ز سگان کویت ای جان که دهد مرا نشانی
که ندیدم از تو بوئی و گذشت زندگانی
دل من نشان کویت ز جهان بجست عمری
که خبر نبود دل را که تو در میان جانی
ز غمت چو مرغ بسمل شب و روز میطپیدم
چو به لب رسید جانم پس ازین دگر تو دانی
به عتاب گفته بودی که برآتشت نشانم
چو مرا بسوخت عشقت چه بر آتشم نشانی
همه بندها گشادی به طریق دلفریبی
همه دستها ببستی به کمال دلستانی
تو چه گنجی آخر ای جان که به کون در نگنجی
تو چه گوهری که در دل شدهای بدین نهانی
دو جهان پر از گهر شد ز فروغ تو ولیکن
به تو کی توان رسیدن که تو گنج بی کرانی
همه عاشقان عالم همه مفلسان عاشق
ز تو ماندهاند حیران که به هیچ می نمانی
چو به سر کشی در آیی همه سروران دین را
ز سر نیازمندی چو قلم به سر دوانی
دل تشنگان عاشق ز غم تو سوخت در بر
چه شود اگر شرابی بر تشنگان رسانی
اگر از پی تو عطار اثر وصال یابد
دو جهان به سر برآرد ز جواهر معانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و longing خود به معشوق سخن میگوید و در پی یافتن نشانی از اوست. او به شدت از دوری معشوق رنج میبرد و به تصویر میکشد که چگونه دلش در حسرت او میسوزد. شاعر به زیباییهای معشوق اشاره میکند و او را گنجی مینامد که قابل دسترسی نیست. او همچنین از حال عاشقان دیگر سخن میگوید که همگی به عشق او دچار حیرت و شگفتیاند. در نهایت، شاعر آرزو میکند که اگر معشوق در دسترس باشد، شاید بتواند آرامش و شفا برای دلهای تشنه عاشقان به ارمغان بیاورد.
هوش مصنوعی: ای جان، از سگهای کوی تو که نشانی به من میدهند، بگو که من هیچ بویی از تو را حس نکردم و زندگیام بدون تو سپری شد.
هوش مصنوعی: دل من به دنبال تو از دنیا خسته شد، در طول عمرم که خبری از دل نداشتم، تو در میان جان من بودی.
هوش مصنوعی: از غم تو، مانند پرندهای مجروح شب و روز در حال تپش بودم. اکنون که جانم به لب رسیده، دیگر تو خود میدانی که چه باید کرد.
هوش مصنوعی: توی دلخوری به من گفتی که اگر بر آتش عشق تو نشانی بگذارم، چه سود؟ در حالی که عشقت مرا سوزانده است.
هوش مصنوعی: همه مشکلات و محدودیتها را به شیوهای دلنشین برطرف کردی و با جذابیت خاصی، همه را به دام محبت خود انداختی.
هوش مصنوعی: ای جان، تو چقدر باارزش هستی که در این دنیا نمیتوان تو را بهراحتی جای داد. تو مانند یک گوهر ارزشمند هستی که به طور پنهانی در دلها جا گرفتهای.
هوش مصنوعی: دو جهان به خاطر روشنایی تو پر از زیبایی و ارزش شده است، اما رسیدن به تو ممکن نیست، چرا که تو گنجی هستی که هیچ نهایتی ندارد.
هوش مصنوعی: تمام عشقورزان دنیا در واقع خالیدست و بیچارهاند. آنها بخاطر تو گیج و متحیر ماندهاند، چراکه تو در هیچ چیز ثابت نمیمانی.
هوش مصنوعی: وقتی به جمعی وارد میشوی، تمام بزرگان و سروران را با نیاز و درخواستهای خود تحت تأثیر قرار میدهی، مانند اینکه با قلم بر روی کاغذ خطی میکشی.
هوش مصنوعی: دلهای عاشقانی که از غم تو میسوزند، در کنار هم چه اتفاقی میافتد اگر تو برای آنها قطرهای از شراب بیاوری؟
هوش مصنوعی: اگر کسی به دنبال تو باشد و به نتایج خوبی دست یابد، همه چیز تحت تأثیر ارزشهای معنوی و زیباییهایی که درک کرده است، تغییر میکند و به بالا خواهد رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غم تو خجسته بادا، که غمیست جاودانی
ندهم چنین غمی را به هزار شادمانی
منم آنکه خدمت تو کنم و نمیتوانم
تویی آنکه چاره من نکنی و میتوانی
به صبا پیام دادم که ز روی مهربانی
سحری به کوی آن بت گذری کن ار توانی
چو رسی به آستانش ز ادب زمین ببوسی
ز من ای صبا پیامی بدهی بدو نهانی
سر زلف مشکبارش به ادب مگر گشایی
[...]
هله پاسبان منزل تو چگونه پاسبانی
که ببرد رخت ما را همه دزد شب نهانی
بزن آب سرد بر رو بجه و بکن علالا
که ز خوابناکی تو همه سود شد زیانی
که چراغ دزد باشد شب و خواب پاسبانان
[...]
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
که به دوستان یک دل سر دست برفشانی
دلم از تو چون برنجد که به وهم در نگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
[...]
بشنو ز نی سماعی به زبان بیزبانی
شده بیحروف گویا همه صوت او معانی
بگشای سمع جان را چو گشادنی زبان را
که حدیث سر شنیدن نه به گوش سر توانی
ز نی است مستی ما نه ز می بزن زمانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.