گنجور

حاشیه‌گذاری‌های محسن خ

محسن خ


محسن خ در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۲۰:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۴:

سَبَل . [ س َ ب َ ] (ع اِ) مرضی باشد از امراض چشم و آن مویی است که در درون پلک چشم برمی آید، و پرده ای را نیز گویند که در چشم بهم رسد، و بعضی گویند به این معنی عربی است . (برهان ). علتی است چشم را که موی فرود پلک برآید. (شرفنامه ).

 

محسن خ در ‫۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۱۸:۱۰ در پاسخ به داکتر ق. مصلح بدخشانی دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:

آفرین بر شما

 

محسن خ در ‫۷ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶۳:

این مصرع با یک فاصله باید اصلاح گردد:
آورد طبیب جان یک خمره پرافسنتین ----->
آورد طبیبِ جان یک خُمره پُر اَفسَنتین

افسنتین . [ اَ س َ ] : گیاهی خودرو با ساقه‌های بلند، برگ‌های کرک‌دار، شاخه‌های انبوه، و گل‌های زرد کوچک که برای معالجۀ لقوه، فالج، رعشه، و امراض معده و کبد به کار می‌رفته. همچنین برای معطر کردن در نوشیدنی‌هایی مثل ورموت، "شراب" نیز بکار می‌رفته. در قدیم از آن به عنوان چاشنی در "می‌انگبین" استفاده می‌شده است.

 

محسن خ در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۳۱ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۴۱ - حکایت:

به گمانم این مصرع باید اصلاح شود:
شه مسکین از اسب افتاد مدهوش ------>
شه مسکین فتاد از اسب مدهوش

 

محسن خ در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۳۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱۸ - حکایت عابد و استخوان پوسیده:

تا آنجا که من می دانم بیت اول قدری سخت فهم است. لذا برای تسهیل آن، آنچه از آن فهمیده ام را می نویسم:
حِلّه: محلّه
کله: (کَ لَّ یا لُِ) (اِ.) 1 - سر، رأس (اعم از انسان یا حیوان ). 2 - هر چیز گرد. 3 - هوش ، عقل . 4 - جمجمه (جانوری ).
شنیدم که یک بار در حِلّه‌ای / سخن گفت با عابدی کِلّه‌ای
یکبار در محله ای شنیدم که جمجمه ای داشت با عابدی سخن می گفت.

 

محسن خ در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۳:

مصرع دوم آخرین بیت باید چنین باشد:
بگو وَاللهُ أَعلم بالصّوابِ (به کسرۀ "ب" توجه شود. برای رعایت وزن بیت "بالصوابی" خوانده شود.)

 

محسن خ در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۷ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳۰:

تَعاهُد:
1. با هم عهد بستن؛ پیمان بستن؛ هم‌عهد شدن.
2. به کاری یا امری توجه و رسیدگی‌ کردن.
نَطع:
رقعه ٔ شطرنج، صفحه ٔ شطرنج، بساط شطرنج
سرده:[ س َ دِه ْ ]
1. ظاهراً مقامی چون مقام کدخدایی
2. سرحلقۀ می‌خوارگان؛ ساقی

 

محسن خ در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۷۱ - شکایت قاضی از آفت قضا و جواب گفتن نایب او را:

به ناشناس:
کاملاً حق با شماست. سپاسگزارم.

 

محسن خ در ‫۱۰ سال قبل، یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۳، ساعت ۰۸:۳۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۸۵ - شخصی به وقت استنجا می‌گفت اللهم ارحنی رائحة الجنه به جای آنک اللهم اجعلنی من التوابین واجعلنی من المتطهرین کی ورد استنجاست و ورد استنجا را به وقت استنشاق می‌گفت عزیزی بشنید و این را طاقت نداشت:

معنی برخی اصطلاحات دشوار:
استنجاء: شستن موضع غائط و بول و سنگ و کلوخ مالیدن بدان جای را گویند.
دُبُر: نشیمن گاه، ماتحت، اندام پشت
عتل . [ ع ُ ت ُل ل ]: بسیارخوار سرکش
خُلد: بهشت . فردوس .
حذور. [ ح َ ] سخت پرهیزنده . بسیار حذرکننده . عظیم پرهیزنده .ترسنده

 

محسن خ در ‫۱۰ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۳، ساعت ۰۸:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۹ - نمودن جبرئیل علیه‌ السّلام خود را به مصطفی صلی‌الله علیه و سلّم به صورت خویش و از هفتصد پر او چون یک پر ظاهر شد افق را بگرفت و آفتاب محجوب شد با همهٔ شعاعش:

داستان معراج از زبان سعدی نیز شنیدنی است:
شبی بر نشست از فلک برگذشت
به تمکین و جاه از ملک برگذشت
چنان گرم در تیه قربت براند
که در سدره جبریل از او بازماند
بدو گفت سالار بیت‌الحرام
که ای حامل وحی برتر خرام
چو در دوستی مخلصم یافتی
عنانم ز صحبت چرا تافتی؟
بگفتا فراتر مجالم نماند
بماندم که نیروی بالم نماند
اگر یک سر مو فراتر پرم
فروغ تجلی بسوزد پرم
بوستان، فی نعت سید المرسلین علیه الصلوة و السلام.

 

محسن خ در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۹:

معنای برخی کلمات دشوار:
پالیز: فالیز. جالیز. باغ . بوستان . گلستان
خَربُز: مخفف خربزه
تَروَندَه: میوه ٔ نورس و نوباوه
گُربُز: زیرک . دانا.
راتبه: 1 - ( صفت ) دایم برقرار. 2 - ( اسم ) وظیفه مستمری راتبه مواجب جمع رواتب .
اشکنجه‌: شکنجه. عذاب
غُز: صنفی از ترکان غارتگر بوده اند که در زمان سلطان سنجر قوت گرفتند
دیه: ده
قنسز: ؟
قُندُز: احیاناً بدین معناست: پوستی که سلاطین پوشند و کلاه نیز سازند گویند پوست همان جانور است .
مُز: ترش و شیرین . آنچه که طعمش بین ترش و شیرین باشد.
راح: نشاط، شادمانی
جوع البقر: آنست که شکم سیر ولی اعضاء گرسنه باشد./ بیماریی که در شخص پدید آید و وی هر چه بخورد همچنان گرسنه بماند.

 

محسن خ در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۲، ساعت ۱۸:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۱:

معنی یک لغت:
حَراک: حرکت، جنبش.

 

محسن خ در ‫۱۰ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۲، ساعت ۱۴:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۹ - سبب تاخیر اجابت دعای مؤمن:

چند نکته:
1- مصرع نخست از بیت چهارم، یعنی «بندهٔمؤمنتضرع می‌کند» را لطفاً اصلا نمایید: «بندۀ مؤمن تضرع می کند»
2- معنی برخی کلمات دشوار:
مجمر: منقل ، آتش دان ، عودسوز.
انین: ناله ، آواز سوزناک
مُذنب: گنهکار
مستجار: نعت مفعولی از مصدر استجارة، آنکه طلب امن از او کنند، پناه . پناهگیر.
مشتهی: خواهش کننده و آرزومند
فطیر: نانی که خمیر آن ور نیامده باشد.
کمپیر: پیر، سالخورده
داردار: درنگ و کندی در انجام کار.
3- نکتۀ سوم:
دو بیت زیر:
گرچه می‌نالد به جان یا مستجار
دل شکسته سینه‌خسته گو بزار
خوش همی‌آید مرا آواز او
وآن خدایا گفتن و آن راز او
قرابت زیادی دارد با این بیت مولانا:
نالم ایرا ناله‌ها خوش آیدش
از دو عالم ناله و غم بایدش/ دفتر اول مثنوی

 

محسن خ در ‫۱۰ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۲، ساعت ۱۹:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷۰:

معنی برخی اصطلاحات:
سِندان: ابزاری است که آهنگران و مسگران بر آن چیزها کوبند. افزاری باشد مسگران و زرگران و آهنگران را.
صوف:
1. پشم.
2. لباس پشمی.
شحنه: 1 - داروغه . 2 - حاکم نظامی .

 

محسن خ در ‫۱۰ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۲، ساعت ۱۹:۱۳ دربارهٔ اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۹ - عارف هندی که به یکی از غار های قمر خلوت گرفته ، و اهل هند او را «جهان دوست» میگویند:

معنی برخی از کلمات دشوار:
تَقبیل: بوسه زدن ، بوسیدن
فَسَن: مخفف فسان است. آن سنگی را گویند که کارد و شمشیر را بدان تیز کنند: حجرالفَسَن
این دو بیت بسیارحکیمانه و ادیبانه بیان شده است:
آدمی شمشیر و حق شمشیر زن
عالم این شمشیر را سنگ فسن
شرق حق را دید و عالم را ندید
غرب در عالم خزید از حق رمید

 

محسن خ در ‫۱۰ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۵۱ - مثل در بیان آنک حیرت مانع بحث و فکرتست:

معنی برخی اصطلاحات دشوار:
مستطاب: خوش و نیکو، پسندیده. عنوانی محترمانه در خطاب به شخصی.
کید: مکر و فریب و حیله. اما ظاهراً در اینجا به معنی " تلافی کردن/ انتقام جویی" است.
طَراق: (اسم صوت) ‹تراک، تراغ›، صدا و آوازی که از کوفتن و شکستن یا ترکیدن چیزی برمی‌آید.
وِفاق:همراهی ، همکاری، موافقت، سازگاری .

 

محسن خ در ‫۱۰ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۲۳:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۷:

اصطلاح چهارم اصلاح شود.
طارم چارم: فلک چارم

 

محسن خ در ‫۱۰ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۲، ساعت ۲۳:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۷:

معانی برخی اصطلاحات دشوار:
سجین : وادیی است در جهنم
علیین: بالاترین طبقه بهشت
فلک چارم: فلک چارم
تخمه : سوءهاضمه .

 

محسن خ در ‫۱۰ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۲، ساعت ۱۲:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸:

بک . [ ب َ ] (ترکی ، اِ) مخفف بیک است بمعنی بزرگ ، نظیر بیک و بیوک که بمعنی بزرگ باشد و در آخر اسماء ترکی درآید بجهت تعظیم و تکریم وردیف خان باشد. (یادداشت مؤلف ). این کلمه را که بعضی بخطا بیک نویسند لقب کسانی بوده است که پایه ٔ آنان پایین مرتبه ٔ پاشا بوده است و کلمه ٔ اتابک نیز ترکیبی است از اتا بمعنی پدر و بک بمعنی بزرگ یا بزرگتر. اصل این کلمه ٔ بک مخفف بیوک است بمعنی بزرگ و کبیر. (از النقود ص 136). و رجوع به بیگ شود.
فرهنگ دهخدا

 

محسن خ در ‫۱۱ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۱، ساعت ۲۲:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۹:

در مصرع « این سو جهان آن سو جهان ... »
" جهان" به معنای " عالَم" نیست بلکه به معنی "جهیدن" است. بدین معنی که " از این سو به آن سو می جهم".

 

۱
۲
sunny dark_mode