گنجور

 
حافظ

فکرِ بلبل همه آن است که گُل شد یارش

گُل در اندیشه که چُون عشوه کُنَد در کارش

دلربایی همه آن نیست که عاشق بِکُشَند

خواجه آن است که باشد غَمِ خدمتکارش

جایِ آن است که خون موج زَنَد در دلِ لعل

زین تَغابُن که خَزَف می‌شکند بازارش

بلبل از فیضِ گل آموخت سخن، ور نه نبود

این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

ای که در کوچهٔ معشوقهٔ ما می‌گُذَری

بر حذر باش، که سر می‌شکند دیوارش

آن سفرکرده که صد قافله دل همرهِ اوست

هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

صحبت عافیتت گرچه خوش افتاد ای دل

جانبِ عشق عزیز است، فرومگذارش

صوفیِ سرخوش از این دست که کج کرد کلاه

به دو جامِ دگر آشفته شود دستارش

دلِ حافظ که به دیدارِ تو خوگر شده بود

نازپروردِ وصال است، مجو آزارش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۷۷ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۲۷۷ به خوانش ملیکا بینا
غزل شمارهٔ ۲۷۷ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۲۷۷ به خوانش فاطمه نیکو ایجادی
غزل شمارهٔ ۲۷۷ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
شرح صوتی غزل شمارهٔ ۲۷۷ به خوانش محمدرضا ضیاء
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش
حافظ

همین شعر » بیت ۴

بلبل از فیضِ گل آموخت سخن، ور نه نبود

این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

ایرج میرزا

«بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود

این همه قول و غزل تعبیه در منقارش»

خواجوی کرمانی

سرو را پای بگل می رود از رفتارش

واب شیرین ز عقیق لب شکربارش

راهب دیر که خورشید پرستش خوانند

نیست جز حلقه ی گیسوی بتم زنارش

هرکرا عقل درین راه مربّی باشد

[...]

سیف فرغانی

گرچه جان می دهم از آرزوی دیدارش

جان نو داد بمن صورت معنی دارش

بنگر آن دایره روی و برو نقطه خال

دست تقدیر بصد لطف زده پرگارش

بوستانیست که قدر شکر و گل بشکست

[...]

قاسم انوار

خواجه مستست، ببین در سر و در دستارش

لطف فرما و زمانی ز کرم باز آرش

بر سر کوی تو هر کس که رسد مست شود

گویی از باده سرشتند در و دیوارش

پیش رویت ز خجالت ننماید خورشید

[...]

جامی

گردش جام که زد صنع ازل پرگارش

سرنپیچد ز خط این دایره زنگارش

سر ما و در میخانه ای که از رفعت قدر

سایه بر بام فلک می فکند دیوارش

نیست وجه من مخمور جز این دلق کهن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
صائب تبریزی

بس که آمیخته ناز بود رفتارش

باشد ایمن ز چکیدن عرق رخسارش

گو بیا سیر رخ و زلف و بنا گوشش کن

هرکه دین و دل و طاقت نبود درکارش

می کند نامه سربسته لب قاصد را

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه