گنجور

 
عطار

ز سگان کویت ای جان که دهد مرا نشانی

که ندیدم از تو بوئی و گذشت زندگانی

دل من نشان کویت ز جهان بجست عمری

که خبر نبود دل را که تو در میان جانی

ز غمت چو مرغ بسمل شب و روز می‌طپیدم

چو به لب رسید جانم پس ازین دگر تو دانی

به عتاب گفته بودی که برآتشت نشانم

چو مرا بسوخت عشقت چه بر آتشم نشانی

همه بندها گشادی به طریق دلفریبی

همه دست‌ها ببستی به کمال دلستانی

تو چه گنجی آخر ای جان که به کون در نگنجی

تو چه گوهری که در دل شده‌ای بدین نهانی

دو جهان پر از گهر شد ز فروغ تو ولیکن

به تو کی توان رسیدن که تو گنج بی کرانی

همه عاشقان عالم همه مفلسان عاشق

ز تو مانده‌اند حیران که به هیچ می نمانی

چو به سر کشی در آیی همه سروران دین را

ز سر نیازمندی چو قلم به سر دوانی

دل تشنگان عاشق ز غم تو سوخت در بر

چه شود اگر شرابی بر تشنگان رسانی

اگر از پی تو عطار اثر وصال یابد

دو جهان به سر برآرد ز جواهر معانی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عمعق بخاری

غم تو خجسته بادا، که غمی‌ست جاودانی

ندهم چنین غمی را به هزار شادمانی

منم آنکه خدمت تو کنم و نمی‌توانم

تویی آنکه چاره من نکنی و می‌توانی

نجم‌الدین رازی

به صبا پیام دادم که ز روی مهربانی

سحری به کوی آن بت گذری کن ار توانی

چو رسی به آستانش ز ادب زمین ببوسی

ز من ای صبا پیامی بدهی بدو نهانی

سر زلف مشکبارش به ادب مگر گشایی

[...]

مولانا

هله پاسبان منزل تو چگونه پاسبانی

که ببرد رخت ما را همه دزد شب نهانی

بزن آب سرد بر رو بجه و بکن علالا

که ز خوابناکی تو همه سود شد زیانی

که چراغ دزد باشد شب و خواب پاسبانان

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی

که به دوستان یک دل سر دست برفشانی

دلم از تو چون برنجد که به وهم در نگنجد

که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی

نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو

[...]

همام تبریزی

بشنو ز نی سماعی به زبان بی‌زبانی

شده بی‌حروف گویا همه صوت او معانی

بگشای سمع جان را چو گشادنی زبان را

که حدیث سر شنیدن نه به گوش سر توانی

ز نی است مستی ما نه ز می بزن زمانی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه