گنجور

حاشیه‌ها

۷ در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:

دست گدا به سیب زنخدان این گروه
نادر رسد که میوهٔ اول رسیده‌اند
از بس نوبر و تازه اند دست گدای بیچاره به چانه این دلبرکان نمیرسد

۷ در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:

در باغ حسن خوشتر از اینان درخت نیست
مرغان دل بدین هوس از بر پریده‌اند
از بس این باغ زیبا درختان خوشخرام دارد که پرنده(دل آدمی) هوس نشستن بر این درختان میکند و از جای خود کنده میشود و پرواز میکند

ارش در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:

سلام...برداشتهای نادرست جناب شایق هم جالب توجه است..ویا ایشان معانی را که از متن برمی اید به کلی کنار می گذارند و هر ان چه خود دوست دارند از ان برداشت می کنند ...اگر با خود نگاه می داشتند موردی نبود ..اما چنین نوشتن مخاطب مبتدی چون من که حاشیه ها را می خوانم به لحاظ معنی شناختی گمراه می کند...کمی توجه به معنی ابیات و رابطه ان با سایر ابیات داشته باشید جناب شایق و ابیاتی که اشکارا زمینیست به اسمان وصل نکنید .

۷ در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۲۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۷ - حکایت درویش با روباه:

یقین، مرد را دیده بیننده کرد
شد و تکیه بر آفریننده کرد
درست:
بقین،دیده مرد بینتده کرد
شد و تکیه بر آفریننده کرد
یعنی مرد یقین پیدا کرد از(با) دیدن آن

سامان در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴:

اینکه بیایم حافظ را به نفع و سود خود تفسیر کنیم، کاری بس جاهلانه است. حافظ و مولوی، فی الواقع، همانند دانیال نبی و نبی هایی هستند که برای ادیان قبل آمدند. بهمین خاطر است که سخنان حافظ با سخنان قرآن و احادیث ،در حقیقت، هیچ تفاوت و تضادی ندارد و صرفاً دارای نوعی رمز گشایی و بیان حقیقت امر است. اینکه همه سخنان حافظ را ،بدین منظور که ثابت کنیم حافظ مرتد نبوده، با آیات قرآن و احادیث تطابق می دهیم ولی به بیت 4 که برسیم بگوییم که سخن حافظ از هفتاد و دو ملت، هفتاد و دو ملت در جهان است، کاریست از روی غرض. بایستی به این حقیقت واحد برسیم که هفتاد و دو فرقه اصلی در اسلام، هر کدام مدعی دانستن حقیقت هستند و بر سر آن چه جنگ ها که نکردند و نمی کنند. و در واقع حافظ این را مطرح می کند که چگونه هرکدام از حقیقت دور ماندند. بهتر است قبل از اینکه حافظ می خوانیم تعصب را در گوشه ای دفن کنیم و ببینیم حافظ چه چیزی از زبان روح القدس برایمان به ارمغان می آورد.

روفیا در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:

یاد یاران سرکش به خیر!
دلتنگ آن ارواح بیقرار و سرگردانم...

محمد طاهری در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱:

وزن شعر فاعلات فاعلاتن فاعلاتن فاعلن است
---
پاسخ: با تشکر، به شکل «فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن» تصحیح شد.

Parham در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷:

مغ به معنی روحانی زرتشتی است. خرابات مغان کنایه از میخانه زرتشتیان دارد. در مصرع دوم این بیت حافظ به مخاطب خودش میگه ببین نور خدا را در کجا دیدم. در ذره ذره جهان نور خدا را میشود دید حتی در میخانه زرتشتیان

۷ در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۳۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۲۸ - حکایت ذوالنون مصری:

ذوالنون مصری (شیخ ابوالفیض ثوبان ابن ابراهیم ) (زاده: 180 قمری - درگذشت:246 قمری) از بزرگان صوفیان در مصر بود. وی در شهر اخمیم مصر در کنار رود نیل بدنیا آمده ودر شهر مردگان(العرفه) در جنوب شرقی قاهره دفن شده است.
در نزد متوکل خلیفه عباسی سخن چینی بسیاری از او کردند و متوکل او را به بغداد احضار کرد و 40 روز در زندان نگاهداشت ولی در چند جلسه مباحثه ای که باوی داشت متوکل توبه کرده بسیار گریست و او را گرامی داشت. ذوالنون پیرو طریقه ملامت بود و در توکل بی‌نظیر بیشتر اهل مصر اورا کافر و زندیق میدانستند و تا زنده بود منکر او بودند ولی پس از مرگ درستی احوال او مشخص گردید
پیوند به وبگاه بیرونی
الا ای که بر خاک ما بگذری
به جان عزیزان که یادآوری
که گر خاک شد سعدی، او را چه غم؟
که در زندگی خاک بوده‌ست هم
بسی برنیاید که خاکش خورد
دگر باره بادش به عالم برد
مگر تا گلستان معنی شکفت
بر او هیچ بلبل چنین خوش نگفت
عجب گر بمیرد چنین بلبلی
که بر استخوانش نروید گلی

یوسف در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سی‌ام:

سلام به نظرم همه نظرات قشنگ هستن و میتونن درست باشن، این شعر رو میشه با هر نگاهی توصیف کرد و به هر کسی که واسه خواننده ارزش والایی داره نسبت داد( خداوند، حضرت علی یا جناب شمس تبریزی) که آقای محسن چاوشی هم با گزینش ابیات منصوب به خداوند این شعر را در وصف حضرت حق خوندن.

جواد رضایی - ۱۳۶۷/۰۹/۲۴ در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

این هم غزل خام این حقیر:
.
اگر آن ترک شیرازی ، دهد ما را دمی بازی
به بازی هم بیازارد ، گهی با ما، گهی نازی
بده ساقی می باغی ، که از انگور پر بار است
دهانم پر شرابست و ، همی خوانم به طنازی
فغان کین محتسب گوید ، که عیشم هست عیبم
که غیبم را کند حاشا ، نه او قاضی نه ما راضی
زعشق ناتمام ما ، بماند جاودانی ها
ولی چون چشمه حیوان ، بماند تا ابد رازی
من از آن عیش شبگیری ، که با تو تا سحر دارم
بترسم محتسب آخر ، برد ما را سوی قاضی
اگر دشنام فرمایی ، بجایش من ثنا گویم
چو چنگی که زند مطرب ، به تار هر زهی سازی
نصیحت گوش کن جانا ، که جانانم تویی جانم
عجم گویم ، دری گویم ، عرب گویم و بر تازی
حدیث از مطربم می گو ، که در سازش همی گوید
جهان بر غم نمی ارزد ، که عمرت سخت بر بازی
غزل گفتی و در سفتی ، و بر نظم لسان الغیب
که او حافظ بود نامش ، ولی تو قلب می سازی
.
جواد رضایی

مهدی کاظمی در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴۳:

آهوان تبتی بهر چرا آمده‌اند
زانک امروز همه مشک و عبر می بیزیم
عمبر بایستی درست باشد
به معنی بوی خوش ....

روح‌الله در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۱:

با سلام.
به نظر حقیر متن شعر بر اساس تصنیف استاد ناظری در آلبوم حیرانی، رساتر و دقیق‌تر می‌باشد. در متن شما ناهمگونی‌هایی احساس می‌شود.
مانند بیت دوم که به نظر می‌رسد به جای" زهره" به کار بردن واژه‌ی" ظهر" معنای بهتری دارد. در واقع "در طلب ظهر رخ ماه رو " هم معنای بهتری داشته و هم آرایه‌‌‌ی زیباتری ایجاد می‌کند.
همچنین به کار بردن واژه‌ی " وه " که شگفتی و حسرت شاعر را می‌رساند، علاوه بر موزون‌تر کردن مصرع، مفهوم‌تر است.
با سپاس.

محمدامین مروتی در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۲ - فرق میان آنک درویش است به خدا و تشنهٔ خدا و میان آنک درویش است از خدا و تشنهٔ غیرست:

تصوف عامیانه و عارفانه
محمدامین مروتی
مولوی در دفتر دوم می گوید خداخواهی آدم ها انگیزه های مختلفی دارد:
آن گدا گوید خدا: از بهر نان
متقی گوید خدا : از عین جان
در دفتر اول هم بین دینداری عامیانه که به طلب نان است و دینداری عارفانه که به طلب جان است، تفاوت می نهد. همین طور ضمن تعریضی به صوفیانی که با گدایی کردن، نمایش فقر می دادند، می گوید که آنان فقرِ شکم دارند نه فقرِ حق و از درویشی فقط به صورت و ظاهر و نقش اکتفا کرده اند:
نقشِ درویشست او، نه اهل نان (=یعنی مستحق نان نیست)
نقشِ سگ را تو مینداز استخوان
فقر لقمه دارد او، نه فقر حق
پیش نقش مرده‌ای کم نه طبق (=سفره)
عاشق حقست او بهر نوال(=لقمه)
نیست جانش عاشقِ حسن و جمال
این نوع خداپرستی، بر توهم و فرافکنی مبتنی است. پیش خود گمان می کند عاشق ذات الهی است در حالی که توهمات خود از اوصاف خدا – یعنی خدای مخلوق و برساخته و برخاسته از ذهن ذهن خود- را می پرستد:
گر توهّم می‌کند او عشق ذات،
ذات نبود، وهمِ اسما و صفات
خدای او لم یولد نیست. بلکه مولود ذهن اوست:
وهمِ مخلوقست و مولود آمدست
حق نزاییده‌ست، او لم یولدست(= یعنی زاییده نشده است)
عاشق تصویر و وهمِ خویشتن
کی بود از عاشقانِ ذوالمنن (=صاحب نعمت ها و احسان ها)
با این وجود اگر به قدم صدق، طیِّ طریق کند، همین خدای مجازی او را به حقیقت خدا راهنمایی می کند:
عاشق آن وهم، اگر صادق بود
آن مجاز او، حقیقت‌کِش شود
مولانا در ا دامه می گوید می دانم این بحث محتاج شرح بیشتری است ولی از کهنه اندیشانی که درک و فهم این مباحث را ندارند، می ترسم و زبان در کام می کشم. چرا که هرکسی معنای راستین سماع را نمی داند و هاضمة هضمِ چنین معارفی را ندارد:
شرح می‌خواهد بیان این سخن
لیک می‌ترسم ز افهامِ کهن
فهم های کهنه ی کوته‌نظر
صد خیال بد، در آرد در فِکَر
بر سماعِ راست(=راستین) هر کس چیر(=چیره) نیست
لقمة هر مرغکی، انجیر نیست
روزنوشته های کوتاه کانال اختصاصی " محمدامین مروتی " در تلگرام.
پیوند به وبگاه بیرونی

محمدامین مروتی در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۱ - در بیان آنک چنانک گدا عاشق کرمست و عاشق کریم، کرمِ کریم هم عاشق گداست اگر گدا را صبر بیش بود کریم بر در او آید و اگر کریم را صبر بیش بود گدا بر در او آید اما صبر گدا کمال گداست و صبر کریم نقصان اوست:

فقر به مثابة آیینة احسان
محمد امین مروتی
مولوی در دفتر اول و حکایت عربی که کوزه ای آب برای خلیفه بغداد به رسم هدیه می بد، می گوید فقر و کرم، محتاج و وابسته به یکدیگر و به واقع دو روی یک سکه اند. در واقع، گدا آینه ای است که احسانِ خدا یا شخصِ محسن در آن جلوه گر می شود. چنان که زیبارو برای دیدن زیبایی خویش، محتاج آینه ای صاف است:
جود می‌جوید گدایان و ضِعاف (=ضعفا)
همچو خوبان کآینه جویند: صاف
روی خوبان ز آینه زیبا شود
روی احسان، از گدا پیدا شود
به همین علت خداوند در سوره ضحی می فرماید ای پیامبر گدا را از در خود مران. وَامّا سائلَ فلا تَنهَر. چرا که گدا آیینه ی جود است و از دعواکردن با او و راندنش، این آینه شفافیتش را از دست می دهد و به وسیلة بخارِ دهان تیره می شود :
پس ازین فرمود حق در والضّحی
بانگ کم زن ای محمّد بر گدا
چون گدا آیینه ی جودست هان
دم بود بر روی آیینه، زیان
پدیدار کنندة جود انسان گداست. اما جودی فراتر از این هم داریم که هر چه در توان دارد، بر این احسان می افزاید. تفسیر بهتری هم از این بیت می توان کرد و آن این که از جود نخستین خدا یعنی از رحمانیتش، گدایان یا فقرا خلق می شوند و از جودِ ثانوی اش(رحیمیتش) ، این فقرا، رزق و روزی می یابند. ضمنا منظور از فقرا طبق آیة شریفة "انتم الفقرا و هو الغنی الحمید"، کل انسان هاست:
آن یکی جودش، گدا آرد پدید
و آن دگر بخشد گدایان را مزید
پس گدایان آیتِ جود حقند
وان که(= و آنان که) با حقند، جود مطلقند
در ادبیات عارفانه و در تبیین فلسفة آفرینش آمده است که خداوند گنجی مخفی بود که می خواست زیبایی خود را نظاره کند. پس آینه ای از مخلوقات ساخت تا خود را در آن ها ببیند. در حقیقت ما گدایان و فقرا، آینه ای در دست محبوب ازل و ابد هستیم تا اسم غنی و جوادِ خداوند مجال تجلی پیدا کند.
در تایید این سخنان مولانا، بزرگان سخنان مشابهی گفته اند. آندره ژید در کتاب پربارِ "مائده های زمینی" می گوید: " انسان چیزی جز آن که می بخشد، ندارد."
و ابرانسان نیچه با نفی اخلاق متعارف و متداول، به فراسوی اخلاق یعنی بـه قلمرو عشق خـود انگیخته گام می گذارد. اگردرقلمرو اخلاق متعارف ،"دادن" یک ارزش است ، در فراسوی نیک و بد این "خوب گرفتن" است کـه ارزش تلقی می شود. ابرانسان نیچه، آن قدرسرشار از ایثار و خوبی است که مانند درختی پربار، ازگیرنده، برای سبک کردن بارش تشکرمی کند:
" تو آموختی کـه چقدرخـوب بخشیدن ، ازخـوب گرفتن مشکل تراست وآموختی که خـوب بخشیدن زیرکانه ترین هنرهای مهربانی است …آیا دهنده نباید ازگیرنده تشکر نماید؟ … ای خورشید بزرگ اگـر کسی نبود کـه روزت را نثارش کنی ، خوشبختی تو کجا بود؟ . . . ”
و زرتشت می گوید: "من چون زنبورعسلی که بیش از حـد عسل گردآورده بـاشد احتیاج دارم که دست هایی به سویم درازشود، تـاقسمتی از آن را بر آنان نثارکنم ." (چنین گفت زرتشت )
روزنوشته های کوتاهِ کانال اختصاصی " محمدامین مروتی " در تلگرام.
پیوند به وبگاه بیرونی

مهرداد در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۲۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۸:

آقای دکتردر این ابیات منظور اعراب مسلمان هستند.نه فقط اعراب
پراگنده گردد بدی در جهان
گزند آشکارا و خوبی نهان
کاملن هم مشخصه چه چیزی پراکنده کردن

کینگو در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۰۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۲۹ - خواستاری اسکندر روشنک را:

چو شب عقد خورشید درهم شکست
عقیقی در آمد شفق را به دست
به پیروزهٔ بوسحاقیش داد
سخن بین که با بوسحاقان فتاد
بیت آخر غلط است باید نوشت :
بفیروزه ی نوشجانیش داد
سخن بین که در نوشجانی فتاد
چون اصلا فیروزه ای به نام فیروزه بوسحاقی وجود ندارد و این اشتباه از تعبیر شعر حافظ در مورد ابواسحاق اینجو است :
راستی خاتم فیروزه ی بواسحاقی
خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
برخی گمان کرده اند این نوعی فیروزه است!

رجبی در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۱۵:

آنی از آن + ی تشگیل شده آن ضمیر اشاره به دور است و ی ضمیر متصل مخاطب است و در مجموع به معنی آن توئی آنی اول به هر چیز بر میگردد و انی دوم هم به هر چیز بر میگردد . آنی اول هدف میشود . و آنی دوم نتیجه تلاش و جستجوی هدف میشود . جستن موتور جستجوگر هر چیز است . یعنی مصدر فعل است . (که) و (در) هم کلمات ربط هستند . ی هرچیزی در اصل شعر سطر دوم بالای کادر شاید اضافه باشد .

کینگو در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۲۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۱۲ - حکایت:

ادرار در لغت عرب به معنای فراوان دوشیدن شیر شتر است ولی در اینجا همان معنی بورس میدهد ( برخی گفته اند بورسیه که اشتباه است این دو لغت را نباید به جای هم به کار برد) نظامیه هم نام مدارسی بود که نظام الملک طوسی در چندین شهر ساخته بود که همه آنها را به مناسبت لقب وی نظامیه می گفتند.تلقین به درسی می گفتند که معلم به شاگرد می داد و وقتی شاگرد آن را روان می کرد به آن تکرار می گفتند ....یک جا دوستمان نوشته اند امیدوارم مورد پسند اساتید قرار بگیرد ولی دوست عزیز استاد لغت فارسی است و صحیح نیست اساتید بنویسیم باید استادان یا استادها نوشت.

کینگو در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۰۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۷ - داستان پیرزن با سلطان سنجر:

رطل زنان دخل ولایت برند صحیح نیست طبل زنان صحیح است

۱
۳۸۸۹
۳۸۹۰
۳۸۹۱
۳۸۹۲
۳۸۹۳
۵۶۲۷