سید رضا قریشی در ۹ سال قبل، یکشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۲۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۱:
سپاس فراوان از گنجور
این غزل رو استاد محمد اصفهانی به اسم قطعه ی غم غفلت خوانده اند
متاسفانه داخل لیست ترانه های جناب اصفهانی این قطعه قرار نداشت
پیشنهاد میدم حتما گوش بدید
... در ۹ سال قبل، یکشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۴۱ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:
حامد نوری عزیز، اگه منظورتون نوشته منه باید بگم منظور نظر من نوشته شما نبود که اگه بود قطعا عین عبارت شمارو نقل می کردم، بلکه به نظر سید علی کرامتی مقدم بزرگوار اشاره داشتم.
و اما در راستای مفهوم طنزی که از شعر برداشت کردین. به نظر من هیچ مشکلی پیش نمیاد اگه معشوق مذکر باشه. قسمت هایی که باعث طنز شدن معنی شعر میشن رو یه بار دیگه بررسی کنیم.
فرمودین همه مردم شهر عاشق اون پسر شدن پس همه مردم شهر همجنس گرا هستن. چرا این مفهوم برداشت میشه؟ مگه وقتی حافظ میگه «شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه» معنیش اینه که تمام شهر زن باره و فاسدن؟ مفهوم رقیب تو ادبیات ما هست و ربطی به تمام شهر نداره. بلکه به رقبای عشقی اشاره میکنه و مسئله پیچیده ای نیس.
فرمودین وحشی کارخانه پسرسازی بوده. نه نبوده. نمیدونم اینو میپذیرین یا نه که مسئله همجنس گرایی رو در دوره هایی در کشورمون داشتیم. به این معنی که رواج داشته. اگر اینو بپذیریم هیچ مشکلی تو معنی شهر پیش نمیاد. الان فرض کنین یه فرد ساکن یکی از کشورایی که این موضوع توش رایجه بخواد داستان عشقی خودشو با معشوقش بگه. آیا چیزی غیر از این شعر میشه؟
سیاوش مرتضوی در ۹ سال قبل، یکشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸ - رسیدن خواجه و قومش به ده و نادیده و ناشناخته آوردن روستایی ایشان را:
در «خویش را از رهروان کمتر شمر»، لطفا «ره روان» به «رهروان» اصلاح شود. در ضمن در مصراع دوم معنی کلمه «ره ریان» را در هیچ واژه نامه ای پیدا نمی کنم.
نوید در ۹ سال قبل، یکشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سیام:
ز بیخشمی و بیکینی، به غفران خدا مانی
به نظرم این مصرع دلالت بر این داره که امیر بی گزند نمیتونه اشاره مستقیم به خداوند داشته باشه و شاید همون شمس رو باید منظور گرفت.
سعید در ۹ سال قبل، یکشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۰۴ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد دوم » شعله سرکش:
سلام خدمت دوستان.
من متخصص ادبیات نیستم و نکاتی برای عرضه به نظرم رسید.
در ادبیات هرجا گفته شده "گل" منظور گل سرخ هستش. پس "سوسن و گل" یعنی سوسن و گل سرخ و مشکلی نداره.
"حریف" به معنی هم پیاله هستش، پس استفاده از "حریف " در شعر هم خالی از منظور و مفهوم نیست و به نظر به جا هم میاد.
خوش باشید.
محمدرضا در ۹ سال قبل، شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
در بیت هفتم جای واژه دروغ واژه خلاف باید باشد .
محمدرضا در ۹ سال قبل، شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:
محسن نامجو این شعر را با عنوان "مرصع خوانی" در آلبوم "صفر شخصی" به صورت خیلی زیبا اجرا کرده است
برایم عجیب است که چرا در قسمت معرفی خواننده برای شعر فقط آلبوم ترنج محسن نامجو هست و دیگر آلبوم های او نیست
به هر حال امیدوارم که مسئولین سایت در قسمت معرفی آهنگ هایی که از این متن در آن ها استفاده شده است آهنگ مرصع خوانی در آلبوم صفر شخصی از محسن نامجو را اضافه کنند
کمال داودوند در ۹ سال قبل، شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۱۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۷۳:
6708
۷ در ۹ سال قبل، شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۵۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۰:
گدائی هول را حکایت کنند که نعمتی وافر اندوخته بود. یکی از ملوک گفتش: همی نمایند که مال بیکران داری و ما را مهمی هست. اگر به برخی از آن دستگیری کنی چون ارتفاع رسد وفا کرده شود.
گفت: ای خداوند روی زمین لایق قدر بزرگوار پادشاهان نباشد دست همت به مال چون من گدایی آلوده کردن که جو جو فراهم آورده ام. گفت: غم نیست که به کافران میدهم الخبثیات للخبیثین
گر آب چاه نصرانی نه پـاکست
جهود مرده میشوئی، چه باکست؟
قالوا عجین الکس لیس بطاهر
قـلـنـا نـســد بــه شـقـوق الـمـبــرز
شنیدم که سر از فرمان ملک باز زد و حجت آوردن گرفت و شوخ چشمی کردن. ملک بفرمود تا مضمون خطاب از وی به زجر و توبیخ مستخلص کردند
بــه لـطـافـت چـو بــر نـیـایـد کـار
سـر بـه بـی حـرمتـی کـشـد ناچـار
هر که بـر خویشتـن نبـخـشاید
گـر نـبــخــشـد کـسـی بــرو شـایـد
۷ در ۹ سال قبل، شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۲۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱:
حسن میمندی را گفتند سلطان محمود چندین بنده صاحب جمال که دارد هر یکی بدیع جهانی اند، چگونه افتاده است که با هیچ یک از ایشان میل و محبتی ندارد چنانکه با ایاز که حسنی زیادتی ندارد؟ گفت: هر چه به دل فرو آید در دیده نکو نماید.
هر که سلطان مرید او باشد
گر همه بد کند، نکو باشد
وآنکه را پادشه بیندازد
کسش از خیل خانه ننوازد
کسی به دیده انکار گر نگاه کند
نشان صورت یوسف دهد به ناخوبی
و گر به چشم ارادت نگه کنی در دیو
فرشته ایت نماید به چشم کروبی
حامد نوری در ۹ سال قبل، شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۶ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:
سلام بر دوستان ادیب و فرهیخته ، نکته ای ریز ولی مهم در حواشی من و یکی از دوستان بچشم می خورد .من نوشتم بافقی دل خود را مخاطب قرار داده و از دل بی قرار خوذ شکایت دارد. ولی دوستی با فاصله فقط 5 سطر از قول من بیان می دارد که شاعر با خودش حرف می زند.
هر چند که خطاب شاعر به خودش در اشعار بزرگان بوفور با کلماتی مانند، حافظا، سعدیا، شهریارا بسیار معمول بوده است . ولی در این شعر این تخریف، تفسیر را بسیار تحت تاثیر قرار می دهد. حال قضاوت کنید که تحریفی اینچنین کوچک و با فاصله زمانی اندک و فاصله مکانی 5 سطر در تغییر معنا این قدر موثر است پس فاصله زمانی جند قرن و نگارش تفاسیر متعدد در کتاب های گوناگون چه بلایی سر نوشته شاعران ما آورده است .
بیائید قبل از شروع به تفسیر این شعر نغز و بسیار پر معنا، زنگار روی آن را بزدائیم. باشد که چون رومیان مولوی با دلی پاک و روشن به خانه وجشی در آئیم.
گاهی ما خودمان از نتایج گفتار خود آگاه نیستیم ، فرض کنید سخن شمارا پذیرفتم ، حال این شعر را با فرض وجود عشقی مذکر معنی میکنم ببینید چقدر مسخره به نظر می رسد بیشتر شبیه یک طنز شاعرانه می شود تا ادیبانه .
دوستان داستان آتش جانسوزی که در دل دارم گوش کنید.
روزگاری من غقل و دین باخته پسری بودم که غیر از من عاشقی نداشت .
این پسر مثل یوسف زیبا بود ولی هیچکس خریدار او نبود.
اولین کسی که عاشق این پسر شد من بودم و آنقدر از زیبایی این پسر تعریف کردم که همه مردم شهر عاشق او شدند.( یعنی همه مردم شهر، هم جنس باز بوده اند.) و حالا او به من توجهی ندارد و با مردمان شهر می سازد.
حالا دیگر چاره ای ندارم که به دنبال پسر دیگری بگردم و آنقدر از آن تعریف بکنم تا او هم شهره شهر شود. ( یعنی بافقی کارخانه پسر سازی باز کرده بود)
در نهایت از آن پسر می خواهد که با آدم های مکار لهو لعب نکن و بیا با من که مکار نیستم لهو لعب کن.
حالا که هوس تو از خاطر وحشی رفت هر گز وفای تو را فراموش نخواهد کرد .
لطفاً به اظلاق کلمه وفا به یک پسر بی وفا توجه کنید که ناقض یکدیگرند.
حال دوستان عزیز این شعر را اینگونه می پذیرید؟ و میخواهید بزرگان ادبیات ما را اینچنین به خواری و ذلت بکشانید.
ببخشید که طولانی شد تا حد امکان خلاصه نویسی کردم .
*فرزاد فرازی *یزد در ۹ سال قبل، شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:
آنچه از این غزل حضرت لسان الغیب برداشت می شود به غیر از معنی ظاهری که ادب دوستان و ادب پیشگان واقفند معنی باطنی و به عبارتی معنی عرفانی این غزل است..که در باطن آنچه عیان وبیان است سیر در عالم عرفان را بیان میکند و رسیدن به آنچه که حق است و یا همان تکامل آدمی که آخرین مرحله عرفان است و ملحق شدن به خداوند یکتا وپشت پا زدن به تعلقات دنیای فانی و به عبارتی جلوه و جمال حق را در نظر داشتن و به تماشای حق نشستن است.با توجه به این بیت که می فرماید:/سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید
تبارک الله از این فتنهها که در سر ماست/ و در بیتی دیگر: /مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست /ودر آخر که می فرماید:/ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست/.
غلامرضا مقبلی قرایی در ۹ سال قبل، شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
اهلی شیرازی در این باره گوید:
خواجه حافظ را شبی دیدم به خواب گفتم ای در علم ودانش بی مثال(همال)
ازچه بستی بر خود این شعر یزید باوجود این همه فضل وکمال
گفت: واقف نیستی زین مسئله مال کافر هست بر مومن حلال
غلامرضا مقبلی قرایی در ۹ سال قبل، شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
باسلام
فقط مصرع اول بیت حافظ بعید نیست که ازشعر ملعون گرفته شده باشد.(استفاده لغوی)
اویک شعر غیر عرفانی سروده است :
اناالمسموم ما عندی بتریاق ولا راقی
ادرکاسا وناولها الا یا ایهاالساقی
یعنی من بوسیله زهری مسموم شده ام که کل مرا این زهر فراگرفته ولذا طلب پادذهر میکند.
وچنانچه اشاره کردید یک شخصیت منفی درطول تاریخ قطعا عارف بالله نیست وازطرفی خودنیک می دانید دراشعارحافظ ازصنعت ایهام استفاده شده است که معنی شعر ابتدا اشاره به نزدیک دارد سپس به دور لذادراین مصرع مشترک درشعرحافظ برداشتی عرفانی وعمیق می شوداما درمورد دیگری منظور قشری ونگرش غیر عرفانی وسطحی میباشد.
البته گفتارشما مبنی بر اینکه حافظ استفاده ای رندانه وزیرکانه از مصرع مشترک نموده باشد بجا می نماید.خلاصه اینکه یک مصرع باکلمات مشترک ازدوشخصیت متفاوت ،بادوبرداشت ومعنی کاملا متفاوت.
یاسان در ۹ سال قبل، شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۸:
این حکایات از جمله بخشهایی از آثار سعدی است که در آن به روشنی به روابط دوستانۀ عاطفی و عاشقانه با همجنس خویش اشاره کرده است. شاید به صراحت حکایت معروف با مطلع: «در عنفوان جوانی چنان که افتد و دانی...» نباشد اما عبارات «قبلۀ چشمم جمال او بودی و سود سرمایه عمرم وصال او» آشکار میکند که این دوستی بر طریق معمول دوستی دو مرد جوان نبوده بلکه جنبۀ عاشقانه و جمال پرستانه دارد.
عبدالرزاق اختری در ۹ سال قبل، شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۳۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶:
تصحیح نام بنده !
عبدالرزاق اختری در ۹ سال قبل، شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۵ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶:
به نظر من وزن غزل شماره 496 ، فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن ( رمل مثمن محذوف ) است . با درود !
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
سعید فاضلی در ۹ سال قبل، شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:
رانیم بالش شه و رانی به زخم مار
با مصطفای حسن در آن غارم آرزوست
در اینجا حضرت مولانا اشاره ای ظریف به حکایت یار غار دارد که در حالی که پیامبر سر بر ران ابابکر نهاده مشغول استراحت بود ماری پای ابوبکر صدیق را نیش زد...
روفیا در ۹ سال قبل، شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۶:
درود دلارام جان
پیش آن خورشید کو بس روشن است
در حقیقت هر دلیلی رهزن است
هر واسطه ای ما را از هدف دور می کند.
البته می توانیم از بزرگان مدد بجوییم، لیک نیاز حقیقی ما این نیست که از دریچه نگاه دیگری مولانا و شمس را بشناسیم، بلکه نیکوست از دریچه نگاه خود به کلام و جهان بینی این بزرگان در آثار " خودشان " بنگریم و در آنها بیندیشیم.
ما نیاز داریم روش درست اندیشیدن را از بزرگان بیاموزیم.
هنگامی که شما زبان انگلیسی می آموزید از دیکشنری و دایره المعارف و گوگل و... مدد می گیرید، ولی تا ابد همان جملات کتاب زبان و دایره المعارف را به کار نمی برید، بلکه روزی می رسد که شما حرف تازه ای برای گفتن خواهید داشت. به شرطی که اندیشیدن را تمرین کرده باشید!
من نمی دانم آیا شما به این موضوع از جایگاه حرفه ای نظر دارید یا این یک مطالعه و بررسی آزاد liberal study است، باید بگویم شخصا برای دومی اعتبار بیشتری قایلم چون یک مطالعه خالص و غیر وابسته یا independent است و کمتر در معرض اغراض و امراض شخصی!
خودم چون حرفه دیگری برگزیده ام فرصت چندانی برای مطالعه صرف در این باب نداشته ام ولی هر گاه گوش و مغزم آزاد بود از هزاران ساعت سخنرانی صوتی بزرگانی چون الهی قمشه ای، کریم زمانی، سروش، مصطفی ملکیان، ایرج شهبازی، احمد سام و مهدوی بهره جسته ام. باید بگویم از این بابت بسیار خرسندم، چرا که هرگز بدون این امکان، قادر نبودم این ساعت های طولانی را صرف ادبیات و معرفت کنم.
برایتان آرزوی بهروزی در این مسیر خجسته را دارم.
شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com در ۹ سال قبل، یکشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰: