مهران عبدالهی در ۹ سال قبل، پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۶۶:
در ضبط این رباعی در مصراع سوم همان طور که می بینید وزن اشکال دارد و کلمۀ «تو» جا افتاده است: «در شیشۀ دل تخت تو نه حکم بکن »
مهران عبدالهی در ۹ سال قبل، پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۱۱:
این رباعی در نسخه ی استاد فروزانفر، چاپ 1363، انتشارات امیرکبیر، رباعی شماره ی 438 و همان «نایی ببرید از نیستان استاد» ضبط شده است.
مهدی در ۹ سال قبل، پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:
از ان هنگام زیاد می گذرد اما هنوز آرام نگرفته ام،منتظرم، بی نام، بی ادعا، خواهی آمد..... میدانم
یادگیری زبان انگلیسی در ۹ سال قبل، پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۸۱ - بیان رسول علیه السلام سبب تفضیل و اختیار کردن او آن هذیلی را به امیری و سرلشکری بر پیران و کاردیدگان:
الماس های مولانا همیشه درخشان و خواندنی هستند.
لذت بردم
محمد در ۹ سال قبل، پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۷:
وای خدا خیر بده محسن چاوشیو که هم مارو با این شعر فووووقالعاده مولانا آشنا کرد و هم به هنرمندی تمام خوندش. آدم یاد سماع کردن میفته!!! در ضمن متن آهنگ محسن چاوشی از سه تا غزله. یک غزل که همینه. یکی دیگه مطلعش با این یکیه ولی بقیه ابیاتش فرق میکنه. اینم لینکش: مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۸/ غزل سومم مطلعش اینه: ای شده از جفای تو جانب چرخ دود من/جور مکن که بشنود شاد شود حسود من
امین کیخا در ۹ سال قبل، پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۸ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۳:
شما سرور ما هستید . من گوشی شنوا هستم .سپاسگزارم
امیر در ۹ سال قبل، پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:
چون که تو رهن صورتی صورت توست رهنما
فکر میکنم باید بجای رهن کلمه محو باشد .
چون که تو محو صورتی صورت توست رهنما
حامد در ۹ سال قبل، پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۲۷ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۲ - معلم و شاگرد:
در بیت دوم به جای انف نوشته شده است کنف.
وفا در ۹ سال قبل، پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۲:
گوش کردن به اشعار کلاسیک در قالب ترانه و یا تصنیف برای من معمولا بسیار دلنشین و آموزنده است و حافظهٔ پذیری بهتری هم به همراه دارد. اجرای آنان در قالب سنتی و با آواز هم گاهی برایم جالب و مفید بوده و گاهی هم کسل کننده زیرا ارائه مضمون در زمانی حدود ده تا دوازده دقیقه انجام میشود و ما متاسفانه وقت آزاد کمتری این روزها داریم .
ویدا در ۹ سال قبل، پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۰۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:
انداخت خیالت ز کجایم به کجاها
واقعاً عالی بود عالی....
وفا در ۹ سال قبل، پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:
من حق دارم که با نظر و یا سلیقه و احساس شما موافق نباشم و یا مخالف باشم اما حق ندارم که احساسات شما را مجروح کنم، حق ندارم که شما را تحقیر و یا تمسخر کنم ( وظیفه دارم از ارتکاب به چنین رفتار و گفتاری اجتناب کنم). یادم باشد که با هر "حقی" معمولا " تکلیف یا وظیفهای" هم همراه است. اگر توان انجام وظیفه را ندارم بهتر است از حق مرتبط با آن هم صرف نظر کنم.
وفا در ۹ سال قبل، پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:
"...، هی مزنیدش" ، `...،هی مبریدش"
"هی" شاید به معنای "های" و یا "آهای" یا "آی" باشد، که برای هشدار و زنهار دادن توام با اعتراض به کار میرود: "آهای بیمعرفتها، او جان من و عزیز من است ، او را مزنید، او را مبرید و از من دور مکنید" ، "های بیمعرفتها، دست نگه دارید" ،" آهای، دست نگه دارید، او با من و عزیز من است. دست از آزارش بردارید". اشاره دارد به حسد و خصومت و دشمنی که بعضی و یا بسیاری از اطرافیان مولانا نسبت به شمس داشتند، و موجب شد که شمس یکبار بگذارد و برود و نهایتاً هم به احتمال قوی به دست این بد خواهان و حاسدان کشته شود.
وفا در ۹ سال قبل، پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹۷:
" مج مج " که قبل از بیان "مجو مجو" اضافه شده ، حال و احوال کسی را منعکس میکنه که انگار از هول و هراس و اضطراب و دلهره دچار لکنت زبان شده است و میخواهد به سرعت محبوبش را از انجام اقدامی خطرناک (جفا و هجران) حذر و احتراز دهد. این نحوه اجرا و این ریتم و آهنگ، فوق العاده عالیست و با معنا و مضمون شعر همخوانی بینظیری دارد. بینهایت ممنون از حضرت مولانا و نیز از جناب چاووشی و گروه خوبش و از همهٔ شما دوستاران عشق و هنر.
گمنام در ۹ سال قبل، پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۴۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۰ - حکایت آن سه مسافر مسلمان و ترسا و جهود و آن کی به منزل قوتی یافتند و ترسا و جهود سیر بودند گفتند این قوت را فردا خوریم مسلمان صایم بود گرسنه ماند از آنک مغلوب بود:
بابک گرامی،
به یاد نمی آورم کی و کجا خوانده ام واژه فلستین،
پلستین ، پرستین خویشی نزدیکی با پارسیان دارد،
اما، به خوبی میتوانم شما را به شاه نامه ها نشانی دهم ، در پایان کار بیوراسب ، از زبان استاد توس:
آنجا که فریدون و یاران باره به اروند میرانند و؛
به خشکی رسیدند، سر کینه جوی
به بیت المقدس ، نهادند روی
چو بر پهلوانی سخن راندند
همی ، " گنگ دژ هوخت " اش خواندند
و گنگ دژ همان سیاوش گرد است.
خرم خفتار
مهرداد در ۹ سال قبل، پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۵:
باسلام، در ارتباط با سوال یکی از دوستان که پرسیده بود مفهوم "سگی" در مصرع "سگی بگذار ما هم مردمانیم" چیه؟ باید به عرض برسونم برای بنده هم قبلاً مفهوم این مصرع جای سوال بود. لذا از یکی از دوستانم که استاد و مدیر گروه ادبیات فارسی یکی از دانشگاههای معتبر کشورمون هست پرسیدم و ایشون این توضیح رو به من دادند:
شاعر در مصرع اول گفته: "کریمان جان فدای دوست کردند" که شاعر مخاطب شعر خودش رو آدمهای "کریم"، "بخشنده"، و "مهربان" خطاب کرده و در ادامه گفته: "سگی بگذار ما هم مردمانیم" یعنی با ما آنطور که با سگها بدرفتاری و نامهربانی و باخشونت برخورد میکنند، رفتار نکن و با ما کریمانه و مهربانانه رفتار کن، ما(شاعر) هم انسان و آدمیزاده هستیم، یعنی ما را "سگ" فرض نکن، و ما را مثل اینکه سگ هستیم با خشونت از خود نرانید. پس منظور شاعر از تشابه سگ با مخاطب نیست و هیچ قصد توهین یا تشابه مخاطبین خود با سگ را نداشته، بلکه منظور سگ نپنداشتن خود شاعر بوده است.
باتشکر از بذل توجه مدیریت سایت "گنجور"
گمنام در ۹ سال قبل، پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۰ - حکایت آن سه مسافر مسلمان و ترسا و جهود و آن کی به منزل قوتی یافتند و ترسا و جهود سیر بودند گفتند این قوت را فردا خوریم مسلمان صایم بود گرسنه ماند از آنک مغلوب بود:
بابک گرامی،
ما قصه سکندر و دارا نخوانده ایم
با ما، به جز حکایت مهر و وفا مگو
پژوهش تاریخی بسیار خواندنی است کتاب سکندر و دارا( سالها پیش خوانده ام و در دسترسم نیست امید
که عنوان آن را درست نوشته باشم)
تاریخی است که آدمی را به تفکر وا میدارد و بد گمان میسازد نسبت به بسیاری از کتب تاریخی .
پرده از دروغ هایی که به او نسبت داده اند بر میدارد
از شهرها که ساخته است ،عشقها که ورزیده آتشها که افروخته و راهها که در نوردیده در زندگی کوتاهش،
من خود بخشی از مسیر اورا با اتومبیل طی کرده ام بر فلات سخت گذر بخش غربی ایران ،و هم تندیس وی را برهنه پا بر اسبی بی زین و برگ، بر ساحل سالونیک ،در چند گزی مهرابه ای ویران به چشم سر دیده .
فاطمه رحیمی در ۹ سال قبل، پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:
در بند اول بیت هشتم فکر می کنم که کلمه ی وفادار به جای هوادار در مصرع "می سوزد و همچنان هوادار" درست باشه
بهنام در ۹ سال قبل، پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹:
تارا خانوم سلام
با این نظر شما مبنی بر اینکه نباید درباره ی مذهب شعرا زیاد مته روی خشخاش گذاشت کاملا موافقم ولی با این جمله ی شما مبنی بر اینکه هرکس به مذهب خاصی افتخار کرد انسانی سطحی است کاملا مخالفم، نظری هم که دادید متعصبانه بود پس دیگران را به خودپسندی متهم نکنید. یک سوال آیا همه ی اشعار عطار را خوانده اید؟ آیا میدانستید که خود عطار در شعرهایش خیلی محکم از اعتفادات و تمایلات دینی اش حرف میزند؟ امیدوارم زمانی که این اشعار را می خوانید به عطار انگ سطحی بودن و خودپسندی نزنید. بدرود
کمال در ۹ سال قبل، پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۰۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۰۲:
6199
یک معلم در ۹ سال قبل، پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۰۷ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۷: