گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

مردن اندر شجاعت ادبی

بهتر از چاپلوسی و جلبی

من بر آنم که نیست زیر سپهر

صفتی چون شجاعت ادبی

نجبای جهان شجاعانند

به شجاعت در است منتجبی

راست باش و مدار باک از کس

این بود خوی مردم عصبی

سخت‌رویی ز گربزی بهتر

احمدی خوب‌تر ز بولهبی

چشم بردار از آن کسان که سخن

بیخ گوشی کنند و زیر لبی

سخنی راستا به مذهب من

به ز سیصد نماز نیم‌شبی

گفته‌ای عامیانه لیک صریح

به ز هفتاد خطبهٔ عربی

طفل گستاخ نزد من باشد

پیر و، آن پیر چربه‌گوی‌، صبی

در جهانند بخردان و ردان

کمتر و بیشتر جبان و غبی

تو از آن مردمان کمتر باش

این بود معنی فزون‌طلبی

یار اهریمنند مکر و دروغ

این‌چنین گفت زردهشت نبی

از حَسَب مرد را شرف خیزد

چیست فخر شرافتِ نَسَبی‌؟

هان تو گستاخی و شجاعت را

هرزه‌لایی مگیر و بی‌ادبی

باادب باش و راست باش و صریح

ره حق جوی از آنچه می‌طلبی

مگزین مذهب از برای ذهب

این بود فخرِ دورهٔ ذهبی

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
مسعود سعد سلمان

با دل خویش گوید ای عجبی

نیست کس راز مردمان ادبی

سلطان ولد
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۳ - در بیان آن که آدمی اوست که ممیز باشد تا تواند فرق کردن میان حق و باطل و دروغ و راست و قلب و نقد. از این رو می‌فرماید پیغامبر علیه السلام که اَلمُؤْمِنُ کَیِّسٌ ممیزٌ. در هر که تمیز باشد به نقش ظاهر فریفته نشود همچنانکه صراف به نقش درم و سکهٔ آن فریفته نمی‌شود، مردان حق صرافان‌اند نقد را از قلب و حق را از باطل میدانند و جدا می‌کنند و در تقریر آنکه مدح اولیاء میکردم شیطان از سر رهزنی که خلق اوست گفت از مدح دیگران تو را چه فایده و خواست که مرا از آن طاعت باز دارد. همچنانکه به شخصی که دایم یا رب میگفتی گفت چند یا رب میگوئی، چون تو را لبیکی جواب نمیرسد بدین طریق آن رهرو را از راه برد تا سال‌ها از ذکر و طاعت بماند. بعد مدت‌ها از حق تعالی بوی خطاب رسید که ترک یا رب گفتن چرا کردی. گفت از آن که لبیک جواب نمیرسید. حق تعالی فرمود که آن یا رب گفتن تو عین لبیک گفتن من است، آخر من تو را بر آن میدارم که یا رب میگوئی و اگر چنین نیست دیگران چرا نمیگویند. پس به خود آمد و دانست که آن منع مکر شیطان است. باز بر سر رشته افتاد و به یا رب گفتن مشغول شد

روضه و گلستان بوالعجبی

رسته بی باغبان و بی سببی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سلطان ولد
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه