گنجور

حاشیه‌ها

گمنام-۱ در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۱:

به قول دکتر ترابی، زحمت افزا میشوم،
سلمی نام معشوقه ای !!! معروف در عرب جاهلیت بوده است ، زبانزد به زیبایی و دلربایی ، بعدها
در ادب فارسی و هم تازی هر معشوقه ای را سلمی گفته اند.( بی توجه به شمار عاشقان)
می گویند ( و بر گردن آنان که گفته و می گویند) یکی از هواداران سلمی گویا هاشم ابن عبد مناف بوده است، وی نیز بلند قامت ، خوش صورت و مشهور به
دست و دلبازی بوده است.

امیرحافظ در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸:

حقیقتا این چند بیت که زبان حال سهراب هست دل آدم رو بدجوری اتیش میزنه(( کنون گر تو در آب ماهی شوی
و گر چون شب اندر سیاهی شوی
وگر چون ستاره شوی بر سپهر
ببری ز روی زمین پاک مهر
بخواهد هم از تو پدر کین من
چو بیند که خاکست بالین من
ازین نامداران گردنکشان
کسی هم برد سوی رستم نشان
که سهراب کشتست و افگنده خوار
ترا خواست کردن همی خواستار)) جدی درک یا تصور اینکه رستم چه حالی پیدا کرده بعد از شنیدن این حرفها غیرممکن

گمنام-۱ در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۷:

بابک گرامی،
من دو نکته می بینم؛
نخست مانای شوخی است، که در این بیت به گمان من دلبری و طنازی است. ( ونه گستاخی و بی شرمی)
دو دیگر ضمیر ملکی " شین " است که اینجا به جای "او ، سوم کس" نشسته است.( ضمیر مفعولی)
به شوخیش = به شوخی او را
بر من ببخشایید، و پیوسته شاد و تندرست بوید.

بابک چندم در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۰:

بابک گرامی،
بد نیست که تمایزی بین خود قایل شویم و یکی از ما شماره ای را پس از نام خود بیاوریم، مثلاً 1 یا 97 و یا...
آیا شما مایلی که اینکار را انجام دهی؟ و یا آنکه بنده گردن نهم؟

بی سواد در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۰:

جناب محمد محمودی کبریا، و آقای بابک،
فرخ صباح آن که تو بروی نظر کنی
فرخنده روز آنکه تو بروی گذر کنی
صبح فرخ و روز فرخنده
همانگونه که جناب محمودی دیده اند به درستی
فیروز روز هم بابک جان بد آهنگ نیست اما چندان کاربرد نداشته و ندارد.

عیسی در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۱۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۶۶:

کبیر کل رباعی رو حساب کردید؟ در اینصورت، اشتباهه. 6973

بابک در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۰:

محمدی نه، محمودی! بی‌سواد!!
اما بعد، به ارتباط بین "فیروز" و "روز" هم لطفاً عنایت کنید.
به نظر من، "فیروز روز" بسیار زیبا و آهنگین است.

میلاد در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سی‌ام:

متن: الله اکبر…
شرح: درود ما بر مردی که، آغاز کلام در مورد او مستحب است با تکبیر همراه باشد… الله اکبر؛ تا عظمت او، ما را در خداییش به اشتباه نیندازد.
مردی برای تمام زبانها و زمانها، مذاهب و اصناف و انواع از فرش تا عرش (اگر دقت کنید در این ترانه انواع الحان از بودایی و مسیحی و مسلمان و… با موسیقی که گاهی به سمت موسیقی محلی، گاهی به سمت موسیقی چینی و هندی و… سوق پیدا می کند، تا نشان دهد در مورد شخصیتی که گمشده همه انسان است صحبت می شود).
متن: عجب سروی، عجب ماهی، عجب یاقوت و مرجانی، عجب جسمی، عجب عقلی، عجب عشقی، عجب جانی
شرح: درود خدا بر او علیه السلام که گویی هم «لفظ» و هم «معنای» اعجاب برای او منظور شده و «عجب»، درباره اش تمامی ندارد… یا مظهر العجائب (نادِ عَلیاً مَظهَرَ العَجائِب تَجِدهُ عَوَناً لَکَ فِی النَوّائِب)
متن: عجب لطف بهاری تو / عجب میر شکاری تو
شرح: عجب از این همه جمع اضداد که هم لطف بهار را داری و هم شکار امیر را؛ مردی که نه زره اش پشت داشت و نه شمشیرش غلاف؛ شمشیرش در میان نیزه ها، باد بود در میان برگان خزان و زانوان سترگش کُنده بود در میان گلستان ایتام.
متن: در آن غمزه چه داری تو؟ / به زیر لب چه می‌خوانی؟
شرح: مولا جان! با ما چه کرده ای؟ با چشم و ابرو و اشارات و اوراد و کلامت و همه چیز و همه چیزت ما را عاشق خودت کرده ای.
متن: عجب حلوای قندی تو، امیر بی‌گزندی تو/ عجب ماه بلندی تو، که گردون را بگردانی…
شرح: مولاجان! تو چقدر شیرینی (اسماءکم احلی من العسل) و چه عجب که امیری اما گزندی و ظلم و بدی از تو به هیچ کس حتی آن مورچه نمی رسد گرچه عالم و عالم را به تو علیک السلام بدهند. تو ماهی، تو نوری، تو علی و عالی هستی مردی از جنس آسمان که گردش نظام هستی در کف با کفایت توست (إِرَادَهُ الرَّبِّ فِی مَقَادِیرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَیْکُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُیُوتِکُم)

متن: به هر چیزی که آسیبی کنی، آن چیز جان گیرد / چنان گردد که از عشقش بخیزد صد پریشانی
شرح: نور و عشق تو پرش هر چیز و هر کسی را بگیرد (آسیبی کنی ظاهرا یعنی عنایتی بکنی چون آسیب زدنی است اما اینجا گفته آسیبی کنی یعنی اصابت کنی و ایصال و وصلی اتفاق بیفتد به عبارت دیگر توجهی بکنی) آن چیز حیات و زندگی می یابد بگونه ای که یک دل نه صد دل عاشق و پریشان و شیدا و دل باخته تو می شود.
متن: مروّح کن دل و جان را، دل تنگ پریشان را / گلستان ساز زندان را، برین ارواح زندانی
شرح: مولا جان! ما دلتنگ و پریشان توئیم و بدون تو جسم بی روح هستیم بیا و با عنایی به ما روح و جان ببخش.
ای مولا و آقای ما! با ولایت و عشق و عنایاتت زندان دنیا را بر ما گلستان کن (اشاره دارد به الدنیا سجن المؤمن)

متن: تویی کامل منم ناقص، تویی خالص منم مخلص / توی سور و منم راقص، من اسفل تو معلایی
شرح: در این بیت از سبک خود مولا در زیارت حضرت امیر در مسجد کوفه استفاده کرده «انت الحی و انا المیت و …»
تو در نشان دادن اوصاف و اسماء الهی انسان کاملی (و علّم آدم الاسماء کلها) و من انسان ناقص، پس لازم است که تو را ستایش و نیایش بکنم تا بلکه در پرتو عنایات حضرتت رشد کنم.
«سور»؛ تو غذای جانی، تو شادی و طراوت زندگی هستی و من از سرمستی عشق و ولایت تو علیک السلام به رقص و شادی و سیر و سلوک درآمده ام.
تو از همه زشتی ها و رجس ها خالص و پاکیزه هستی (انّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا) و من مخلص شما هستم (ان شاء الله).

میلاد کریمی در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سی‌ام:

سلام و احترام
برخی دوستان درباره مصرع «به هر چیزی که آسیبی کنی آن چیز جان گیرد» پرسیده بودند. واژه « آسیب» علاوه بر معنای مورد انتظار و رایج مثل صدمه زدن و ... به معنای « تماس » و « سایش » هم هست و این یعنی :«با هر چیزی تماس و برخورد و سایش داشته باشی آن چیز جان می گیرد» و آن وقت معنای این بیت منطقی و معقول درمی آید.

امیر در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۰۵ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰۱:

به گمانم در بیت ششم مصرع دوم باید اینگونه باشد:
دمی در جیب خاموشی نفس دزدیده توفان‌ کن
حرف «دال» دزدیده، دزدیده شده است!!

بهنام پورمحمدی در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶ - بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند:

مدتیه با خودم دارم کلنجار میرم،
بوی هر هیزم پدید آید ز دود!
ز دود بوی هر هیزم پدیدار میشه مثلا!؟
لطفا راهنمایی کنید
عجله هم نیست،

سید احمد مجاب در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۴۹ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳:

خط و خالش چکند جلوه (وبالی) شودش

سید احمد مجاب در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۵۲:

هر تیر که جست(جست) از آن سخت کمان

سید احمد مجاب در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۳۸ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۴:

بر ماه (تازه) پرتو حسنش نظر فکن

سید احمد مجاب در ‫۹ سال قبل، پنجشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۳۱ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۷:

تشنه (بشد کشته) و نگرفت دست
حرمت و فضل و شرف مصطفاش

کمال داودوند در ‫۹ سال قبل، چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۱۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۶۶:

6848

کسرا در ‫۹ سال قبل، چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵:

غزل زیباییست

بابک چندم در ‫۹ سال قبل، چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۰۰ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » حکایت بلبل » حکایت بلبل:

مهران گرامی،
مصراع دوم بیت اول یعنی که بلبل از کمال عشق از خود بیخود شده..
بیت ششم :زاری اندر نِی یعنی نالهء زار نِی، و زیرِ چنگ یعنی صدای زیر چنگ یا فغان چنگ...
ولی تو را به خدا چیه را چیست بنویس...

گمنام-۱ در ‫۹ سال قبل، چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۷:

ببخشایید ،
بیشتر می نویسند نینگیخته، من اما ایرادی در نانگیختن نمی بینم ، بد آهنگ هم نیست.
و گمنام به نادرست گمانم نوشتم

گمنام-۱ در ‫۹ سال قبل، چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۷:

مهناز گرامی ،
در من شگفتیی بر نانگیخته است، به قرار گمانم دیگری است هم نام من، ازین رو یک به نامم افزودم نه اینکه گمنام شماره یک باشم!!!

۱
۳۷۳۸
۳۷۳۹
۳۷۴۰
۳۷۴۱
۳۷۴۲
۵۵۴۸