کمال در ۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۰۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۸۱:
ایول
جمع این رباعی: 6084
مرادی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵۶:
در معرفتش همین قدر «می» دانم / به گمانم درست است چرا که در شکل کنونی وزن رباعی افتاده است
محسن حیدرزاده جزی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۴۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۱۷:
وزن مصرع اول مشکل دلرد
محسن در ۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:
خیلی قشنگ بود
عالی
پارسا در ۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:
در "راه شدم تا نبدیم" دوستان نبدیم را نبودیم تعبیر کرده اند و مشکل جمع و مفرد را درست کرده و در پی حل مشکل خودساخته بر آمده اند و حال آنکه نبدیم تلخیص نبودی ام یعنی نبود مرا می باشد
کسرا در ۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱:
اجرای ساز و آواز این شعر توسط هنرمندان بی همتای گلها در برنامه شماره ی 116 برگ سبز
امید نقوی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۳۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲:
درود بر همه عزیزان. رباعیات منسوب به ابوسعید غالبا ابداعات قرن 10 و بعد از آن هستند. این رباعی هم که به وضوح از آثار دوره صفویه به نظر میرسد. همانگونه که دکتر. سید علی میر افضلی. بیان کرده اند 726 رباعی در دفتر «سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر» به همت مرحوم سعید نفیسی گرد آمده، منتخبی است از رباعیات برگزیده تاریخ رباعی از قرن پنجم تا یازدهم هجری. گوینده بسیاری از این رباعیات، مشخص هستند. اما از قرار معلوم، از اواخر قرن دهم هجری به بعد، عدهای از علاقهمندان شعر فارسی که عمدتاً در هند میزیستند، تشخیص دادهاند که این رباعیات باید از ابوسعید ابوالخیر باشد و از زمان چاپ کتاب مرحوم نفیسی تا امروز، حدود 60 سال است که ما بنا به تشخیص آن منابع، این رباعیات را به اسم ابوسعید میخوانیم.
اگر به منابع مرحوم نفیسی در پایان دفتر «سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر» نظر بیفکنید، متوجه میشوید آنچه در منابع قدیم تا قرن دهم به اسم ابوسعید روایت شده، شمارش به 20 رباعی هم نمیرسد، اما به یکباره نویسندگان تذکرههای دوره صفوی و بعد از آن، ابوسعید ابوالخیر را رباعیباران کردهاند!
به نظر میرسد مولوی عبدالولی، گریوز لاو (کنسول انگلیس در کرمان)، بلگرامی و رامپوری را باید «پدر معنوی جاعلان شعر» نامید.
حتی اگر نص اولاد ابوسعید را نادیده بگیریم و همه رباعیات موجود در کتابهای آنها را به خود شیخ ببخشیم، تعدادشان به 20 رباعی هم نمیرسد.
در کتاب ارجمند نزهة المجالس که در بردارنده 4000 رباعی از 300 شاعر فارسی زبان از اقصا نقاط ایران طی سدههای پنجم تا هفتم است، فقط یک رباعی به اسم «شیخ ابوسعید ابوالخیر» آمده است:
ما را جز ازین زبان، زبانی دگر است
جز دوزخ و فردوس، مکانی دگر است
قلاّشی و عاشقی است سرمایۀ ما
قرّایی و زاهدی، جهانی دگر است.
لولی وش مغموم در ۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷:
این غزل رو باید با صدای خسرو آواز، دماوند موسیقی ایران، استاد شجریان گوش داد. غیر قابل وصفه...
abidgp در ۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۵۹ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دلآزار:
از سر کوی تو با دیده تر خواهم رفت
چهره آلوده به خوناب جگرخواهم رفت
تا نظر می کنی از پیش نظر خواهم رفت
گر نرفتم ز درت شام، سحر خواهم رفت
نه که این بار چو هر بار دگر خواهم رفت
نیست باز آمدنم باز اگر خواهم رفت . . .
/A\_#abidgp
رضا در ۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۳۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۲۱ - بیان آنک طاغی در عین قاهری مقهورست و در عین منصوری ماسور:
وَهُو الَّذِی کَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ عَنْهُم بِبَطْنِ مَکَّةَ مِن بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَکُمْ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرًا
و اوست همان کسی که در دل مکه پس از پیروزکردن شما بر آنان دستهای آنها را از شما و دستهای شما را از ایشان کوتاه گردانید و خدا به آنچه میکنید همواره بیناست.
فتح 24
رضا در ۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۳۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۲۱ - بیان آنک طاغی در عین قاهری مقهورست و در عین منصوری ماسور:
وَلَوْلَا رِجَالٌ مُّؤْمِنُونَ وَنِسَاء مُّؤْمِنَاتٌ لَّمْ تَعْلَمُوهُمْ أَن تَطَؤُوهُمْ فَتُصِیبَکُم مِّنْهُم مَّعَرَّةٌ بِغَیْرِ عِلْمٍ لِیُدْخِلَ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ مَن یَشَاءُ لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا
و اگر [در مکه] مردان و زنان با ایمانی نبودند که [ممکن بود] بیآنکه آنان را بشناسید ندانسته پایمالشان کنید و تاوانشان بر شما بماند [فرمان حمله به مکه میدادیم] تا خدا هر که را بخواهد در جوار رحمتخویش درآورد اگر [کافر و مؤمن] از هم متمایز میشدند قطعا کافران را به عذاب دردناکی معذب میداشتیم
فتح 25
حسین در ۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹:
چه قدر تند قرائت میشه !!!!!!!!!!!!!
نیما در ۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲:
سلام
خوانش صحیح بیت آخر چگونه است؟
شعر در واژه ی چوگان نوعی اشکال وزنی را در ذهن تداعی می کند
سید محمد مهدی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۰۷ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - موعظه و نصیحت:
عالم وعابد وصوفی همه طفلان رهند
مرد اگرهست بجز عارف ربانی نیست
اینجا عارف ربانی صحیح آمده چرا که مقام یک عارف کامل بالاتر از عالم است
عارف کسی است که در پرتو نور و روشنایی الهی، حقائق را مشاهده میکند. نوری که نتیجه تقوا و عبودیت است. از امام صادق ـ علیهالسّلام ـ روایت شده که به بصری فرمود: علم و معرفت به تعلّم و آموختن نیست، بلکه علم نوری است که خداوند، در دل کسی که بخواهد هدایتش کند، میتاباند. پس اگر خواهان علم هستی، ابتدا حقیقت بندگی را در خود بخواه، تا به تو عنایت کند.
معارف و علومی که از راه تزکیه نفس و در اثر ایمان حاصل میگردد، با علوم و معارف حسی یا عقلی و استدلالی، تفاوت دارد. علوم قلبی، از راه مشاهده حقایق به دست میآید. در حالی که معارف حسی و عقلی، با مفاهیم خارجی حاصل میگردد. امام علی ـ علیهالسّلام ـ نیز (به این تفاوت اشاره نموده) در پاسخ مردی به نام ذعلب یمانی که از او پرسید آیا پروردگار خود را دیدهای پاسخ داد: أفاعبد ما لا أری؟ آیا میپرستم خدایی را که ندیدهام؟ آن مرد پرسید: و کیف تراه؟ چگونه او را دیدهای؟ حضرت فرمود: «لا تدرکه العیون بمشاهدة العیان و لکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان» او را با چشمها با مشاهدة حسی درک نمی کند، بلکه او را دلها با حقائق ایمان می بیند. و خصوصیت معرفت عرفانی که در پرتو رؤیت قلبی حاصل میشود، آنست که هیچ گونه شکی در آن رخ نمیدهد. از این رو امام علی ـ علیهالسّلام ـ میفرماید: «ما شککتُ فی الحق مذ رأیتُه. از زمانی که حق را دیدم در آن تردید نکردم». البته معرفت قلبی و عرفانی، قابل ازدیاد و نقصان است و درجات مختلفی دارد. قلب آدمی به هر درجه از پاکی و ایمان باشد، دارای شهودی متناسب با آن درجه خواهد بود. از این رو امام باقر ـ علیهالسّلام ـ فرموده است: هیچ مؤمنی نیست مگر اینکه هوشیاری ویژهای دارد و به مقدار ایمانش خدا را مشاهده میکند.
حمید رضا در ۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:
در بیتهای چهارم تا ششم، حافظ از همه حواس پنجگانه مثالی زده.
به ترتیب: شنوایی، بینایی، بویایی، چشایی، و لامسه.
مجید موذنی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:
بهترین توصیفی که از ماه مبارک رمضان شینیدم این شعر بود.
رهام در ۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۳۰ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳:
مصرع دوم بیت زیر :
آن نه من باشم که روز جنگ بینی پشت من
آن منم گرد در میان خاک و خون بینی سری
همانطور که محمد رضای عزیز نوشته به این شکل ذیل صحیح است
آن منم گر در میان خاک و خون بینی سری
از گنجور خواستاریم آنرا تصحیح نمایند بجای کلمه "گرد "کلمه "گر" صحیح است :
حمید رضا در ۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۷:
بیت آخر خطاب به شمس،
از آن شبی که از من جدا شدی، آیا فراموشم کرده ای یا هنوز در ذهنت هستم؟ نمی دانم.
رهگذر در ۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۱۶ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین علیابن ابیطالب:
منظور از کاتبی، کاتبی ترشیزی(کاشمری) و از آذری، احتمالا آذری اسفرایینی است.
چنانکه مقصود از کاشی، ملا حسن کاشی صاحب هفت بنده مشهور است و منظور از ابن حسام هم ابن حسام خوسفی بیرجندی است.
شاعران بزرگواری از قبل از صفویه و منقبت سرای مولا علی (ع).
غبار در ۹ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳: