گنجور

حاشیه‌ها

طوفان در ‫۹ سال قبل، چهارشنبه ۲ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۱۰ دربارهٔ حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۱:

با سلام
بنده در تکمیل فرمایشات جناب شهریار 70 لازم می دونم بگم که : این عزل یکی از معروفترین غزل های عارفانه ادب فارسی است و در بسیاری از نسخ دیوان خواجه که تا 50 سال پس از درگذشت او تحریر شده ثبت است. اما چرا در دیوان تصحیح علامه قزوینی این غزل را نمی بینیم؟ دکتر استعلامی در کتاب درس حافظ ذیل این غزل چنین می نویسد: « بعید است که علامه با دقت و جستجوی بی حدی که در همه دست نویس های دیوان می کرده، این غزل را ندیده و در باره آن سخنی نگفته باشد! ظاهرا در سال 1320 خورشیدی، علامه صورت نهایی تصحیح دیوان حافظ را به خوش نویس هنرمند " حسن زرین خط " سپرده و این کار پس از تحریر زیبای زرین خط به گراورسازی رفته و چاپ شده است. و در آن سال ها که علامه دوران پیری را می گذرانده و کارهای بسیار دیگری در دست داشته ، این غزل در تحریر از قلم افتاده، و علامه هم به دلیل مشفله ذهنی بسیار بار دیگر صورت نهایی دیوان را بازبینی نکرده و در سال های پایان عمر هم فرصتی پیش نیامده که این غزل را در نشر دیگری از دیوان وارد کند.
با سپاس طوفان م

سیدمحمد در ‫۹ سال قبل، چهارشنبه ۲ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۰۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۰ - حکایت آن سه مسافر مسلمان و ترسا و جهود و آن کی به منزل قوتی یافتند و ترسا و جهود سیر بودند گفتند این قوت را فردا خوریم مسلمان صایم بود گرسنه ماند از آنک مغلوب بود:

روفیای گرامی
بنده کافر نمی شناسم، ولی انسان ، چرا
در جایی خواندم :
ای که در کبر و غرور بی مسمای نماز
چون مگس بر تار ِ کنج معبد پوچی گرفتار آمدی
ای بسا کافر که از صدها مسلمان پاک تر

کسرا در ‫۹ سال قبل، چهارشنبه ۲ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۲:

درود بر ستاره خانم
اجرای ساز و آواز این شعر در برنامه ی شماره 224 برگ سبز

ز. ورزنه در ‫۹ سال قبل، چهارشنبه ۲ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴:

چون دانه شد افکنده بر رست و درختی شد
این رمز چو دریابی افکنده شوی با ما
افکنده یعنی خارج شدن از منیت، زمانی که از منیت خارج شوی پر بار می گردی...

هادی در ‫۹ سال قبل، چهارشنبه ۲ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۲:

دست چاووشی درد نکنه این بیت از کتاب کشید بیرون

گمنام در ‫۹ سال قبل، چهارشنبه ۲ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۳۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۰ - حکایت آن سه مسافر مسلمان و ترسا و جهود و آن کی به منزل قوتی یافتند و ترسا و جهود سیر بودند گفتند این قوت را فردا خوریم مسلمان صایم بود گرسنه ماند از آنک مغلوب بود:

جناب بابک،
در مشهد بودن جایی که امروز پاسارگاد خوانده میشود
تردید نیست ، چه در گذشته به تفاوت مشهد مرغاب و مشهد مادر سلیمان خوانده می شده است. اینکه بنای مورد اشاره سرکار، آرامگاه کوروش باشد همان اندازه نا پذَیرفتنی است که آرامگاه خانم والده حضرت سلیمان بوده باشد،.
چه محل در گذشت هردو بیش و کم دو سه هزار فرسنگ دور از مرغاب است.
امید که کاوشها و یافته های باستان شناخت جنوب جیرفت، شرق شهداد ،تل ابلیس و تپه یحیا پاسخی بر بسیاری پرسشهای بی جواب باشد.

بابک چندم در ‫۹ سال قبل، چهارشنبه ۲ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۰ - حکایت آن سه مسافر مسلمان و ترسا و جهود و آن کی به منزل قوتی یافتند و ترسا و جهود سیر بودند گفتند این قوت را فردا خوریم مسلمان صایم بود گرسنه ماند از آنک مغلوب بود:

شمس الحق گرامی،
این گفته را به یاد دارید؟:
"هیچ بقالی نمی گوید که ماست من ترش است"...
این همواره ماست دیگر بقالان است که ترش است...
باری،
به قول مش قاسم:
دروغ چرا بابام جان ما که به چشم خودمان ندیدیم که به کدام آسمان رفت، ولی به چشم خودمان دیدیم (عکس هم گرفتیم!) که آرامگاه کوروش ( هزار و صد سال پیش از اسلام) بر هفت پله نشسته...

گمنام در ‫۹ سال قبل، چهارشنبه ۲ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۰ - حکایت آن سه مسافر مسلمان و ترسا و جهود و آن کی به منزل قوتی یافتند و ترسا و جهود سیر بودند گفتند این قوت را فردا خوریم مسلمان صایم بود گرسنه ماند از آنک مغلوب بود:

جناب شمس
آنگونه که در فیلم هایی که هالیوود ( مرکز فرهنگی یهود- مسیحی جهان) بر پایه زندگی و مرگ عیسا مسیح ساخته است ، حضرتش نه تنها سرشان بی مو نبوده است که انبوهی موی بور شانه و صورت درخشان و چشمان آبی شان را می پوشانده است( با وجود آنکه ایشان از یهودیان فلستینی بوده اند)،
در باب فرزند نداشتن حضرتشان تردیدهای بسیار است گرچه رسما با کسی وصلت ننموده است.
چهار میخ شدن وی را مل گیبسون به گونه ای به تصویر کشیده است که پشت جمله خاخامان را میلرزاند. و سر انجام
نیزه سرباز رومی مرا به یاد کلوخ بایزید می اندازد.
و اما ، اگر مراد از موی، مال و منال دنیاست او ثروتمند به جهان باقی شتافته است در باب محل زندگی حضرت و اینکه در کدام طبقه آسمان است باید از فضانوردان روسی ( و نه آمریکایی ) پرس و جو کرد.

ali در ‫۹ سال قبل، چهارشنبه ۲ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۳۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۰:

سلام به دوستان این شعرهایی که اساتید محترم نوشتن در هیچ نسخ تاریخی سند معتبری ندارد که از خیام باشد. اکثر رباعیات برای شعرا دیگر بوده که به خیام نسبت داده شده فقط دو یا سه رباعی است که سند تاریخی دارد ومربوط به خیام میباشد

سید محسن در ‫۹ سال قبل، چهارشنبه ۲ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

گر نهی تو لب خود بر لب من مست شوی
امتحان کن که نه کمتر زمی انگورم
با سلام
در مورد بیت:
بشنو این نی چون شکایت می‌کند اگر در این و از بیت گیر کنیم ،از اصل دور میشویم که همانا اصل گفته های مولانا میباشد و قاعده های عرفانی مولونا رو رعایت نکردیم که :
ما برون را ننگریم و قال را
ما درون را بنگریم و حال را
نی دارای چندین معنی میباشد:
1.نی همان ساز نی
2.نی مثنوی معنوی
3.نی استعاره از انسان خالی از همه تعلقات
4.نی چوب نی که از نیستان بریده شده
5.نی خود مولانا هم هست
در فضای تمثیل های مثنوی شما خود به نتایجی خواهید رسید که بسیار زیبا و لذت بخش خواهد بود
بر شما خواندنش.
با تشکر

اصغر در ‫۹ سال قبل، چهارشنبه ۲ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:

ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم
بنظر من کاملا واضحه که اصل مصراع دوم به این شکل بوده حداقل به دو دلیل زیر.
1- اگر اصل بیت فروختن ملک جهان بوده دلیلی برای افراد بعد از حافظ وجود نداشت که آن به فروختن بهشت تغییر دهند. ولی در صورت عکس، کاملا واضح است که افراد مذهبی این مصراع حافظ را برنتابیده و مصراعی ملایم تر جایگزین آن کردند.
2- اگر مقصود فروختن ملک جهان باشد با مرگ اینکار امکانپذیر است نه با آبجو یا شراب و امثال آن. ولی فروختن بهشت برای هر انسانی با شراب و میگساری کاملا واضح است. چون منظور خواجه اینست که من میگساری میکنم و رفتن به بهشت را نمیخواهم یا آن را از دست میدهم.

شهاب در ‫۹ سال قبل، چهارشنبه ۲ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۱۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳:

لطفا معنی این رباعی و تفسیر رو بیان کنید با تشکر

حفیظ الله حکیمی در ‫۹ سال قبل، سه‌شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲۷:

عارف بیدل دهلوی از شاعران نادر زبان فارسی که اشعار ناب و قوی معنوی دارد و با خانقاه سبک چشتیه ولایت هرات شهرستان چشت افغانستان در ارتباط بوده و زبان دری را از این طریق فرا گرفت.

کمال در ‫۹ سال قبل، سه‌شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۲۵ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۰۱:

7317

منصور پویان در ‫۹ سال قبل، سه‌شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۳۱ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » مقدمه:

رباعیات خیام مجموعه‌ای ست که کم وبیش تقریباً کشکولی از افکار مختلف را تشکیل می‌دهند؛ آنچنانکه هر کس از ظن خویش؛ مدعـّـی فهم و تفسیر آنها می شود. این رباعیات در حدود قرن 5 و 6 هجری به زبان فارسی گفته‌ شده و تا کنون قدیمترین مجموعهٔ چاپی از رباعیات خیام، نسخهٔ «بودلن» اکسفورد می‌باشد که در سنهٔ 865 در شیراز کتابت شده؛ یعنی سه قرن بعد از خیام و دارای 158 رباعی است.
فیتز جرالد مترجم رباعیات خیام، با ذوق خویش، بهتر از نیکلا مترجم فرانسوی؛ رباعیات خیام را از نظرگاه عشق ادراک کرده است. مضمون رباعیات دربرگیرنده مفاهیم فلسفی و عقاید مختلف است. او در نیشابور و در علوم و حکمت تالی ابوعلی بوده و علاوه بر ریاضیات و نجوم در طب و لغت و فقه و تاریخ نیز دست داشته است.
قدیم‌ترین کتابی که از خیام اسمی به میان آورده، نظامی عروضی مؤلف «چهارمقاله» است. ولی او خیام را در ردیف منجمین ذکر می‌کند و اسمی از رباعیات او نمی‌آورد. اولین کتابی که در آن از خیام شاعر گفت‌وگو می‌شود کتاب «خریدةالقصر» تألیف عمادالدین کاتب اصفهانی به زبان عربی است که در 572 یعنی قریب 50 سال بعد از مرگ خیام نوشته‌ شده و مؤلف آن خیام را در زمرهٔ شعرای خراسان نام برده است. کتاب دیگری که خیام شاعر را تحت مطالعه آورده «مرصاد‌العباد» تألیف نجم‌الدین رازی می‌باشد که در سنه 610 - 621 (هجری) تألیف شده. این کتاب وثیقهٔ بزرگی است زیرا نویسندهٔ آن صوفی متعصبی بوده و از این لحاظ به عقاید خیام به نظر بطلان نگریسته و نسبت فلسفی و دهری و طبیعی به او می‌دهد.
تنها سند مهمی که از رباعیات اصلی خیام در دست می‌باشد، عبارت است از رباعیات سیزده‌گانهٔ «مونس‌الاحرار» که در سنهٔ 741 هجری نوشته‌ شده است. دراصالت این سیزده رباعی ودو رباعی «مرصاد‌العباد» شکی باقی نمی‌ماند و معلوم می‌شود که گویندهٔ آن‌ها یک فلسفهٔ مستقل و طرز فکر و اسلوب معین داشته است. از این رو با کمال اطمینان می‌توانیم این رباعیات 15گانه را از خود شاعر بدانیم و آن‌ها را کلید و محک شناسایی رباعیات دیگر خیام قرار بدهیم.
باید اقرار کرد که افسانه‌ها در بارهٔ خیام زیاد است زیرا قضاوت متشرعین و متصوفین که به او حمله کرده‌اند از قدیم بسیار بوده است. اظهارندامت او جنبهء استعاری و تشکیکی دارد. خیـّآم در رباعی هایش، اظهار تأسف یک فیلسوف مادی را نشان می‌دهد که درکنار جام شراب دم غنیمتی می کند. این ترفند ها همانا شگرد های او ست تا ما را به واقعیت اوهامی که در آن گرفتاریم واقف سازد. طرز فکر، ساختمان و زبان وفلسفهٔ رباعیات یکی ست؛ منتها بر سبیل شیوه و صنایع شعری و به لطایف الحیل و بنا بر اقتضای موقعیت درمراحل مختلف و به صُـوَر گوناگون سروده شده اند. لحن تراژدیک یا کمیک یا دراماتیک و ادبی و فلسفی او به طور کلی تغییر نمی کند؛ چرا که یأس‌آلودی یا دهری گری و حتی روال بدبینانهء پرداخت او؛ رویه هائی ست برای طرح مسایل مهم فلسفی.
باری اگر مضمون یک رباعی مخالف سلیقه و عقیدهٔ خیام باشد؛ می‌توانیم نسبت آن را از خیام سلب بکنیم. برخی ترانه‌های خیام در استهزا و گوشه‌کنایه خیلی شدید و بی‌پروا ست. مشرب مخصوص خیام، مسلک فلسفی، عقاید و طرز بیان آزاد و روشن اوست. این‌ها صفاتی است که می‌تواند معیار و محک تشخیص سره از ناسره در اشعار او شود.
صادق هدایت در مورد خیام چنین می نویسد : "خیام نماینده ذوق خفه شده و رو ح شکنجه دیده و تر جمان ناله و شورش یک ایران بزرگ با شکوه و آباد قدیم است که در زیر فشار
فکر زمخت سامی و استیلای عرب کم کم مسموم و ویران می شده".
اظهارات بالا همانا دلالت بر آن دارد که صادق هدایت، ناتوان از درک خیـّـآم؛ می کوشد از او چهره ای مناسب فهم و عقاید خویش بسازد.

محمد در ‫۹ سال قبل، سه‌شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳۵:

فکر می کنم به این صورت صحیح تر باشد
گفتا ز شکر لبی بریدند مرا
منظورش زمانیست که در آن شکر وجود داشت مثل نی شکر

محمدباقر در ‫۹ سال قبل، سه‌شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۱۲ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در پند و دوری از دنیا:

بیت 31 نیز نیاز به تصحیح دارد چرا که صحیح آن این است:
«شنیدم ملک دارا گشت دارالملک اسکندر
نه اسکندر بماند آخر نه دارالملک و نی دارا»

۱
۳۷۴۵
۳۷۴۶
۳۷۴۷
۳۷۴۸
۳۷۴۹
۵۴۷۱