول :)
کمال در ۹ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۵۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۱۰:
7414
سعدی فرغانی در ۹ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۹:
سعدی:
برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را
بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را
هر ساعت از نو قبلهای با بت پرستی میرود
توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را
می با جوانان خوردنم باری تمنا میکند
تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را
از مایه بیچارگی قطمیر مردم میشود
ماخولیای مهتری سگ میکند بلعام را
زین تنگنای خلوتم خاطر به صحرا میکشد
کز بوستان باد سحر خوش میدهد پیغام را
غافل مباش ار عاقلی دریاب اگر صاحب دلی
باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را
جایی که سرو بوستان با پای چوبین میچمد
ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیم اندام را
دلبندم آن پیمان گسل منظور چشم آرام دل
نی نی دلارامش مخوان کز دل ببرد آرام را
دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش
جایی که سلطان خیمه زد غوغا نماند عام را
باران اشکم میرود وز ابرم آتش میجهد
با پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام را
سعدی ملامت نشنود ور جان در این سر میرود
صوفی گران جانی ببر ساقی بیاور جام را
حالا حافظ دیوان شیخ رو باز کرده ولی گیر کرده چون کار هر کس نیست و چقدر ضعیف چقدر بد سروده با اینکه کتاب باز بوده اما چه سود
ساقیا برخیز و درده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را
ساغر می بر کفم نه تا ز بر
برکشم این دلق ازرق فام را
گر چه بدنامیست نزد عاقلان
ما نمیخواهیم ننگ و نام را
باده درده چند از این باد غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را
دود آه سینهٔ نالان من
سوخت این افسردگان خام را
محرم راز دل شیدای خود
کس نمیبینم ز خاص و عام را
با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره برد آرام را
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هر که دید آن سرو سیم اندام را
صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را
قبول ندارید بدون تعصب از غزل شماره 1 شیخ و حافظ شروع کنید به خواندن تا متوجه شوید به سادگی
آریا در ۹ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۳:
این رباعی دست کاری شده صحیح و درست رباعی رو مهسا خانم نوشته
سعدی فرغانی در ۹ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۹ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷:
آن درد ندارم که طبیبان دانند
دردیست محبت که حبیبان دانند
ما را غم روی آشنایی کشتست
این حال نباید که غریبان دانند
خورشید در ۹ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۹ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۹:
در جواب "پیروی" :
گاهی شعرا، بر وزن شعر شاعر دیگری شعر می گفتند و تاثیر گرفته از آن. در ادبیات اصطلاحا می گویند "استقبال"
در همین سایت گنجور هم اگر صفحه ی مربوط به هر شاعر را باز کنید، می بینید که به طور مثال نوشته "اسقبال های حافظ از خواجو"
که اتفاقا خیلی هم رواج دارد در ادبیات..
کمی اگر اطلاعاتمان را بیشتر کنیم، به حافظمان نمی گوییم "دزد"
عبدالله شاکر در ۹ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۹ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷:
رحمت خدا بر سعدی باد
او در حد یک روحانی و حوزوی مردی خداشناس و اهل قرآن و مومن بوده. شعر هایش حاکی از عمق درک اوست.
زمان او با زمان ما تومنی زمین تا آسمان فرق داشته.
بعله فرهنگ امروز دنیا خراب است و ما فکر بد میکنیم.
فقط شاعر میداند سوژه اش را نه خواننده.
بنده خودم نیز وقتی حال و هوا می آید و میگوید: قل
شعر مینویسم.
بلکه پسر بچه ای سه چهار ساله و شیرین زبان و دوست داشتنی
گهگاه دور و بر سعدی پیدایش میشده مثل نوه یا بچه همسایه
و سعدی از شور و ذوق آن کودک شور و شوق خاصی پیدا میکرده.
بقول حافظ
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
رند در ۹ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۹ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴:
مرسی حضرت مولانا دمت گرم
مریم در ۹ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۹ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴۰:
چه زیبا گفت : مارا به دوا ؛ چه ...
سجاد در ۹ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۹ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:
سلام دوستان.
من علاقه ی زیادی به ادبیات ولی بعد از گوش کردن البوم محسن چاوشی و آهنگ متصل
سر از این سایت در اوردم
واقعا دم چاووشی و مولانا گرم
شاهرخ در ۹ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۹ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
یک نفر خودش را همراه عارف واصلی کرده ......... عارف باطن بین ناراست بودن او را شناسایی میکنه ( دغا ) .........
پا رهاند روبهان را در شکار
و آن زدم دانند، روباهان غرار.............
روبها این دم حیلت را بهل
وقف کن دل بر خداوندان دل.................
