امیرمحمد در ۹ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سیام:
من با اقای طاهر و دیگر دوستان مخالفم
نظر این بنده حقیر این است که شمس که قمضه دار نبوده و یا خدا که زیر لب ذکر( که در ستایش خداوند است) را نمی خواند که ولی ما در تمام احادیث و داستانها داریم که حضرت علی قبل جنگ ذکر می گفتند یا همه ذوالفقار را می شناسیم و یا ان جا که میگوید میر شکاری تو نشان از شجاعت شخص است پس خداوند ده شخص نیست و یا حضرت شمس تا به حال شنیده ای که جنگی یا حتی شکاری کند ویا انجا که می گه تو هران چه خواهی جان گیرد منظور این است که به تو ایمان اورد مثل داستن مرد بهود که از حضرت علی بدش می امد ولی ان حضرت با رفتار خود ان شخص مجنون حضرت شد و در یکی از جنگها در کنار حضرت شهید شد
علی۱۱۰ در ۹ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:
ماجرا کم کن و باز آ ... میتواند اشاره به بیقراری پیر کنعان در بازگشت یوسف باشد که گویند چشمش از شدت اشک ریختن سفید شد و نابینا گشت.
منصور در ۹ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:
دریاب که نقشی ماند از طرح وجود من
چون یاد تو میآرم خود هیچ نمیمانم
همه دردسرها از "خود" و صفات خود هست. ما هم چون یاد او نمی آریم، همه از خود میگوییم و می نویسیم و می آریم.
علی اعرابی در ۹ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۰:
در گذشته به کسانی که به شغل رخت شویی مشغول بودند، گازُر میگفتند.
احمد در ۹ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۲:
در مصراع اسحاق قربان توام این عید قربانی است این احتمالا بجای اسحاق کلمه اضحی و قربان توام درست است که معنی همان قربانی در عید اضحی را برساند
۷ در ۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:
گل برچنند روز به روز از درخت گل
زین گلبنان هنوز مگر گل نچیدهاند
برچنند=برچینند=بچینند
همه روز گلها را میچینند ولی گویی از این گلهای خوشبو هنوز گلی نچیده اند.
زنهار اگر به دانه خالی نظر کنی
ساکن که دام زلف بر آن گستریدهاند
هشیار باش که اگر درنگ نکنی در نگاه به خال سیاه(طعمه) این دلبرکان دلت فریفته شود و در دام زلفشان گرفتار شوی
۷ در ۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:
دست گدا به سیب زنخدان این گروه
نادر رسد که میوهٔ اول رسیدهاند
از بس نوبر و تازه اند دست گدای بیچاره به چانه این دلبرکان نمیرسد
۷ در ۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:
در باغ حسن خوشتر از اینان درخت نیست
مرغان دل بدین هوس از بر پریدهاند
از بس این باغ زیبا درختان خوشخرام دارد که پرنده(دل آدمی) هوس نشستن بر این درختان میکند و از جای خود کنده میشود و پرواز میکند
ارش در ۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:
سلام...برداشتهای نادرست جناب شایق هم جالب توجه است..ویا ایشان معانی را که از متن برمی اید به کلی کنار می گذارند و هر ان چه خود دوست دارند از ان برداشت می کنند ...اگر با خود نگاه می داشتند موردی نبود ..اما چنین نوشتن مخاطب مبتدی چون من که حاشیه ها را می خوانم به لحاظ معنی شناختی گمراه می کند...کمی توجه به معنی ابیات و رابطه ان با سایر ابیات داشته باشید جناب شایق و ابیاتی که اشکارا زمینیست به اسمان وصل نکنید .
۷ در ۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۲۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۷ - حکایت درویش با روباه:
یقین، مرد را دیده بیننده کرد
شد و تکیه بر آفریننده کرد
درست:
بقین،دیده مرد بینتده کرد
شد و تکیه بر آفریننده کرد
یعنی مرد یقین پیدا کرد از(با) دیدن آن
سامان در ۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴:
اینکه بیایم حافظ را به نفع و سود خود تفسیر کنیم، کاری بس جاهلانه است. حافظ و مولوی، فی الواقع، همانند دانیال نبی و نبی هایی هستند که برای ادیان قبل آمدند. بهمین خاطر است که سخنان حافظ با سخنان قرآن و احادیث ،در حقیقت، هیچ تفاوت و تضادی ندارد و صرفاً دارای نوعی رمز گشایی و بیان حقیقت امر است. اینکه همه سخنان حافظ را ،بدین منظور که ثابت کنیم حافظ مرتد نبوده، با آیات قرآن و احادیث تطابق می دهیم ولی به بیت 4 که برسیم بگوییم که سخن حافظ از هفتاد و دو ملت، هفتاد و دو ملت در جهان است، کاریست از روی غرض. بایستی به این حقیقت واحد برسیم که هفتاد و دو فرقه اصلی در اسلام، هر کدام مدعی دانستن حقیقت هستند و بر سر آن چه جنگ ها که نکردند و نمی کنند. و در واقع حافظ این را مطرح می کند که چگونه هرکدام از حقیقت دور ماندند. بهتر است قبل از اینکه حافظ می خوانیم تعصب را در گوشه ای دفن کنیم و ببینیم حافظ چه چیزی از زبان روح القدس برایمان به ارمغان می آورد.
روفیا در ۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:
یاد یاران سرکش به خیر!
دلتنگ آن ارواح بیقرار و سرگردانم...
محمد طاهری در ۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱:
وزن شعر فاعلات فاعلاتن فاعلاتن فاعلن است
---
پاسخ: با تشکر، به شکل «فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن» تصحیح شد.
Parham در ۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷:
مغ به معنی روحانی زرتشتی است. خرابات مغان کنایه از میخانه زرتشتیان دارد. در مصرع دوم این بیت حافظ به مخاطب خودش میگه ببین نور خدا را در کجا دیدم. در ذره ذره جهان نور خدا را میشود دید حتی در میخانه زرتشتیان
۷ در ۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۳۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۲۸ - حکایت ذوالنون مصری:
ذوالنون مصری (شیخ ابوالفیض ثوبان ابن ابراهیم ) (زاده: 180 قمری - درگذشت:246 قمری) از بزرگان صوفیان در مصر بود. وی در شهر اخمیم مصر در کنار رود نیل بدنیا آمده ودر شهر مردگان(العرفه) در جنوب شرقی قاهره دفن شده است.
در نزد متوکل خلیفه عباسی سخن چینی بسیاری از او کردند و متوکل او را به بغداد احضار کرد و 40 روز در زندان نگاهداشت ولی در چند جلسه مباحثه ای که باوی داشت متوکل توبه کرده بسیار گریست و او را گرامی داشت. ذوالنون پیرو طریقه ملامت بود و در توکل بینظیر بیشتر اهل مصر اورا کافر و زندیق میدانستند و تا زنده بود منکر او بودند ولی پس از مرگ درستی احوال او مشخص گردید
پیوند به وبگاه بیرونی
الا ای که بر خاک ما بگذری
به جان عزیزان که یادآوری
که گر خاک شد سعدی، او را چه غم؟
که در زندگی خاک بودهست هم
بسی برنیاید که خاکش خورد
دگر باره بادش به عالم برد
مگر تا گلستان معنی شکفت
بر او هیچ بلبل چنین خوش نگفت
عجب گر بمیرد چنین بلبلی
که بر استخوانش نروید گلی
یوسف در ۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سیام:
سلام به نظرم همه نظرات قشنگ هستن و میتونن درست باشن، این شعر رو میشه با هر نگاهی توصیف کرد و به هر کسی که واسه خواننده ارزش والایی داره نسبت داد( خداوند، حضرت علی یا جناب شمس تبریزی) که آقای محسن چاوشی هم با گزینش ابیات منصوب به خداوند این شعر را در وصف حضرت حق خوندن.
جواد رضایی - ۱۳۶۷/۰۹/۲۴ در ۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
این هم غزل خام این حقیر:
.
اگر آن ترک شیرازی ، دهد ما را دمی بازی
به بازی هم بیازارد ، گهی با ما، گهی نازی
بده ساقی می باغی ، که از انگور پر بار است
دهانم پر شرابست و ، همی خوانم به طنازی
فغان کین محتسب گوید ، که عیشم هست عیبم
که غیبم را کند حاشا ، نه او قاضی نه ما راضی
زعشق ناتمام ما ، بماند جاودانی ها
ولی چون چشمه حیوان ، بماند تا ابد رازی
من از آن عیش شبگیری ، که با تو تا سحر دارم
بترسم محتسب آخر ، برد ما را سوی قاضی
اگر دشنام فرمایی ، بجایش من ثنا گویم
چو چنگی که زند مطرب ، به تار هر زهی سازی
نصیحت گوش کن جانا ، که جانانم تویی جانم
عجم گویم ، دری گویم ، عرب گویم و بر تازی
حدیث از مطربم می گو ، که در سازش همی گوید
جهان بر غم نمی ارزد ، که عمرت سخت بر بازی
غزل گفتی و در سفتی ، و بر نظم لسان الغیب
که او حافظ بود نامش ، ولی تو قلب می سازی
.
جواد رضایی
مهدی کاظمی در ۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴۳:
آهوان تبتی بهر چرا آمدهاند
زانک امروز همه مشک و عبر می بیزیم
عمبر بایستی درست باشد
به معنی بوی خوش ....
روحالله در ۹ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۱:
با سلام.
به نظر حقیر متن شعر بر اساس تصنیف استاد ناظری در آلبوم حیرانی، رساتر و دقیقتر میباشد. در متن شما ناهمگونیهایی احساس میشود.
مانند بیت دوم که به نظر میرسد به جای" زهره" به کار بردن واژهی" ظهر" معنای بهتری دارد. در واقع "در طلب ظهر رخ ماه رو " هم معنای بهتری داشته و هم آرایهی زیباتری ایجاد میکند.
همچنین به کار بردن واژهی " وه " که شگفتی و حسرت شاعر را میرساند، علاوه بر موزونتر کردن مصرع، مفهومتر است.
با سپاس.
حسن در ۹ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۵۱ دربارهٔ قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴۴ - در مدح خاتم انبیا محمد مصطفی و امام عصر عجل الله فرجه و ستایش محمدشاه غازی و جناب حاجی میرزا آقاسی گوید: