گنجور

حاشیه‌ها

محمدعلی طهماسب زاده در ‫۹ سال قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:

به نوشتهٔ محمدرضا شفیعی کدکنی: «در دیوان شمس تبریزی مقداری غزل به زبان ترکی و چند غزل نیز به زبان یونانی دیده می‌شود. برای تحقیق در انتساب این شعرها به مولانا باید تکلیف مسائل نسخه‌شناسی دیوان شمس تبریزی روشن شود تا دانسته آید که پس از یک تصحیح انتقادی دیوان بر اساس قدیم‌ترین نسخه‌ها چه مقدار ازین گونه شعرها در دیوان شمس تبریزی باقی می‌ماند. اگر چیزی باقی‌ماند آنگاه فرصت آن خواهد بود که در بارهٔ آنها بحث و تحقیق شود.»
و نیز می فرمایند :
در دیوان شمس تبریزی بعضی غزل‌ها فاقد تخلص است و بعضی خمُش، خامُش و خاموش و خمش‌کن در پایان غزل دارد که تخلص مولوی است. در حدود صد غزل یا کمتر با تخلص به نام حسام‌الدین چلبی و نیز صلاح‌الدین زرکوب دارد، و بقیهٔ غزل‌ها به نام شمس و شمس تبریز و شمس‌الحق تبریز است .
به نظر من (این نگارنده) در پی نام شمس ، پسوند تبریز و تبریزی ! یا بعد ها در آن دست کاری انجام شده و تبریز را با ملک داد و یا واژه ی دیگر عوض کرده‌اند یا که نام به وفور رویت شده ی تبریز و تبریزی بر مجلد دیوان کبیر ،بدون اشاره ی مستقیم به شهری در آذربایجان ، لقبی بوده برای شمس که بر گرفته از حالتی در وی بوده که نام شمس همراه با این پسوند در آن زمان مشهور بوده است .
تشابه اسمی تبریز در پسوند شمس با شهر تبریز در جهت منسوب شدن شمس به تبریز هرگز هم خوانی ندارد ! و خیلی مشکوک می باشد به این جهت که شمس هیچ قرابتی با این شهر در زمان حیات خود نداشته ! چنانجه در کتابت های همان دوره به غیر از شکل توریز توسط ابوالفدا به هیچ نامی مانند تبریز برای قصبه یی کوچک برخورد نمی شود !
استاد محمد رضا شفیع کدکنی بهتر از جناب بدیع الزمان فروزانفر به این جریان جعل پی برده اند ولی چرا تا به حال اقدام به پرده برداری کامل ازین جریان نکرده اند ! خود جای سوال دارد !
باید توجه داشته باشیم که حضرت مولانا در اواخر عمر دچار تب میشده و این حضور شمس بر بالین وی بوده که تب ایشان رو فروکش میکرد و به نوعی شمس تبریز مولانا بوده !
حکایتی مانند حکایت معروف فروکشی تب زبیده خاتون همسر هارون الرشید !
نیز قرابتی که بین شمس و شیخ اشراقی سهره وردی با خواندن اشعارشان مشهود است ! ایشان را به همان جنوب آذربایجان بیشتر متمایل میکند تا سرزمینی به دور این مرام عرفانی !
به هر حال در آخر مکشوف خواهد شد که صوفیان چلبی چه نیاتی را دنبال می کرده اند !؟
آیا هدف آنها ازین کار ساختن خانقاهی در آذربایجان برای ایجاد کشوری مستقل بوده !!!
یا تاسیس مکتبی جدید با مرکزیت آذربایجان با اتکا به پیشینه یی که به حضرت مولانا و شمس ملک داد می رسید را در سر داشتند !

استاد ناصر در ‫۹ سال قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵:

منظور از عماری دار همان ساربان است عماری در زبان عربی به کجاوه یا محملی میگویند که بالین شتر قرار میدهند و عماری دار کسی است که افسار شتر را در دست میگیرد و اینجا لیلی که همچون ماه در کجاوه نشسته حافظ دعا میدارد خدایا به دل عماری دار بینداز که از مسیری برود که مجنون آنجا باشد...

هیچ در ‫۹ سال قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵:

@هادی بزمی
احسنت
فقط اضافه میشود قلم صنع در طول قلم خلق است و هر صنعتی ناشی از هر موجودی ازبر قلم صنع رانده می شود.
به هرروی من هم مثل خیلی ها معتقدم حافظ در این بیت رندی کرده و در عین اینکه لج متشرعین و زهدفروشان را درآورده، ازکفرگویی هم بری مانده چون قلم صنع با قلم خلق یکی نیست.
والله أعلم بحقایق الأمور.

گمنام-۱ در ‫۹ سال قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۶ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۱۲ - قطران تبریزی:

جنان تهماسب زاده
زبان مردم تبریز و آذربایجان در آن روزگار " آدزی " بوده است ، شاخه ای از زبانهای ایرانی ،
در آن روزها پای غلامان امیر شده به بخشهای شمال باختری میهنمان باز نشده بود
جای پای این زبان گویا هنوز در برخی روستاهای آذربایجان به چشم می خوردودرزبان ترکی.

علی اکبر عباسیان در ‫۹ سال قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۵ دربارهٔ باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۸:

سلام. این رباعی شاهکار است. البته بن ابوسعید ابوالخیر هم منسوب است.

محمدعلی طهماسب زاده در ‫۹ سال قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۵ - فروختن صوفیان بهیمهٔ مسافر را جهت سماع:

ردپایی ازین داستان در فلوکوری مردمان هشترود به چشم می خورد
ائشک قوناق لیقی ! (مهمانی خرانه)
این اصطلاح در مناطق هشترود در صورتی بیان میشود که عده یی قصد فریفتن شخصی را در سر داشته باشند یا انجام داده اند !
خیلی ها به اشتباه گمان می برند ، در جایی که شلوغ و بی نظم باشد چنین مثلی را باید به کار برد ! که برگردانی غلط از جمله ی معروف [خر تو خری] هست !!
ولی آن چیزی که در هشترود منظور همگان بوده فقط به غفلت اشارت داشته نه شلوغی و بی نظمی !
این اصطلاح در هبچ جای دیگر با این مضمون به کار گرفته نمی شود و در واقع نوعی نهیب از کاری که در اثر غفلت انجام شده یا هشداری است برای بر حذر داشتن از غفلت ! ابن طعن و اگاهی دادان این مردمان چنان است که گویی داستان معروف خر برفت و خر برفت مولانا در همین گستره به وقوع پیوسته باشد !
برای اثبات وجود صوفیان در گذشته های مناطق هشترود وجود ترانه ی به شکل زیر که هنوز هم ورد زبانشان است و در زیر آورده می شود بهترین گواه میباشد :
الیاوالی
چال قاوالی
کیم اویناسین ؟
نصراوالی !
برگردان
ای علی آبادی
تو طبل را بزن
چه کسی برقصد ؟
نصیر آبادی
چنان که مشهود است طبل (قاوال)در دست علی آبادی هاست که از خوی آمده اند !
و سماع را نصیر آبادی ها انجام می دهند که از اهل حق بوده اند !

مهدی کاظمی در ‫۹ سال قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۰ - شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفص و نوحهٔ خواجه بر وی:

آن دمی کز وی مسیحا دم نزد
حق ز غیرت نیز بی ما هم نزد
همان حرفایی که مثل دم مسیحایی با اولیااش میزنه خداوند..... ازون حرفایی که خود مسیح هم نزد و بزبان نیاورد
ما چه باشد در لغت اثبات و نفی
من نه اثباتم منم بی‌ذات و نفی
کلمه ما در عربی برای اثبات و نفی چیزی بکار میرود ..... ولی من رو نه میشه اثبات کرد نه میشه اصل و ذات دونست و نه میشه نفی کرد .... (( بقول شمس آن خطاط سه گونه خط نوشتی ....یکی او خواندی و لاغیر ...یکی هم او خواندی هم غیر .....یکی نه او خواندی و نه غیر او آن.....))
من کسی در ناکسی در یافتم
پس کسی در ناکسی در بافتم
من کسی بودن رو در گذر از منیت و من بودن ذهنی پیدا کردم در ورای خواسته های نفس و در پشت ساخته های فکر .... ( در مورد این من و هویت شکل گرفت توسط ذهن ...این روزها در فضای مجازی مباحث خوبی رو شاهد هستیم ).... پس کسی جدید و خارج از منیت و غرق در عاشقی رو در ناکسی بوجود اوردم کسی خالی از غرض برای خودخواهی کسی بیزار از خود و سرشار از بیخودی ....

جمله شاهان بندهٔ بندهٔ خودند
جمله خلقان مردهٔ مردهٔ خودند
اکثر ادما و بزرگان اسیر چاکران و طالبان خودشونند یعنی در برابر انها خودشون رو به تصویر میکشند تصویری اغوا کننده و سراسر خودشیفتگی.. وبرای حفظ این تصویر از خودشون بنده بندگانشون میشن تا اونارو از دست ندن و به اعتبارشون ادامه بدن ... بیشتر انسانها هم برای کسی میمرند که برایشان میمیرند و در واقع مست و شیفته شیفتگان خود هستند نه از روی وفاداری بل از روی خودشیفتگی ...

نوید در ‫۹ سال قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۱۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۱:

در سطر پنجم نوشته شده از آنجا کاسه چینی بروم آرم که صحیح آن کاسه چینی " به روم " آرم میباشد

محمدعلی طهماسب زاده در ‫۹ سال قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۳۹ دربارهٔ ناصرخسرو » سفرنامه » بخش ۱۲ - قطران تبریزی:

قطران زبانش پهلوی بود و اینکه ناصر خسرو چنین گفته حمل بر ندانستن زبان فارسی توسط قطران نمی تواند باشد. منظور ناصر خسرو اینست که قطران ،سبک خراسانی را به غایت نمی دانسته !
مشکل اگر نا هم زبانی در بینشان بود ! که فرض کنیم قطران ترک زبان بوده پس ناصر خسرو که خود در دربار ترکان خراسانی عمری به خدمت دیوان سالاری مشغول بوده پس باید در سفرنامه اشاره میکرد که با او به زبان ترکی سخن راندم تا تفهیم شود ! چطور که داستان بقال را توضیح میدهد !
مطلب دیگر اینکه ؛ در آن زمان شهری به نام تبریز وجود نداشته و منظور ناصر خسرو از زلزله یی که آمده بیشتر به اوجان (بستان آباد) مربوط میشود نه تبریز ، چنانچه اگر چنین شهری هم بوده همانند کتابت ابوالفدای جفرافیدان کرد ، که به صورت توریز در سالهای 700 در کتاب خود با اشاره به اینکه قصبه یی بیش نیست ! باید کتابت می شد

نیلوفر در ‫۹ سال قبل، یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۰۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:

ببخشید توست یا تست؟؟؟ چه جوری درسته؟؟

کمال داودوند در ‫۹ سال قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۰۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۷۵:

10193

کافکا در بیابان در ‫۹ سال قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

این سروده سعدی خیلی غمگین است
دوری و نرسیدن به یار
و توصیفات زیبای سعدی

حسین ف در ‫۹ سال قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

درود بر اهالی شعر و ادبیات
در مورد قافیه و وزن مصراع اول علاوه بر توضیحاتی که دوستان فرمودند که البته بنده نیز در صحت آنها شکی ندارم
من نیز از دوستی توضیحاتی شنیدم که آنرا بیان میکنم تا اگر امکانش وجود داشت دوستان کمی توضیح در مورد صحت و سلامت آن مرقوم بفرمایند
"دو توضیح در مورد مصراع اول این شعر وجود دارد
یکی آن که تا به کجا در گویش شیرازی....
دوم آنکه حافظ در بیت اول عدم صلاحیت خود را بیان میکند و برای بیان و نشان دادن آن مصراع دوم را آورده است به این منظور که حتی وزن شعر و قافیه را هم نمیتواند درست رعایت کند و صلاح آن را نمیداند"
البته این را نیز عارض شوم که ایشان اظهار داشتند که سخنانشان مستند و تحقیق شده است و نزد اساتید بزرگی اینها را شنیده و حدس و گمانه زنی نیستند که البته من مرتکب خطا شدم و منابع را جویا نشدم
سلامت و پایدار

گمنام-۱ در ‫۹ سال قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶:

ببخشایید،
نماز بردن و نه نماز آوردن ارچه نماز آوردن نیزبی مانا نیست.

پارسا در ‫۹ سال قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۰۸ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰:

با عرض سلام و خسته نباشید
وزن شعر ( مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن ) هست

رضا اهور در ‫۹ سال قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:

هان ای دل مشکین سخن پایان ندارد این سخن
با کس نیارم گفت من آن‌ها که می‌گویی مرا
مولانای جان جان اسراری از رمین و زمان رامیدانسته است که البته سعی فرموده است که برخی از آن اسرار را بیان فرماید آما بسیاری از آن اسرار نه در قالب سخن میگنجیده است ونه او قصد افشای آن رازها را داشته است ولذا این بیت و مشابه آنرا در بیشتر شعر های او می توان دید.

گمنام-۱ در ‫۹ سال قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶:

فعل مرکب،
فعلی را گویند که از دو کلمه ساخته شده است، و بخش فعلی آن در مانایی به دور از مانای معمول آن به کار رود: ویران ساختن، نماز آوردن، اسلام آوردن و.......
ساختن ، کردن و آوردن ، به ترتیب افتادن و پذیرفتن

مهناز ، س در ‫۹ سال قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲۷:

گمنام 1 گرامی
من به خود حق نمی دهم در رویاهای دیگران ، اگرچه بی پایه و خیال پردازی باشد خللی وارد کنم ، بعضی با همین افکار خوشند ، خوش باشند
تنها نگرانیم از انحراف افکاری ست که به خورد جوانان می دهند
همیشه در این لغت معراج حیران بوده ام ، لاهوت و ناسوت ؟؟؟؟
مانا باشید

مهناز ، س در ‫۹ سال قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲۲:

حسین ، ف گرامی
مُهر بر آن شِکّر و پسته مَنِه
مِهر بر این چاکر پیوست نه
میگوید : لب شیرین و خندانت را بگشا و بامن سخن بگو ،
مانا باشی

گمنام-۱ در ‫۹ سال قبل، شنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲۷:

صد البته شعر نه از زمین که از زبان شاعر به در می آید
در باره معراجها!!
لطفا تجدید نظر فرمایید.

۱
۳۷۲۴
۳۷۲۵
۳۷۲۶
۳۷۲۷
۳۷۲۸
۵۵۴۸