گنجور

حاشیه‌ها

زال فروزنده در ‫۹ سال قبل، شنبه ۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۴ دربارهٔ هجویری » کشف المحجوب » باب الرّقص » بخش ۱ - باب الرّقص:

سپاس دشمنان فرهنگ و هنر در هراس....

برهان در ‫۹ سال قبل، شنبه ۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۴ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰۲:

این غزل با صدای خانوم فرح در دستگاه سه گاه شنیدنیه

زال فروزنده در ‫۹ سال قبل، شنبه ۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۰ دربارهٔ هجویری » کشف المحجوب » باب الرّقص » بخش ۱ - باب الرّقص:

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کان چهره مشعشع تابانم آرزوست
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز
باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست
گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست
در دست هر کی هست ز خوبی قراضه هاست
آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
این نان و آب چرخ چو سیل ست بی وفا
من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست
یعقوب وار وااسفاها همی زنم
دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
والله که شهر بی تو مرا حبس می شود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول
آن های هوی و نعره مستانم آرزوست
گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام
مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود جسته ایم ما
گفت آنک یافت می نشود آنم آرزوست
هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد
کان عقیق نادر ارزانم آرزوست
پنهان ز دیده ها و همه دیده ها از اوست
آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست
خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز
از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد
کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست
یک دست جام باده و یک دست جعد یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
می گوید آن رباب که مردم ز انتظار
دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست
من هم رباب عشقم و عشقم ربابی ست
وان لطف های زخمه رحمانم آرزوست
باقی این غزل را ای مطرب ظریف
زین سان همی شمار که زین سانم آرزوست
بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق
من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست...

زال فروزنده در ‫۹ سال قبل، شنبه ۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ هجویری » کشف المحجوب » باب الرّقص » بخش ۱ - باب الرّقص:

با سلام و درود...
تنها افسوس! که فرنودهای اینچنین ارزشمند و ارجمندی در سامانه ی آموزشی این مرز و بوم نادیده انگاشته می شوند و هر روز پیر و جوان, مرد و زن از نه تنها دین که از آیین آزادگی و انسانیت دور می شوند, من و تو و او "نداریم" این "ماییم" که داریم دور می شویم... گروهی به نام دین و مضاف بر آن ادعای آزادگی و حقوق بشر همه ی "گردش....هاااا" را فرمانگزار و فرمایند و خود را فرمانبردار از هیچ فرمانی نمی خواهند نمیدانند و.... شکمهاشان از نارواترین نارواها انباشته و دستانشان به پ.... آلوده..... و پاهاشان به.....راه رفته مگر آن راه پاینده.... هیچ نشانی از آدم و خاتم ندارند و خود را "مخلصان خدوم و عادلان صالح میپندارند! کجاست لیلی ها کجاست فرهاد ها کجاست مجنون ها کجاست شیرین ها چه بی فروغ گشته چراغ هدایت و چه کشتی شکستگانیم ماااااا..... آه سیاوش جان "درود خداوند جان و خرد بر فرگاه تو نازنین" درود ما را رسانا باش بر نکودادخواه پیروزمند همو شایسته گواه پیروزپند جان جانان ارمایلان و گرمایلان, امید پرفروز فریدونیان, و شادی افرای شهرنازان و مهرافزای ارنوازان, آهنگر آهنگران گوهر گوهران کاوه ی جان!

جعفر میرناصری در ‫۹ سال قبل، شنبه ۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:

من فقط میتونم بگم که این غزل زیبا ترین غزل ادبیات ایرانه .

حمید سامانی در ‫۹ سال قبل، شنبه ۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۵۸ دربارهٔ حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۱۸:

بدون شک سعدی پیش کسوت و مشوق و محرک شاعرانی چون خواجوی کرمانی و حافظ بوده، بدون سعدی و بدون اشعار زیبای او حافظ و خواجوی کرمانی وجود نداشتند
خواجوی کرمانی و حافظ بسیاری از اشعار سعدی را مورد استفاده و شبیه سازی قرار داده اند و دهها و بلکه صدها بیت از اشعار سعدی را تضمین کرده و در اشعار خود به کار برده اند
به استقبالهای خواجوی کرمانی و حافظ از سعدی مراجعه کنید میبینید که چطور سعدی حس شاعری و ادبیات را در این دو برافروخته است
واقعاً حافظ بی انصافی کرده و حق استادی و ارج نهادن به سعدی را آنچنان که بایستی به جا نیاورده
استاد سخن سعدیست پیش همه کس اما
دارد سخن حافظ لحن سخن خواجو
این بیت حافظ یعنی خواجوی کرمانی بهتر از سعدی بوده
فقط ببینید خواجوی کرمانی چقدر از اشعار سعدی استفاده کرده آنوقت به عظمت سعدی بزرگوار بیشتر پی میبرید
سعدی آنقدر قدر شناس و بزرگ بوده که در صورت استفاده از اشعار دیگر شاعران چون فردوسی به زیبایی و افتادگی از آنان یاد کرده، ملاحظه کنید بیت دوم شعر زیر از فردوسی است و ببینید چطور سعدی به زیبایی و خوبی و معرفت از وی یاد کرده و چقدر استادانه و با مراعات در حفظ فرهنگ امانت شعر و شاعری به شاعر بزرگی ارج نهاده است
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
روان این بزرگ ادب ایران زمین شاد
خداوند رحمتت کند ای سعدی بزرگوار

روفیا در ‫۹ سال قبل، شنبه ۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۸:

بلی گمان می کنم اشاره به بلعیده شدن توسط نهنگ دارد،
ولی نه برای مجازات، بسان یونس، بلکه اشاره به بلعیده شدن توسط نیروبی عظیم مانند عشق به آفریدگار هستی دارد به گونه ای که چیزی از هستی او باقی نماند :
شهادت گفتن آن باشد که هم زاول درآشامی
همه دریای هستی را بدان حرف نهنگ آسا
و آن حرف نهنگ آسا " لا " است در لا اله الا ا...
حرف لا به دهان نهنگی تشبیه شده که به زبان آوردن و باور کردن آن حادثه عظیم و بلکه تنها حادثه مهم زندگی انسان است تو گویی توسط نهنگ بلعیده شده است و دیگر چیزی از او باقی نمانده و خود بخشی از وجود عظیم نهنگ شده باشد!
و فهم و وهم و خوب و زشت و خشک و تر و همه بازی های ذهن آدمی را بیکباره در خود محو کرده باشد.

بابک چندم در ‫۹ سال قبل، شنبه ۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۰۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹:

هم نام لطفاً تبدیل شود به همنام...
و در ادامه؛
حقیقت آنکه پس از بازخوانی نوشته های آقای حسین کریمی نیز نشانی از حالت تهاجمی در نوشتار ایشان ندیدم که ندیدم ...
باری،
حسین کریمی گرامی،
در اولین پست خود که اشاره به دامن کردی: دامن قسمت پایین جامه است که تا روی زمین می آمده...
در اینجا مشک زیر دامن یعنی مشک زیر پا یا بر روی زمین...

سیدجعفرعزیزی در ‫۹ سال قبل، شنبه ۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۱۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹:

بیت هشتم:
صدای تیشه ی فرهاد...اصلاح بفرمایید

علیرضا در ‫۹ سال قبل، شنبه ۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:

بیت نهم : هر کو نظری دارد با یار کمان ابرو ....
درسته یا
هر کاو نظری دارد با یار کمان ارو .....
مرسی بابت سایت زیباتووون

مهناز ، س در ‫۹ سال قبل، شنبه ۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۸:

منصور خان
یاد می‌کن آن نهنگی را که ما را درکشد
تا نماند فهم و وهم و خوب و زشت و خشک و تر
همچو شمع نخل بندان کآتشش در خود کشد
کاغذ پرنقش و صورت درفتد در آب در
منظور از نهنگ شاید اشاره به یونس در شکم ماهی باشد
که آنکس که درین حال و هواست ، از دنیا بی خبر است . نخل بندان کسانی را میگویند از موم شمع میسازند.
میگوید : زرق و برق دنیا ، همچون کاغذ پر نقش و نگار در آب ، محو میشود و از میان می رود ، چنانکه شمع مومی در میان آتش .
مانا باشی

بابک چندم در ‫۹ سال قبل، شنبه ۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۱۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۱ - آغاز داستان:

بهار گرامی،
هر کَس به تکیست: هر شخصی به خود رایی و خودبینی است، یا همان مَنم مَنم کردن...
بیست در بیست: بیست تا بیست تا، چهار صدتا چهار صدتا (اشاره به تعداد کثیر) ، یعنی از این قماش(خود رایان، خودبینان) به وفور موجودند...
و- آگه نه کسی که مصلحت چیست
یعنی هیچکس نمی داند که مصلحت وجود این نادانی (همان خود بینی و خود رایی) از برای چیست...

ساعد در ‫۹ سال قبل، شنبه ۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۹۸:

ای آنکه طبیب درد مایی
بس درد مراست گو کجایی
والله اگر هزار معجون داری
من جان نبرم تا که تو رخ ننمایی

بابک چندم در ‫۹ سال قبل، شنبه ۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹:

آرام گرامی،
سپاس که حق با شماست، بنده سپاسگزار را به اشتباه با "ذ" تایپ کرده بودم...
ولی "خر کیف" بودن را فقط از هم نام خود پرسیدم که منظورش چیست، و "تفاوتاتی" نیز از آن من نبود...
اما حالت تهاجمی را در نوشته ام هر چه که مرور کردم باز نیافتم...

شهرام بنازاده در ‫۹ سال قبل، شنبه ۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۰۶ - تزییف سخن هامان علیه اللعنة:

نردبان خالق کل مفهوم بیت را غلط کرده است.
لطفا از نسخه های دیگر بررسی فرمایید
نردبان خلق صحیح است.
خالق از نردبان قرار است بیفتد؟نردبان خالق ما و منی (غرور ) است؟

امیر نوروزی در ‫۹ سال قبل، شنبه ۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱:

بیت دوم مصرع دوم به این صورت است:
که چو زهر است و نشاط همگان را کشته ست

منصور در ‫۹ سال قبل، شنبه ۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۸:

سلام خدمت دوستان فرهیخته
معنی دو بیت آخر برایم روشن نیست، اگر ممکن است عزیزی کشف رمز کند و بیانی بفرماید از استنباط خود.

وحید در ‫۹ سال قبل، شنبه ۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۰۷ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳:

من عاشق این شعر هستم. مخصوصا این بیتش :
آنکس که اسب داشت، غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد.

امیر در ‫۹ سال قبل، شنبه ۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۱:

در بعضی از متون مصرع اول بیت سوم بصورت
ای پادشاه شهشهان
امده است

آرام در ‫۹ سال قبل، شنبه ۶ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹:

در خصوص "وفات" و "فراق" ضمن اینکه نسخه ی جناب فروغی قطعا خود به تنهایی راهنما و مرجع مکفی است، به لحاظ معنا نیز زیبا تر خواهد بود
یکی از دوستان نکته ای راجع به "وفات" و تعبیر آن به "وفای تو" نوشته بودند که دقیقا با همان تعبیر میتوان "فراق" را متصور شد

۱
۳۷۳۵
۳۷۳۶
۳۷۳۷
۳۷۳۸
۳۷۳۹
۵۵۴۸