گنجور

حاشیه‌ها

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۳۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۰:

حیفِ اوقاتی‌ که صرف‌ِ کوششِ بیجا شود
تیشه عمری نوحه بر جان‌ کندنِ فرهاد داشت

بیت چندان پیچیده نیست
فقط تلمیحی به داستان شیرین و فرهاد داره که قضیه ش اینه که خسروپرویز (نامزدِ شیرین)، برا اینکه فرهاد رو دک کنه و مزاحمِ خودش و شیرین نشه میگه اگه بیستون رو از این طرف بکنی و از اونطرف بیای بیرون، من بیخیالِ شیرین میشم.
فرهادم نامردی نمیکنه و شروع میکنه به کندنِ کوه و دم دمای تموم شدن که بوده خسرو میبینه هوا پسه و الکی به گوشِ فرهاد میرسونه که شیرین مرده و فرهاد هم همونجا از غصه تیشه ای که باهاش کوه میکنده رو به سرِ خودش میزنه و میمیره.
صدای تیشه توی ادبیاتِ ما به ناله ی عاشق تشبیه میشه، ولی اینجا بیدل میگه تیشه برای کارِ بیهوده ای که فرهاد انجام میداد ناله میکرده.
و ظرافت در استفاده از اصطلاحِ (جان کندن) هست در مقابلِ (کوه کندن)

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۳۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰۶:

ﺑﻪ ﺫﻭﻕِ ﮐﯿﻨﻪ، ﺳﺘﻢ ﭘﯿﺸﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺍﺭﺩ
ﮐﻤﺎﻥ ﻫﻤﯿﻦ ﻧﻔﺴﯽ ﻣﯽﮐﺸﺪ ﺑﻪ ﺯﻭﺭِ ﺧﺪﻧﮓ!
.
(بیدل)
.
آدم برای زنده موندن نیاز به بهونه داره.
.
یکی از قوی‌ترین محرک های زندگی، حسِ انتقام و کینه توزی هست و بعضی افراد، تنها امید زنده موندنشون گرفتنِ انتقامه
.
مضمون مصرع اول هم همینه که آدم ستم پیشه به امیدِ کینه توزی زنده هست
.
.
علاوه بر این کشفِ عمیقِ روانشناسانه، مصرع دوم بار ادبی زیبایی با آرایه‌ی مدعا و مَثل (اسلوب معادله) داره
.
در مصرع دوم کمانِ کشیده شده رو به دهانی تشبیه میکنه که باز شده و داره نفس میکشه و این نفس کشیدن رو مدیونِ حضورِ تیر (خدنگ) هست که با تجسم شکل کمان ارتباطش رو درک میکنیم. نفس کشیدن هم، کنایه از زنده موندنه
.
تیر وسیله ای هست برای انتقام جویی.
.
تفاوت بیدل با دیگر شعرای سبک هندی در همین ظرافتِ در تشبیه هست که همیشه برای تشبیه از اشیاء مربوط به مفهوم کلامش استفاده میکنه و تشبیهاتش زیاد از موضوع مورد بحث دور نمیشن و همین موضوع باعث ایجاد ارتباطِ افقیِ محکمی در ابیاتش میشه.

کمال در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۳۴ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۱۳:

ج.آ:10498

روفیا در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را:

بابک عزیز
نمی دانم آیا من شعر خواندن را فراموش کرده ام یا چشمانم عیب پیدا کرده چیزی را نمی بینند!؟
آخر من کلاه هم که بر سر الف میگذارم باز وزنش درست از کار در نمی آید!

روفیا در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷:

تو چه دانی که ما چه مرغانیم
هر نفس زیر لب چه می خوانیم
تا در این صورتیم از کس ما
هم نرنجیم و هم نرنجانیم
از شروط راه کسب معرفت غیر از نرنجاندن نرنجیدن است.
چه بسا نرنجیدن دشوارتر از نرنجاندن باشد،
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
چگونه می توان وفا کرد و ملامت کشید و خوش بود؟
آیا کسی پاسخ این معما را می داند؟

سهراب در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۳:

من فقط معنی بیت دومی رو که خواسته بودید رو میدونم که گفتم آفتاب را گر ببری:در این بیت شاعر به آفتاب میگه اگه خودخواهانه گرما و نور خود را از ما دریغ کنی او(یار من) مرض تب را نثار تو میکند و آفتاب میگوید بلی می دانم مرض خودخواهی بدترین مرض هاست.

مولانا خوان در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲۱ - در بیان آنک لطف حق را همه کس داند و قهر حق را همه کس داند و همه از قهر حق گریزانند و به لطف حق در آویزان اما حق تعالی قهرها را در لطف پنهان کرد و لطفها را در قهر پنهان کرد نعل بازگونه و تلبیس و مکر الله بود تا اهل تمیز و ینظر به نور الله از حالی‌بینان و ظاهربینان جدا شوند کی لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً:

ابتدا تشکر فراوان از گنجور که این گنج ها را در اختیار ما نهاد و سپس شعر بسیار زیبا، عمیق و بیانی از جهان بینی آن عارف را به خواننده می نمایاند.
ضمناً بیت بیست و چهارم:
"او ببینند نور و در ناری رود
دل ببیند نار و در نوری شود"
بنظر می آید در مصرع نخست، "ببیند" مناسب تر بوده باشد از واژه ی "ببینند". (باتوجه به معنا و وزن)

جواد در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹:

این شعر وصف بهشت است دوستان من

بابک چندم در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۵۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را:

دوستان عزیز،
سمانه جان،
وثوق و علم و بنده؟ سر سازگاری کجا هویدا شد؟
سید محمد جان،
سپاس از شما.
از قضا در زمان سعدی و یا کمی پیشتر ملکه آن ولایات بنت سعد خاتون (نام دقیقاً در خاطرم نیست) بود و همین مقام زن را در آن زمان می رساند. کمی بعد در زمان حافظ خان سلطان همسر شاه محمود حاکم اصفهان پنهانی با شاه شجاع مکاتبه داشت و به او قول یاری علیه شوی خود می داد، که اینهم نشان از نفوذ و قدرت زن دارد.
برای همین هم از دوستان تقاضا کردم چنانچه موارد بیشتری از زن ستیزی و خوار نمودن زنان در ابیات ادیبان مولوی و سعدی هویداست آنانرا عرضه فرمایند، چرا که با استناد بر یکی دو بیت زن ستیزی آنان مسجل نمی شود و سوء سابقه را برایشان نمی توان منظور کرد.
دوستدار جان،
اطاعت می شود، و بنده در حد وسع هلو را می پزم.
باری،
ای فسرده عاشقِ ننگین نمد
کو زبیم جان زجانان می رمد
سوی تیغ عشقش آی ننگ زنان
صد هزاران جان نگر دستک زنان
ای فسرده عاشقِ ننگین نمد...
ای عاشق افسرده که جامه ات(خرقه) ننگین است
کو ز بیم جان زجانان می رمد...
که از ترس جان دادن از جانان (معبود) می گریزی
در اینجا عاشق افسرده است و جامه اش ننگین، چرا که از ترس جان دادن از معشوق، که جان او را گیرد، می گریزد.
عاشقی که از معشوق گریزد که دیگر عاشقِ معشوق نیست (...که باید در قدمش سر و جان درباخت) و همانا عاشق جان خود است، لاجرم عشق او مجازی است و علت افسردگی و ننگین بودن جامه اش آشکار می شود.
سوی تیغ عشقش آی ننگ زنان...
*این بیت سعدی را تداعی می کند و در موازات همانست:
عاشق آنستکه بیخویشتن از ذوق سماع
پیش شمشیر بلا رقص کنان میاید
ننگ زنان به گمانم بر آمده از همان روز ساز و آواز باشد و روز جنگ و جدل، بدین معنا که در روز جنگ و نبرد (پیش تیغ عشقش) آواز خوانان(سرمست) زیر تیغ عشق بیا...
فرهنگ معین ننگ را به معنای شهرت و آوازه آورده، و نام و ننگ را شهرت و آبرو، و شرم و خجلت
که آنزمان معنای آن می شود که از شرم و حیا و برای آبرو و آوازه ات زیر تیغ عشق بیا...
صد هزاران جان نگر دستک زنان...
صد هزاران جان را ببین که دست افشانند ( در رقص و سازند)
دستک زدن:
1-دست بر دست زدن برای خواندن و طلب کردن کَسی
2-آواز دادن بدو دست باصول
دستک زنان: در حال ضرب گرفتن با دست
* (کتاب تاریخ عرفان و عارفان ایرانی آورده:
"می گویند روزی اتابک ابی بکر بن سعد زنگی از سعدی می پرسد: بهترین و عالی ترین غزل زبان فارسی کدام است؟ سعدی در جواب یکی از غزلهای جلال الدین محمد بلخی (مولوی) را میخواند که مطلعش این است:
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما بفلک میرویم عزم تماشا کراست
برخی گفته اند که سعدی این غزل را برای اتابک فرستاد و پیغام داد: هرگز اشعاری بدین شیوایی سروده نشده و نخواهد شد، ای کاش به روم میرفتم و خاکپای جلال الدین را بوسه می زدم"
کتاب فوق منبع و ماخذ را ذکر نکرده، چنانچه دوستی آگاهی از آن داشت سپاسگزار می شوم راهنمایی کنید.)
دوستدار جان،
شما هم عرضه موارد بیشتر اهانت را زیر سبیلی در نفرما، چرا که اگر با سماجت بنده آشنا باشی می دانی که از هم الان تا روز قیامت دست از دامانت نخواهم کشید!...

سمانه ، م در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۳۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را:

سید محمد جان
مرا به یاد سخنی از کسروی انداختی که گفت : فردوسی بزرگ سی سال رنج برد تا زبان فارسی را زنده نگه دارد ، حالا مردم ما بر گور او فاتحه ی عربی می خوانند .
درود بر مردی که به زادگاهش عشق ورزید و {زایشگران } مادران و زنان را گرامی داشت

۹۵ در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را:

دکتر اسلامی(!) ندوشن: "یا مناسبت هایی در پشت آنهاست"
دکتر جان با این توجیه می توان از زن ستیز ترین افراد تمام طول تاریخ ، شاعر یا غیر شاعر، با شعور یا بی شعور، هم دفاع کرد و به قول سمانه(همان دوستدار) گفت: مانا در دل سراینده و گوینده و بقیه.

سجاد در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:

این شعر رو استاد بنان با غم عجیبی اجرا کردن.من که بارها با این اثر ایشون گریه کرده ام.
پیوند به وبگاه بیرونی

بهرام در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۰۴ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۵:

توجه بفرمایید. اینطوری بنظر ارتباط ابیات درست تره
خوف بدنامی ندارم، بیم رسواییم نیست
ور بمانم مدتی دیگر چنان می‌دان که من،
هر چه گویم راست گویم، وین بتر کز هر طرف
من دوای درد دل پرسان و دل ترسان که من
دل به درد او سپارم، تن به مهر او دهم
وآن بلا را کس نداند بعد از آن درمان که من،
هم به ترک سر بگویم، هم دل از جان بر کنم
وآن زمان درد دلم را چاره‌ای نتوان که من،

مهرداد در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۵۸ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۵:

بیت چهارو پنجم ظاهرا جابجاست

سعید در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۶ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴:

اگه ممکنه این بیت رو برام تفسیر کنید:
محتسب بر گاو مستان را فضیحت می کند
ما به مستی خود فضیحت گشته ایم آن خَر کجاست
ممنون

آرزو در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۳۰ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸:

در بیت دوم، مصرع اول، بین "می" و "شد" باید فاصله باشد. اینطوری "میشد" خوانده میشود در حالی که "می" مضاف الیه "ساغر" است.

بهرام اشتری در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱:

از عنبر و بنفشه تا بر سر آمدست
«تا» به جای «تو»

دوستدار در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را:

جناب بابک،
بسیار سپاسگزار خواهم شد اگر پروژه یاد شده را در باره دو بیت مربوط به هم پیاده فرمایید.
ای فسرده .....

امیرعباس علیزاده در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۴۰ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مقام اهل توحید:

عنوان یکی از کتاب های هوشنگ گلشیری، داستان نویس نامی معاصر،که شامل مجموعه مقالات ایشان است برگرفته از یکی از ابیات همین قصیده است:
گرت نزهت همی باید به صحرای قناعت شو
که آن جا باغ در باغ است و خوان در خوان و وا در وا...
«وا» یعنی آش. «با» هم می گویند. «با» در شوربا همین «با» است.

سید محمد در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۶ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۰۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را:

حال که در مورد بی مهری های ادیبان به مادران و زنان صحبت شد
:بد نیست به گوشه ای از گفتار اسلامی ندوشن ادیب معاصر توجه کنیم:
،
فکر می‌کنم بزرگترین سوء تفاهمی که در حق شاهنامه صورت گرفته، درباره‌ی زن است، و آن این است که انگاشته اند که شاهنامه یک (کتاب ضد زن) است و فردوسی هم میانه ی خوشی با زن نداشته، در حالی که سرتاسر شاهنامه درست عکس این را می نماید. این یک تلقی عوامانه است. به این علت می گویم عوامانه چون یک بیت مجعول را دلیل آورده اند که از فردوسی نیست و الحاقی است. می‌گوید:
زن و اژدها هر دو در خاک به
جهان پاک از این هر دو ناپاک به
این مربوط به داستان سودابه است ، به علت خیانتی که این زن به سیاوش می کند . فردی که دل پری از زن داشته ، بنا به تفنن این را ساخته و به فردوسی نسبت داده است ؛ در حالی که در شاهنامه های اصلی تر ، اثری از آن دیده نمی شود . سه چهار بیت دیگر هم نظیر آن هست که باز یا جنبه ی الحاقی دارند و یا مناسبت هایی در پشت آنهاست . شما وقتی برای کسی داستان می گویید مناسبت هایش را از زبان قهرمان داستان رعایت می کنید . در آن لحظه ی خاص اقتضا داشته که آن حرف از زبان آن قهرمان زده شود . قهرمانان شاهنامه کسانی هستند که غلیان احساسی دارند . همیشه با استدلال منطقی و حسابگرانه حرف نمی زنند . اما واقعیت آن است که زنان شاهنامه با شخصیت ترین و آراسته ترین زنان را در کل ادبیات فارسی تشکیل می دهند . شما کتاب دیگری را پیدا نمی کنید که اینقدر از زنان برجسته از جهات مختلف ، نظیر رودابه ، سیندخت ، تهمینه ، فرنگیس و منیژه و دیگران نشان داشته باشد . با اوصافی که فردوسی از این زنان دارد ، در هیچ کتابی اینقدر مقام زن بالا گرفته نشده و در هیچ کتابی زن اینقدر از جهات مختلف قابل احترام نیست . آن چیزهایی که بعدها به زن ها نسبت داده شده که گفته شده زن باید کنج آشپزخانه باشد ، فرمانبر باشد و بهترین تعریفش آن است که گفته اند (( نشینند و زایند شیران نر )) و یا آنکه حسنش آن است که از خود ابراز شخصیت نکند ، یعنی چیزهایی ما در ادبیات فارسی خودمان نظیرش را زیاد پیدا می کنیم ، و در ادبیات کشورهای دیگر نیز ، این صفت ها درست در شاهنامه عکس آن دیده می شود . واقعا این تهمتی است که به شاهنامه بسته شده . توصیفی که در اول داستان (( بیژن و منیژه )) فردوسی از همدم و همسر خود می کند یکی از زیباترین تصویرهایی است که از یک زندگی خانوادگی بشود به دست داد . آن زن که به فردوسی توصیه می کند که داستان (( بیژن و منیژه )) را به شعر بکشد به احتمال زیاد ، همسرش بوده . باید بار دیگر خواند و دید .

۱
۳۸۵۳
۳۸۵۴
۳۸۵۵
۳۸۵۶
۳۸۵۷
۵۴۷۳