نیما در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدیدکنندگان را:
درود بر شما بزرگواران
این همه جدل برای یک شعر؟؟؟ خودتون رو جای مولانا گذاشتید تا حالا؟؟مشکل از اونجا پدیدار شد که بسیاری از شما جناب مولانا رو بسان قدیسان منزه و مبری از خطا انگاشتید. ازو بتی ساختید و در بالاترین طاقچه نشاندید و امان از روزی ک به قول بزرگان طشتش فُتد از آسمان ...
ممکنه مولانا ،سعدی و هر شخص دیگری پیرامون موضوع یا نژاد یا حتی جنسیتی نظری بدور از انصاف یا اخلاق امروزی ما داشته باشه، این ک دنبال مبری کردن اونها باشیم یا بخواهیم با واژه های پیچیده و تفسیرهای بعضا با نمک و خالی از واقعیت ثابت کنیم که اونها اینجور اخلاقی نداشتند ب دور از انصاف بوده و وقت هدر دادن است.
کسانی که شعر بر قلبشان وارد میشه با کسانی که شعر رو می سرایند متفاوت هستند.
امروز بشر با علم و خرد وارد کارزار میشه، میبینید که حتی ب تمامی کتب آسمانی هم ب دیده ی تردید نگاه نیکنند چه برسه ب شعر شعرا .
هر کسی از ظن خود شد یار من . وز درون من نجست اسرار من
و ب قول جناب حافظ :
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
هرگز فراموش نکنید ک مولانا، سعدی ، حافظ ، فردوسی و... در روزگار خودشون زیستند و در بسیاری از موارد زیر بیرق اخلاقیات و رسومات آن زمان دست ب سرایش زدند. تفکیک ایشان از زمان و مکان زیستشان اشتباه است.
ارادتمندم
حامد در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۷:
استاد ناظری بسیار زیبا اجرا کردند و همینطور زنده یاد احمد شاملو
ای کاش شعرای ارزشمندمون انقدر مظلوم نبودند که مردم با خوندن خواننده هایی با سبک آقای چاوشی با شعراشون آشنا نشن
البته احترام آقای چاوشی هم سر جاش، ولی کلا برام جالب بود!
رنگارنگ در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:
فکر میکنم به سردبیر بفرستید او به نظرم باید تایید کند
توفیق با شما
منتظر شنیدنم
روفیا در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:
خوانش این غزل را ضبط کرده ام ولی نمی دانم چگونه آن را بارگذاری کنم، از اینکه در مکان نامناسب میپرسم پوزش میخواهم ولی به راهنمایی دوستان نیاز دارم.
رنگارنگ در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۰۰:
روزگار غریبی است دوستان
برای فقیر بیچاره شدن هم باید زحمت بکشی و خون جگر بخوری ظاهرا دارایی است که بی خون جگر به دست می آید اگر.....
رنگارنگ در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۳:
این سرهنگ های زمان سعدی هم عجب نامردایی بوده اند، یقه صوفی بیچاره را گرفته تقاضای نعلبندی می کرده اند
رنگارنگ در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
بی رنگ عزیز
بهتر است حاشیه های ایشان را بادقت مطالعه کنید
ایشان 10 تا 12 هزار بیت مثنوی را از حفظ است
انگلیسی را عین ملکه انگلیس حرف می زند و مهمتر ازهمه پستانک در دهان مثنوی می شنیده و می خوانده است( البته برای خواندن پستانک را از دهان در می آورده است.
کمال داودوند در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۰۰:
9140
محمد مرادیار در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳:
گوز ـ البته با تلفظ" گویز"ـ یک واژه اصیل کردی و به معنای
گردو است .
محمد ضیااحمدی در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۳۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۳:
در زمان سعدی رشته های علوم از هم جدا نشده بودند لذا شاید توقع داشتند جوان در تمام علوم واردباشد مثلا صوفی بیچاره با کفش نابسامان نعلبندی هم بداند! ولی داستان ناظر به وضع علوم و دانشمندان امروز نیست . منظور بنده آنست که خواننده توجه به زمان سعدی داشته باشد.تا داستان معقول به نظر آید.
مهناز ، س در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱:
drjackool گرامی
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمی ای چند پری زاده کنی
می گوید: اگر دوست داری در بهشت زندگی کنی ، با مردم پری سیرت و فرشته خوی دوست باش که عیشی ست بهشتی
مانا باشی
Saeed در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۴۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:
ناموسا اگه سعدی از قبر بلند بشه به محسن چاوشی افرین میگه
ناشناخته در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱:
جناب شمس،
باور بفرمایید که " منت " میگذارند
چه منت گذاشتنی است و نه گزاردنی.
drjackool در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱:
سلام
من معنی بیت سوم رو مخصوصاً مصرع دوم رو هرچی فکر میکنم نمیفهمم منظورش چی بوده پر از ابهامه
لطفاً اساتید یه توضیحی بهم بدن
با تشکر
لیلا در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۲۶ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » بهجت آباد خاطره سی:
داشت بر سر می زد ازجوش و جنونم موج خون
سر به سوی آسمان شدناگهم بی اختیار
کای به میعاد کتاب خود به مضطرین مجیب
بیش از این است انتظار اضطراب و اضطرار؟
سعید در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:
این هم نظر عطار نیشابوری در مورد به عزت رساندن سالک و سپس پروسه معدوم کردن او و اهدافی که در پس این تغیر و تحولات وجود داره و "حکمت" آن
...
مرا در پرده دیدی ناگهان تو نمودی راز با خلق جهان تو
ترا خود نیست اینجا دوستداری اگرچه ما هم اندر پوست داری
نمودی مر مغز ذاتم در تن خویش حجابت رفت اینجاگاه از پیش
نمودی مر مرا با خاص و با عام که بد مستی نداری طاقت عام
ترا زین گفتن بیهوده معنی که با ما میکنی در عشق دعوی
تو دعوا میکنی معنیت باید در اینجا گر نه این دعویت باید
اگرچه صورتت در ذات معنی بدانسته ز ما آیات معنی
نبستانند از تو خاص و هم عام که بد مستی نداری طاقت جام
نداری طاقت جامی در اینجا کجا یابی تو مر کامی در اینجا
نداری طاقت جامی فنا شو ابا ما در میان جان بقا شو
نداری طاقت جامی چه گوئی کنون در هرزه اندر گفت و گوئی
نداری طاقت جامی ز دلدار کنیمت اینزمان منصور بردار
نداری طاقت جامی ز منصور فنادستی عجب از نفس و جان دور
نداری طاقت جام الستم کنون پیوندت اینجاگه شکستم
نداری طاقت جام یقینم ترا نزدیک خود مردی نه بینم
نداری طاقت اینجام اینجا بخواهی بودن اندر عشق رسوا
کنم رسوا ترا فردا حقیقت نمایم بر تو مر غوغا حقیقت
کنم رسوا ترا فردا بر خلق بسوزانم ترا زنار با دلق
کنم رسوا ترا فردا بر خویش نیم آنکه برم اندر بر خویش
کنم رسوا ترا فردا ابردار ببرم دست و پایت بین خبردار
کنم رسوا زبانت را به بیرون کنم اندازم اندر خاک و در خون
نمیدانی چه خواهی دید فردا که خواهم کردنت منصور رسوا
اگر مرد رهی ماهی چنین است چنین خواهد بدن فردا یقین است
که شهرت جمله خواهد دشمنی کرد وز آن خواهی تو بودن صاحب درد
بگفتی راز با منصور غافل کجا از دست تو بپذیرد ایدل
دل و جانرا قبول اینجا ندارد که گویندت وصول اینجا ندارد
تمامت سالکانت اندر اینجا کنند از عشق صد افغان و غوغا
مگو منصور اگر تو مرد راهی وگرنه رخ به بینی زین سیاهی
اگر رسوائیت آمد یقین خوش بسوزانیم فردایت بر آتش
به آتش مر وجودت را بسوزم تمامت عین بودت را بسوزم
در آتش رفت خواهی زار و سرمست ابی پا و زبان منصور بی دست
در آتش رفت خواهی تا بدانی نمایم آنگهی راز نهانی
ترا در آتش سوزان حقیقت نمایم بیشکی دیدار دیدت
بگفتی راز ما شرمت نداری کنون باید که رازم پاداری
حقیقت پایداری کن بردار مشو غافل ز من ایندم خبردار
که خون از دست خود بینی روانه ترا من رخ نمایم بی بهانه
چو دست خویشتن بینی پر از خون مشو آنلحظه اینجا گه دگرگون
نشان ما شناسی عین خونت وگرنه گفتن پر از جنونت
هر آنکو در ره ما غرق خون شد ابا مادر تمامت غرق خونشد
هر آنکو در ره ما یافت بوئی کنم گردان سرش مانند گوئی
اگر خواهی گذشت از جان نمایم ترا معنی دمادم مینمایم
اگر خواهی گذشت از جان و از تن ترا دایم کنم اینجای روشن
اگر خواهی گذشت از سر در اینجا کنم با ذات خود ذات تو یکتا
اگر خواهی گذشت از سر حقیقت نهم من بر سرت افسر حقیقت
اگر منصور اینجا مردمائی حقیقت مرد صاحبدرد مائی
چنین راندم قلم ایمرد سالک ز وصلت میکنم فردای مالک
...
هیلاج نامه
میلاد در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵:
باسلام وخسته نباشید خدمت شما شعردوستان گرامی وسایت خوب گنجور! راستش میخواستم بپرسم نمیشه که برای هرغزلی یک معنی ومفهوم ویا مضمونی درنظر گرفت چون واقعا فهم بیشتر این غزلیات (حداقل برای من) سخت است! لطفا دراین مورد عنایت بفرمایید!!!
امید در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۵۹ دربارهٔ اقبال لاهوری » اسرار خودی » بخش ۶ - در بیان اینکه خودی از سؤال ضعیف میگردد:
بیتی که میگه
ای فراهم کرده از شیران خراج
در عامیانه اینجور جا افتاده:
آنچه شیران را کند روبه مزاج / احتیاج است احتیاج است احتیاج
مهدی.ر در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۷ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:
ضمن سلام و درود.
من واقعا درعجبم که هرکس هربرداشتی داره بعنوان حقیقت توی کامنت اعلام میکنه. وتازه انتظاردارن مردم ازاین مطالبااستفاده هم بکنن.
ازیکطرف معنی اشعار بصورت صحیح و قابل استناد همه جا دردسترس هست. نیازی نیس مابرداشت وتفسیرخودمون رو بنویسیم.
ازطرف دیگه دستگاهی که استادشجریان بهمراهی زیبای مرحوم بیگجه خانی این ابیات رو اجراکردن یک مرکبخوانی هستش. کاست ازدستگاه همایون آغاز میشه و درابتدای این شعر وارد دستگاه شور میشن. دربیت آخر ازراه شوشتری دوباره به دستگاه همایون میرن
باسپاس. درپناه حق پاینده باشید
حمید سامانی در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱ - تمامت کتاب الموطد الکریم: