روفیا در ۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدیدکنندگان را:
اختیار دارید سمانه جان
مخالفت یا موافقت کردن با هر نظری چونان انرژی هسته ای حق مسلم شماست!
مادامی که شما یا هر کس دیگری کسی را نیازرده باشید بر روی دیده و دل حقیر جای دارید.
جواد در ۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲۱:
بنی قحانه غلطه درستش بنی قحافه هست
---
پاسخ: با تشکر، «قحانه» با «قحافه» جایگزین شد.
دوستدار در ۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۰۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدیدکنندگان را:
جناب محمد علی،
در باب علم لدنی آقای بلخی و بیگ بنگ!! و آگاهی او از آینده و گذشته! توجه سرکار و دیگرسینه چاکان ایشان و نظریه بیگ بنگ و داروین و...... را به نظر مسکویه رازی در تکامل حیات جلب میکنم:
" آمیزش جوهرهای نخستین موجد پست ترین جلوه زندگی یعنی عالم جمادی شد.
سپس مرحله برتر فرارسید و عالم نباتی پدید آمد.نخست علف خودرو ودرختان گوناگونی که دارای برخی صفات حیوانی اند.
جلوه ای که نه گیاهی و نه حیوانی است مانند مرجانها که میانجی گیاه و جانورند.
پس موجوداتی چون کرمهاکه از قوه حرکت و حس لمس برخوردارند.
پس مرحله جانوران عالی که از هوش روز افزون بهره دارند.
مرز مرحله انسانیت زندگی میمونی است.
میمون تکامل بیشتر می یابد رفته رفته راست بالا و خداوند فهم میگردد ، انسان."
مسکویه زاده336- هجری قمری
بلخی زاده 604 هجری قمری
آقای داروین زاده 1803 میلادی
تبدیل تقویم ها بر عهده شماست.
مانا بسیار روشن است.
دوستدار در ۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدیدکنندگان را:
بابک گرامی،
ننگ زدن بسیار بسیار کم به کار رفته است
با این حال نگاه به بیت پیش از آن؛ ای فسرده....
و وزن نامناسب ، اگر ننگ صدای زیر نداشته باشد
و از همه مهمتر سابقه درخشان آقای بلخی در آحترام به زنان ، مادران کفه را به سوی دیدگاه سمانه بسیار بسیار سنگین میکند .
و چون همیشه" مانا در نهان سراینده "
نور در ۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۱۳ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۵ - جواب:
هر چه جمله ای بگویم ایرادی بر آن وارد خواهد بود
از آنجا که هر کسی از هر کلمه ای معنایی و تصوری دارد چه فایده ای که حرفی بزنم؟
و شاید کسی این جملاتِ را نصیحت بپندارد
و کسی دیگر پند میداند
و کسی دیگر دشنام میبیند
و کسی دیگر پوچ و پُر از تکبر و کسی دیگر....
چه برسد به شما که این متن را میخوانید!
پس سکوت و سکون اختیار میکنم
محمد در ۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۶ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶:
در بیت سوم، مصرع دوم گویا (ابر) اضافه است
فریبا در ۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۶:
راه رسیدن به حق ترک اختیار و خالی شدن از خود است
تا نگذری ز راحت و رنج و ز یاد خویش سوی مقربان وصالت گذار نیست
رضا تبریزی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۱۹ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۶:
در بیت چهارم مصرع دوم کلمه نمی یابد اشتباه و صحیح آن نمی باید است. هم معنی و قافیه شعر مؤید این مطلب است
حامد در ۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹:
فکر کنم این مصرع : بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت... اشتباه باشه و درستش اینجوری باشه:
بر سر آن است که از خاک ما بسازد خشت
۹۵ در ۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۶:
وقتی سخن از پا می رود از سر نباید سخن به میان آورد.
سمانه ، م در ۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدیدکنندگان را:
آه ه ه ه ه ، سپاس ، بابک گرامی
سابقه ی جناب مولوی مرا به اشتباه انداخت
چه خوب که شما هستید
شاد باشید
رضا تبریزی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۰۲ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۲۷:
آتش روئی پریر در ما پیوست دی آب رخم ببرد و عهدم بشکست
امروز اگرنه خاک پایش باشم فردا برود باد بماند در دست
ایمان در ۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۵۴ دربارهٔ حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۸:
این غزل یکی از غزلیات منتسب حافظ است یعنی میتواند از او نباشد...
البته نظر به مطالعه و شناختی که من از حافظ دارم ، این غزل خیلی ها متفاوت با غزلیات نا منتسب وی است هم از نگاه طرز سخن ضعیف تر است و هم از نگاه جنس شعری. امکان این نیز میرود که این غزل وی از گفته های خودش باشد اما در اوایل زندگی در عنفوان جوانی با تجربه کمتری که داشته اینرا سروده باشد...
سپاس
بابک چندم در ۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۶:
خدمت دو دوستی که در باب این بیت:
چند بترسی ای دل از نقش خود و خیال خود
چند گریز میکنی بازنگر که نیست کس
به نقد پرداخته اند عرض شود که بنده کارشناس نیستم ولی این شاید به کار آید:
چند بترسی ای دل از نقش خود و خیال خود...
در اینجا
نقش: ظاهر، جسم، شکل
خیال: آنچه از خیال آید و مخالف حقیقت باشد
می فرماید
ای دل چرا بترسی از ظاهر خود که از خیال خودت سرشته شده...یعنی که شکل و ظاهر و جسم تو را خیال خودت بوجود آورده
چند گریز می کنی باز نگر که نیست کَس...
چند گریز می کنی، یعنی چرا ذهنت دایم به این سو و آن سو می رود
باز نگر، یعنی دقت کن و دقیق بین
که نیست کَس، یعنی که اصلاً شخصی وجود ندارد که بخواهد ظاهر و شکل و جسمی داشته باشد
در اینجا به دل می گوید که آن شکل و ظاهرو جسمی که برای خود می بیند تخیلیست (و مثل خیال موقتی) و زاییده خیال خود دل.
و در بیت پیشین:
رنگ جهان چو سِحرها...
رنگ در اینجا به معنای رنگارنگ، و طریق و روش، و سه دیگر نیرنگ و خدعه همه را در بر دارد
یعنی که ماهیت جهان اینچنین است و سحر و افسون باشد
عشق عصایِ موسوی...
یعنی که عشق مانند عصای (staff) موسی است
باز کند دهان خود درکشدش به یک نفس...
آن روایت موسی و (به گمانم) کاهن فرعون بود که کاهن عصایش را تبدیل به مار کرد و موسی نیز عصای خود را تبدیل به ماری دیگر و مار موسی مار کاهن را بلعید.
و نماد آنکه حقیقت (عصای موسی) آنچه را که حقیقی نیست و فقط سحر و افسون باشد (عصای کاهن) را می بلعد
در اینجا عشق مانند عصای موسی سحر و افسون جهان (هستی) را می بلعد تا دل از حقایق ظاهری (تخیلی و چون خیال موقتی) به حقیقت راستین برسد...
شاعری انگلیسی که اگر حافظه خطا نکند به گمانم Byron بود، نیز چنین آورده:
(...Life is the Dream of the Soul) یعنی که زندگی خواب و رویای روح و روان است...
بابک چندم در ۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۶:
95 جان،
دقیقاً آنچه بانو روفیا فرمود، مضافاً آنکه در این ایام نوروز شرط وفا نباشد که به جای قدردانی از زحمات جناب حمید رضا بدو توهین نمود...
بابک چندم در ۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۰۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدیدکنندگان را:
سمانه خانم جان،
ننگزنان کسره ندارد و بر وزن دستکزنان است و گاف و کاف ساکنند، به زنان ربطی ندارد و با زدن سر و کار دارد... یعنی آنکه ننگ می زند و آن دیگری که دستک می زند...
بی احترامی به زنان در کار نیست...
سمانه ، م در ۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدیدکنندگان را:
باز هم چشم ما به فرمایشات جناب مولوی روشن
سوی تیغ عشقش ای ننگ زنان
صد هزاران جان نگر دستکزنان
لطفاً کسی هست معنای مصرع اول را به جز توهین به خانم ها بداند
ممنون می شوم
دکتر اشکان نائینی در ۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:
فکر کنم چون شاعری را بتوان به حافظ قرآن بودن تشبیه کرد ؛ باید تفسیر اشعار او را نیز با قرآن سنجید و لا غیر .....
به این مطلب توجه کنید ، چه مطلبی را از آن در میکنید .
من در جوانی زیستم. ** تو در حواشی زیستن.
من در گرو دارم کمیت** تو در غنا داری تهی .
من در عجب وافق شدم ** تو در ادا غالب شدی .
من خصم آم ان وی زری ** تو در کنایه منحنی.
سمانه ، م در ۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۲۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدیدکنندگان را:
روفیا ی عزیز ، جناب محمدعلی
اجازه دارم با نظرات آقای ایزد جو ی گرامی موافقت داشته باشم؟
محمد علی گرامی ، اینکه میفرمائید مولانا علم لدنی دارد را از کجا میدانید ؟ هیچ علمی بدون آموختن و تجربه بدست نیامده ، هرکس نظریه ای در مورد گذشته دارد لزوماَ از آینده خبر دار نیست که می فرمایید صددرصد درست است . ترجمه ی جماد هم مینرال نیست ، که معنی مینرال ، معدنی و کانی ست، لطفاً اگر از علم و دانشی خبر دارید که{ ناپدیده } بعد از مرگ را ثابت کرده به بنده هم اطلاع دهید. با احترام به عقاید شما
روفیای عزیزم ، با شما موافق نیستم ، ” که از نقطه ای که “من ایستاده ام دنیا این شکلی است .
و از نقطه ای که شما ایستاده اید آن شکلی
این یعنی خود را به دست محیط سپردن و به اصطلاح جوگیرشدن ، وقتی پای استدلال علمی و تشخیص خرد در میان است همه در یک نقطه ایستاده ایم .
بنده جناب مولوی عزیز را گرفتار و جوگیر شده ی محیط میدانم ، وگرنه آنچه را در مورد پس از مرگ می فرمود با عقل و علم و دلیل خردمندانه می سنجید
از پر حرفی ، پوزش
شاد زی بردوام
بابک چندم در ۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدیدکنندگان را: