گنجور

حاشیه‌ها

آرش در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۳:

در مصرع "قیمت خاک تو من دانم کاهل بصرم"
به اقتضای شعری " که اهل ِ" به صورتِ "کاهل" نوشته و به صورتِ "کَهلِ" (KAHLE) خوانده می شود اما نکته ی جالب اینجاست که اگر به جای "ه" از "ح" استفاده کنیم و بنویسیم "کحل" (کحل .[ ک َ ] (ع مص ) سرمه کشیدن چشم را. یا (کُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سنگ سرمه . 2 - سرمة چشم . 3 - هرچه در چشم کشند برای شفای چشم ) ایهام شگفت انگیزی ایجاد می شود و معنای بیت به شکل زیبایی تغییر می کند .

محبوبه در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۲:

چقدر شعر عجیبیه. درکش نمیکنم ولی بعضی بیت هاش واقعا قشنگه..
بیتی که میگه
بس کن کاین گفت تو نسبت به عشق
جامه ی کهنه ست ز بزاز نو
واقعا قشنگه ولی اصلا نمیفهمم معناش رو.

ارش در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷:

این بیت رو معنی کنید دوستان
تلخست پیش طایفه‌ای جور خوبروی
از معتقد شنو که شکر می‌پراکنند

امیر در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۰۶:

گفتی همه چیز شمس تبریز بود
مه در دل نیز ، شمس تبریز بود
گویم که تو را و گرنه بهر دل من
دلدار عزیز ، شمس تبریز بود

رضا گودرزی در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۲۷ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶۴:

مصرع نخست در بیت دوم بایستی به این ترتیب اصلاح شود: گر زند با دهنش پسته ز بی‌مغزی لاف.
(اگر پسته از بی خردی با دهان معشوق لاف برابری بزند...)

محمد حسن در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۶ - حکمت نظر کردن در چارق و پوستین کی فلینظر الانسان مم خلق:

شد عزرائیلی ازین مستی بلیس اشتباه است . تغییر کند به
شد عزازیلی ازین مستی بلیس

arad در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:

میبخشید دوستان اشتباهات املایی ام را اصلاح میکنم.به بزرگی خودتان ببخشید.
مفتهیم در سطر دوم.منظورم مفاهیم است
و در سطر دوم بعد از غزلها منظورم روحانی است و نه روهانی!
با تشکر.

arad در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:

سلام
جان من است او هی مزنیدش هی مزنیدش هی مزنیدش....
دوستان مگر مولانا و مفاهیمش متعلق به دوران گذشته است که چنین از مرد بزرگی که به خوبی از نحوه اجرایش مشخص است وارد وادی عشق شده و مفتهیم غزلیات را به درستی میفهمد انتقاد و کم لطفی میکنید؟
هر کسی را ما زبانی داده ایم
هر کسی را اصطلاحی داده ایم
هیچ ترتیبی و ادابی مجو
هر چه میخواهد دل تنگت بگو
تو ز سر مستان قلاویزی مجو
جامه چاکان را، چه فرمایی رفو
آتشی از عشق در جان بر فروز
سر بسر فکر و عبارت را بسوز
موسیا آداب‌دانان دیگرند
سوخته جان و روانان دیگرند
عاشقان را هر نفس سوزیدنیست
بر ده ویران خراج و عشر نیست
گر خطا گوید ورا خاطی مگو
گر بود پر خون شهید او را مشو
خون شهیدان را ز آب اولیترست
این خطا را صد صواب اولیترست
در درون کعبه رسم قبله نیست
چه غم از غواص را پاچیله نیست
ما زبان را ننگریم و قال را
ما روان را بنگریم و حال را
انچه دوستان بنده فهمیده ام فردی میتواند مولانا را بفهمد که اول وارد وادی عشق شده باشد.وگرنه غزلیات یا مثنوی او برایش در نهایت یک اثر ادبی جلوه خواهد کرد و چیزی از این دریای طوفانی از این غوغای روهانی نخواهد درک کرد.و شاید بسیار هم ملال اور باشد.
بنده سنم بالای 45 است.لذتی که از خواندن این غزل توسط چاوشی بردم باور بفرماید از خواندن غزلیات توسط شجریان نبرده ام.
ایشان مولانا را درک کرده اند.در ان وادی هستند.
پیشنهاد میکنم تصنیف "برقص ا را هم از ایشان گوش کنید.
البته غزلیات مولانا را که سماعی است پس از اینکه وارد دلتان شد(و نه ذهنتان) انگاه موسیقی اش هم خود بخود خلق میشود.هر روز به اهنگی.ممکنه اقای چاوشی باز بخواهد این غزل را بخواند با اهنگی دیگر بخواند.
بگذاریم هم نسل جوان و اساسا همه از این خورشید ربانی گرم شوند.از این غوغای روحانی بهره ای ببرند.از این اب حیات بنوشند.در این سیلاب طوفانی غرق عشق ازلی شوند و انرا بچشند.
دلمان را کافی است باز کنیم.عشق بر در دل منتظر است.اگر جرعه ای بچشیم با هیچ یک از لذت های گذرای دنیا عوض نمیکنیم
و من اللاه توفیق.خدا یارتان.

۷ در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰:

چشمش به کرشمه گفت با من
در نرگس مست من چه آهوست
اگر پرسش بخوانیم: با ناز چشم به من گفت در چشم خمار من چه نقصی وجود دارد(در چشم نرگس مست من چه آهوست؟)
اینجا آهو ایهام دارد و به معنی همچون چشم آهو نیز هست.
اگر به حالت ناز معشوق بخوانیم:در چشم خمار من چه چشم آهویی هست! و نیز ناز و کرشمه چشم به خرامیدن و نازیدن آهو مانند شده است.

۷ در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰:

بر من که دلم چو (دل) شمع یکتاست
پیراهن غم چو (پیراهن)شمع،ده توست
پیراهن غم=پیراهن شمع ده لایه=شمعی که لایه لایه موم گداخته آن را پوشانده
بر دل من که فقط یک نفر در آن جای دارد است(مانند شمع که آن هم فقط 1 نخ درونش است ) پیراهنی از غم تلمبار شده همچون موم ده لایه(بر اثر سوختن و ساختن) سراسر وجود مرا فرار گرفته و در حال دق کردن و خاموش شدن هستم.

علیرضا در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

بابک خان کسی قصد خودنمایی نداره که اگه داشته باشه کامنت های شما بیشتر نشانگر خودنمایی هست
شما هم بهتره بجای ایرادگرفتن از من به قول خودت اوضاع فارسی نویسی خودتون رو اصلاح کنین که به شدت مغشوش تر از بنده هست و سرشار از غلط های املایی و انشایی..فقط شما با کمی بازی با الفاظ و به اصطلاح,ادبی نوشتن سعی در پوشش اون دارین.اونم واسه کسی که ادعای ادبیات فارسی داره..من ادعایی ندارم

شهرام در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۰۵ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۸۹:

بیت هفتم شویم شونی نوشته شده

کمال در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۰۴ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۳۳:

کسب مقام سوم راتوسط دخترم دررشته اسکیت(لیگ کشوری)
رابه اوودوستان گنجوری تبریک میگویم وبرایش درزندگی ازخداوندطلب شفاعت می کنم.
جمع این رباعی: 6270

منصور پویان در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱ - حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان:

در داستان طوطی و بقـّـال، طوطی از صاحبش بواسطه ریختن شیشه روغن بادام ضربه خورده؛ مو های سرش ریخته است. طوطی بعدا چون یک مرد کله طا س را می بیند، می پرسد که مگر تو هم شیشه روغن شکستی! “این قیاس ِمع الفارغ" همانا فلسفیدن است که آدمی خود را در قیاس با دیگران مورد ارزیابی قرار می دهد. در روابط اجتماعی همین نوع گفتمانها؛ ریشه در نفس ِگویندگان یا نهاد ها دارد. نکته دیگر آنکه، بدین نحو نوعی فرا-فکنی می شود وآدمی ذهنیت خود را بر دیگران و در امر ِقضاوت تحمیل می کند. تا وقتیکه ما انسانها یگانگی واستقرار در ذات کبریائی نیافته ایم؛ از این نوع اشکالات مصون نخواهیم بود. مولوی گوید:
ای تو در پیکار خود را باخته
دیگران را تو ز خود نشناخته
صفت حضور همانا یگانگی و استحالهء ماست در ذات خداوندگاری. طبق ذهنیت شرطی شده، ما خود را همواره از طریق قیاس و بمدّد ِمقایسهء شرایط تاریخی شناسائی می کنیم. لذا تکیه بر صفات ظاهریه همان سیستم صُغراء و کبراء غلط فلسفیدن است. بـقـّـال نیز طی همین سیستم ِعلّت و معلولی، کارهای شگفت انگیز انجام میداد تا شاید از تعجب و حیرت؛ طوطی را به گفتار باز آورد. البته مولانا در حکایت دیگری، ضمن محکوم کردن قیاس نکات عرفانی دیگری را نیز مطرح می کند. مثلاً اینکه طوطی نماد مقلدانی ست که سخن اولیا را بدون آنکه حقیقت را دریابند؛ بی مهابا تکرار می نمایند:
گفت را آموخت زان مرد هنر
لیک از معنی و سرّش بی خبر
از بشر بگفت منطق یک به یک
از بشر جز این چه داند طوطیک
هم چنان در آینه جسم ولی
خویش را بیند مرید ممثلی
از پس آینه عقل کل را
کی ببیند وقت گفت ماجرا
(مثنوی دفتر پنجم بیت های 8و35،14)
البته مقایسه و روش استقراء از ابزارهای اولیه ذهن بشر در درک شباهت ها و تفاوت ها و از لوازم پیشرفت علم است؛ منتها حقایق جهان هستی را از این طرق نمی توان شناسائی کرد. دانشمندان امروزه از همین رده بندی ها و درک شباهت ها و تفاوت ها استفاده کرده و در درمان بیماریها و یا در جهت فن آوری؛ مسیری از آزمون و خطا را طی می کنند. باری قیاس و مقایسه در رشته های علوم باعث کشفیات حدید شده ومیشود.
در عرفان بجای استدلال، بینش و بصیرت اهمیت دارد که همانا معرفت برآمده از کشف و شهود ِاشراقی می باشد. مولوی در آغاز دفتر دوم مثنوی به این امر بصراحت اشاره میکند که :
راه حس راه خران است ای سوار / ای خران را تو مزاحم شرم دار
پنج حسی هست جز این پنج حس / آن چو زرّ سرخ و این حس ها چو مس
اندر آن بازار کیشان ماهرند / حس مس را چون حس زر کی خرند
حس ابدان قوت ظلمت می خورد / حس جان از آفتابی می چرد
-----------------------------------------------

امین در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۰:

معنی کل دوبیتی چی میشه؟
مخصوصا مصرع دومش.
پیشاپیش ممنون

سیدمحمد در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰:

جناب حمید رضای گرامی
درود
بنده شنیده ام که چشم آهو را برای نگاه و چشم زیبا به کار می برند
آَهو با الف فتحه دار به معنای عیب است که ”هو “ به مانای نیک مثل هومن یعنی نیک اندیش ، و آَ منفی گردان ” هو “ ست یعنی زشت ، چون مرداد ، اَمرداد ،
جسارتم را ببخشائید

سیدمحمد در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵:

آرش جان
شاید منظورش این باشد :
هرکه با قضای آسمانی سر ستیز دارد ، مشت بر سندان میکوبد
زنده باشی

الیاس در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۲۷ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲ - در ستایش پروردگار:

بر دل خود چیره شو بر سر جان دل بجو
زین همه یار از أدو , بر ره دوستان بجو
آلی بود متشکرم از مدیر

محمد حنیفه نژاد در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۲۱ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار:

دوستان من فکر می کنم صورت درست بیت اول چنین باشد :
بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار

محمد حنیفه نژاد در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۱۷ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار:

بدرالدین محمد شاعری است که این بیت را سروده :
آهویِ آتشین‌روی چون در بَره درافتد کافور خشک گردد با مُشک تر برابر
این شعر به مضمون اعتدال بهاری اشاره دارد: آهوی آتشین‌روی، خورشید است (آهو در ادبیات کهن فارسی نماد بهار و شیر نماد زمستان است) که به نقطه اعتدالی برج حَمَل (بره) وارد می‌شود و روز (کافور خشک) با شب (مشک تر) با هم برابر می‌شوند
این بیت که در ذهن بسیاری از ادبیان جا خوش کرده بود ، باعث می شود در دریافت بیت اول این شعر سعدی هم به اشتباه بیفتیم
نظر سعدی اعتدالین نیست
اعتدالین در سال دو روز است و از آن گذشته سعدی اگر بخواهد از کل بهار یک روزش را بستاید که درست نیست
این قصیده جنبه خداشناسی دارد ، و سعدی هم که مرد خداست بهترین زمان تفکر در آیات الهی را برای شروع شعرش برگزیده
یعنی زمان صبح
زمان صبح که شب از روز مشخص نیست ، بهترین وقت تفکر در خلقت و دعا و راز و نیاز است
ان قرآن الفجر کان مشهودا
مستغفرین بالاسحار

۱
۳۷۰۶
۳۷۰۷
۳۷۰۸
۳۷۰۹
۳۷۱۰
۵۴۷۶