گنجور

حاشیه‌ها

بیژن در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰۸:

بیت آخرش رو به جای فریب فضل در جاهای دیگه فریب زهد دیده بودم

ریحانه در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:

عارفان ما من جمله حافظ بزرگ,ازمرحله ی بحث وجدل دینی واعتقادی عبور کردندوبه مرحله ی اعلای عشق به ذات اقدس الهی رسیدند که همین نکته هم راز زیبایی بی انتها,پایداری ودلنشینی آثاراین بزرگان است.
اما متاسفانه ما که هنوز درهمان درجات پایین سیر میکنیم بر سر تفسیر جهانی که از آن بیخبریم مشغول دریدن گریبان یکدیگریم به
بهانه ی دین و مذهب

مهدی فقیه در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۳۹ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵:

سلام
دست مریزاد

چون سایبان آفتاب از مشک تاتاری کند
روز من بد روز را همچون شب تاری کند
///////////
مصرع دوم بازنگری بفرمایید
احتمالا باید / امروز من / باشد
متشکرم

مهدی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴:

«غسل زدن» اصطلاحی قدیمی است و «غسل کردن» کاربرد امروزی این ترکیب است. این توضیح از دهخدا را بخوانید. دقیقن همین بیت از حافظ را مثال آورده::
غسل زدن
لغت نامه دهخدا
غسل زدن . [ غ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) غسل کردن . غسل آوردن . اغتسال . رجوع به غسل شود :
غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز.
حافظ.

مهدی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴:

«کاسه‌ی زر» در مصرع اول کاملن درست است. منظور جام زرین برای نوشیدن شراب (آب طربناک) است، که با «کاسه ی سر» در مصرع دوم تناسب دارد.

آهنگر در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۳:

این غزل نمایانگر تحول روحی و معنوی حضرت مولانا پس از ملاقات با شمس است، این غزل در حقیقت از سه بخش تشکیل یافته است؛ از مصرع اول الی مصرع بنده و خربنده بُدم، شاه و خداونده شدم، بخشی است که حال حضرت مولانا را قبل و بعد از ملاقات با شمس تصویر می نماید، چهار بیت بعدی شکرانۀ ملاقات با شمس و فیوضاتیست که از شمس نصیب مولانا گردیده است و ابیات بعدی همه نشان دهندۀ حالت جدید مولانا است که از آن به «ماه شدن»، «یوسف زاینده شدن» با آن که قبلاً یوسف بوده است، «گلشن خندنده شدن» و «فرخ و فرخنده» شدن تعبیر نموده است.

امیر در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰۳:

گفتی علنی عابد و معبود علیست
کردند ملک سجده و مسجود علیست
ما را به جهان مقصد و مقصود علیست
تا هست علی باشد و تا بود علیست

امیر در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱۱:

شسته به کسر شین به معنای نشسته

محمد قادری در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۱۹ دربارهٔ اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۱۸ - چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما:

با سلام به همه ی دوستان که نظر دیگران را هر چند شاید با نظر خودشان موافق نباشد اما با صبر و حوصله مطالعه می کنند و بدون تعصب به آن نگاه می کنند
همانطور که بسیاری از دوستان اشاره کردند اقبال لاهوری سنی هستش و در باور و عقیده ی اهل تسنن شخصی بنام مهدی با این اوصاف و مشخصاتی که دوستان اهل تشیع می گویند وجود ندارد پس نمی توان این پیش بینی علامه اقبال لاهوری را به امام نسبت داد . همانطور که در کتاب زبور عجم اشعار اولیه اش مشهود است ،علامه اقبال ادعای دیدن و دانستن راز و رموز دنیا را دارند
می شود پرده ی چشمم پر کاهی گاهی
دیده ام هر دو جهان را به نگاهی گاهی
فلذا با سابقه ی درخشان علامه در عرفان نمی توان این ادعا را انکار کرد که همانطور دوستان مستحضر هستند در عالم عرفان بسیاری ار عرفا ادعاهایی مطرح کرده ان که در مخیله ی اشخاصی مثل بنده گنجیده نمی شود مثل بایزید بسطامی ، منصور حلاج و . . .
از طرف دیگر علامه در قطعه ی در حقیقت شعر و اصلاح ادبیات اسلامیه ( اسرار خودی ) فرموده اند
فکر صالح در ادب می بایدت
رجعتی سوی عرب می بایدت
دل به سلمای عرب باید سپرد
تا دمد صبح حجاز از شام کورد
لازمه ی دست یافتن به اخلاق و ادب و رفتار نیکو بازگشت به تفکر و اخلاق و منش رسول اکرم (ص) می باشد که در مصراع سوم به صراحت اعلام نموده برای خارج نشدن از این راه می بایست دل به سلمای عرب که روسل اکر ( ص ) می باشد باید سپرد تا وقتی که این نور هدایت که از حجاز دمیده و کم نور و کم سو شده توسط قوم کورد دوباره برافروخته شود . آری دوستان پیش بینی اقبال در خصوص شخصی است که از درون قوم کورد بلند می شود و اتفاقا آن شخص نیز برخواسته و متاسفانه کوردلان خفته این برکت و رحمت خدا را از بندگان خدا دریغ داشتند و بعد از تحمل ده سال شکنجه و زندان نهایتا به رحمت ایزدی شتافتند ایشان کسی نیست جز علامه احمد مفتی زاده با وجود اینکه خودشان فوت نموده اند اما افکار و برنامه ی ایشان مضبوط توسط یارانش در مکتب قرآن ادامه دارد و هر روز بر افراد شیفته و عاشق این استاد بزرگوار علامه مفتی زاده افزوده می شود

امیر در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲۰:

(به سوی جوی رحمت رو بگردان)
رحیمست او به بسم الله و رحمان
به رحمانیتش عالم بنا کرد
عجایب خلقتی رحمان بپا کرد
به مومن باز در سیر صعودی
رحیمست او ز رحمت وز ودودی
ثنا گفتم خدا را اینچنین است
که ارحم از تمام راحمین است

وفا در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹۵:

By Alireza Ghorbani
پیوند به وبگاه بیرونی

کوروش در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۰۱:

باز هم متاسفانه شعر به صورت کاملا اشتباه درج شده است.متوجه نمیشوم که به چه دلیل مطالعه کنندگان ادبیات فارسی ما و فارسی زبانان عزیز اینهمه اصرار بر به هم زدن عروض و وزن شعری دارند.توجه کنید:
گویند که فردوس برین خواهد بود
لا حول ولا قوه الا بالله
آنجا می ناب و حور عین خواهد بود
همینجا مشخص میشود که مصرع دوم با کلمه حور عین نه فقط از وزن تبعیت نمیکند که خوش لفظ هم نیست.در واقع حور عین سکته شعری دارد. پس نمیتواند درست باشد.
پس ما می و معشوق به کف میداریم
باز هم متاسفانه وزن و کلمات و هجای دو مصرع نخست نادیده گرفته شده است.ضمن اینکه می و معشوق را نمیتوان "به کف" داشت.
چون عاقبت کار همین خواهد بود
همین کلمه ای است مربوط به ادوار بعد از خیام. در دوران خیام نثر فارسی از کلمه چنین استفاده میکند و نه "همین"...
متاسفانه این امر در همه اشعار فارسی به کرات دیده شده است. شاید علت آن باشد که همه نساخ های ایرانی که دیوان را استنساخ کرده اند از روی حافظه و سینه به سینه اصلاح کرده اند و به همین دلیل همه داستان منطقی شعر از بین رفته است و ما نیز آنرا مدام تکرار میکنیم.به هر حال نسخه صحیح شعر به این صورت است
گویند که فردوس برین خواهد بود
آنجا می و شیر و انگبین خواهد بود
گرما می و معشوق گزیدیم چه باک
چون عاقبت کار چنین خواهد بود.

blank در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۱۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸:

دوستان کاش کسانی که چیزی بلد نیستن نظر ندن . شاید2 نفر اومدن نظر هاتونو خوندن اونوقت فکر های بدی دربارتون میشه :)

۷ در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱:

که من شاه را بر تو بی‌جان کنم
به خون سنگ را رنگ مرجان کنم
تن ترک بدخواه بیجان کنم
ز خونش دل سنگ مرجان کنم
همی آسمان اندر آمد ز جای
همی سنگ مرجان شد و خاک خون
فردوسی

۷ در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱:

دیده در می‌فشاند در دامن
گوییا آستین مرجان داشت
در=مروارید
مرجان=جانور بی‌مهرۀ دریایی که مانند گیاه به زمین چسبیده است.بقایای قرمزرنگ این جانور که در جواهرسازی به کار می‌رود
مرجان به معنی جوهر سرخ رنگ است در آب دریای شور مثل نبات می روید چون از آب بیرون می آرند سنگ می گردد و گاهی مثل چوب کرم خورده می شود.
چکه های مروارید(اشک) از چشم در دامن میریخت گویی چشمم آستینی(جیبی) از مرجان داشت
با توجه به معنی مرجان منظور از مصرع دوم خون گریه کردن است

در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۵۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲:

ولیک عذر توان گفت پای سعدی را
در این لجم چو فرو شد نه اولین پاییست
فروشد نیست و فرو شد میباشد

لجم همان لجن است و اینجا یعنی ورطه و جایی که اگر کسی در آن افتاد رهایی آسان نباشد.
.میتوان عذر و بهانه سعدی را پذیرفت زیرا نخستین کسی نیست که در ورطه عشق و عاشقی فرو شد

در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲:

خلاص بخش خدایا همه اسیران را
مگر کسی که اسیر کمند زیباییست
مخالف

روفیا در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۶ - باخبر شدن آن غریب از وفات آن محتسب و استغفار او از اعتماد بر مخلوق و تعویل بر عطای مخلوق و یاد نعمتهای حق کردنش و انابت به حق از جرم خود ثُمَّ الَّذینَ کَفَروا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلونَ:

در چه دنیا فتادند این قرون
عکس خود را دید هر یک چه درون
از برون دان آنچ در چاهت نمود
ورنه آن شیری که در چه شد فرود
برد خرگوشیش از ره کای فلان
در تگ چاهست آن شیر ژیان
در رو اندر چاه کین از وی بکش
چون ازو غالب‌تری سر بر کنش
آن مقلد سخرهٔ خرگوش شد
از خیال خویشتن پر جوش شد
او نگفت این نقش داد آب نیست
این به جز تقلیب آن قلاب نیست
تو هم از دشمن چو کینی می‌کشی
ای زبون شش غلط در هر ششی
آن عداوت اندرو عکس حقست
کز صفات قهر آنجا مشتقست
وآن گنه در وی ز جنس جرم تست
باید آن خو را ز طبع خویش شست
خلق زشتت اندرو رویت نمود
که ترا او صفحهٔ آیینه بود
چونک قبح خویش دیدی ای حسن
اندر آیینه بر آیینه مزن
دیری بود که به او عشق می دادم، باید می دادم، به او بدهکار بودم، مدتها امید قدرشناسی داشتم، پس از سال ها از این امید دست کشیدم، خود را از میان برداشتم و تنها به امید برافروختن نور شادی در دلش به عشق ورزی بی قید و شرط پرداختم، چیزی نگذشت که این امید هم به یاس بدل گشت، اکنون پس از پشت سر گذاردن روزهای سخت و درد کشیدن های بی پایان دیری نیست که روزگار به بهای گزافی معنای این ابیات را به من فهماند.
آموختم که
آن عداوت اندرو عکس حقست
کز صفات قهر آنجا مشتقست
یعنی چه؟
نیز
آن گنه در وی ز جنس جرم تست
باید آن خو را ز طبع خویش شست
من درد می کشیدم چون خیال میکردم باید احساس او را تغییر دهم و رفتارش را correct کنم.
خیلی گذشت و خیلی سخت گذشت تا من براستی فهمیدم که تنها می توانم خودم را correct کنم و تنها وظیفه ام نیز همین است،
هر کجا که برای اصلاح احساس یا رفتار او به زور، قهر، جدل، و هر روش قهرآمیز دیگری متوسل شدم مرتکب خطای بزرگی شده ام. هنوز صدای ناخوشایند شکستن آیینه ای که در آن زشتی و ناسازی خودم با حقیقت را دیده بودم در گوشم طنین می افکند...

میلاد در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵:

جناب ممجد متاسفم که این شعر با طرز تفکر شما مطابقت نداره ولی لطفا تصورات خودتون رو به شعر حافظ بزرگ نسبت ندید
تک تک ابیات و کل ابیات این غزل در کنار هم معنای حقیقی غزل رو کاملا روشن بیان میکنه و به هیچ وجه مطالب و تفاسیر شما ربطی به مفهوم و معنای این غزل حافظ بزرگ نداره

۱
۳۸۵۲
۳۸۵۳
۳۸۵۴
۳۸۵۵
۳۸۵۶
۵۶۲۵