و در عین آگاهی از روش کار مرد فریبکار و دغل باز او را به سخن میکشاند ......... او هم چون روباهی فریبکار از بزرگی و بی نیازی و اغناء دم میزند !!............
و عارف هم در حق او دعایی شریفانه میکند .
آن دعای بی خودان خود دیگرست
آن دعا زو نیست ،گفت داورست............
آن دعا حق میکند ،چون او فناست
آن دعا و آن اجابت از خداست..........
بندگان حق رحیم و بردبار
خوی حق دارند در اصلاح کار..........
روبها پا را نگه دار از کلوخ
پا چو نبود دم چه سود ای چشمشوخ............
ادعای خربندگی همون نمایش طاووس گونه نیست ؟............
ما چو روباهان و پای ما کرام
میرهاندمان ز صدگون انتقام..............
حیلهٔ باریک ما چون دم ماست
عشقها بازیم با دم چپ و راست.............
دم بجنبانیم ز استدلال و مکر
تا که حیران ماند از ما زید و بکر.................
طالب حیرانی خلقان شدیم
دست طمع اندر الوهیت زدیم................
تا بافسون مالک دلها شویم
این نمیبینیم ما کاندر گویم..................
در گوی و در چهی ای قلتبان
دست وا دار از سبال دیگران..............
چون به بستانی رسی زیبا و خوش
بعد از آن دامان خلقان گیر و کش..............
ای مقیم حبس چار و پنج و شش
نغز جایی دیگران را هم بکش...............
ای چو خربنده حریف کون خر
بوسه گاهی یافتی ما را ببر..................
چون ندادت بندگی دوست دست
میل شاهی از کجاات خاستست................
در هوای آنک گویندت زهی
بستهای در گردن جانت زهی..................
جهان در ۹ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۹ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۱۳ - حکایت شیخ محمد سررزی غزنوی قدس الله سره:
گمان کنم در بیت اول کُنیَت درست تر باشد
روفیا در ۹ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۹ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۱۴ دربارهٔ اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۸۸ - ز من بر صوفی و ملا سلامی:
این ایده بسیار متداولیست که شعر را چندان جدی نباید انگاشت و نثر جدی تر و قابل استناد تر است!
چرا؟
به جرم موزون و آهنگین بودن؟
خیال میکنیم چون آهنگ دارد و دلنشین است پس جزو معقولات نیست و به دل و احساسات مربوط است و نه خرد؟!
این منصفانه نیست!
هر قدر شعری کامل تر و موزون تر و دلنشین تر به نظر رسید باید دانست که احتمال صحت و درستی محتوای آن بیشتر است،
اندیشمندی گفت خدایا به جای همه نعمات عالم یک چیز کامل به من نشان بده تا از دریچه آن چیز کامل تو را ببینم!
کمال، perfection، تصادفی نیست!
حروف این بیت را هزاران جور تصادفی بچینید،
هیچکدام با معنی از آب در نخواهد آمد،
همین مطلب را به نثر بگویید،
چندین برابر حجم آن خواهد بود،
یکی از نشانه های کمال شعر نسبت به نثر ایجاز یا خلاصه گویی یا بیان یک مطلب در کمترین حجم با نظم و هارمونی بیشتر است،
این نظم از کجا می آید؟
از عالم کاملتری نازل می شود،
لیک از آنجا که نوعی سرخوشی با خود می آورد ما در ضمیر پنهان خود خیال میکنیم چندان هم جدی نیست و برای پر کردن اوقات فراغت خوب است!
اتفاقا هر سخن که سرخوشی حقیقی به ارمغان آورد جدی ترین سخن عالم است،
انگلیسی ها یک عبارت دارند که می گوید :
It's too good to be true
این خوب تر از آن است که حقیقی باشد!
این مثل از نظر فلسفی درست نیست!
اتفاقا هر چه چیزی خوب تر است به حقیقت نزدیکتر و هر چه نا خوبتر از حقیقت دورتر است!
مهتاب در ۹ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۹ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سیام:
لازم می دونم نکته ای را مطرح کنم
اولا هر کس می تونه برداشتی از یک شعر داشته باشه و ثانیا برداشت محسن چاوشی از این شعر مدح خداوند بوده است
این نکته را در مصاحبه ایشون بعد از پخش آلبوم خوندم که گفتن:
در شعر امیر بی گزند تک تک واژگان در حال ستایش خدا هستند و به همین دلیل هم در ابتدای آهنگ هم آوای اذان آمده و هم نواهای غربی و کلاسیک که همین امر نشان دهنده این است که خدا در هر مکتب و مسلکی به شکلی خوانده می شود
محسن خ در ۹ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۳: