آوا در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۳:
اگر به معنی و مفهوم شعر توجه کنیم می فهمیم که کاملا درست است
مهران در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۱۷ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » حکایت صعوه » حکایت صعوه:
آیا «یوسف» در این شعر استعاره از چیز دیگری است؟ این که صعوه میگوید «یوسفی گم کرده ام در چاهسار» مقصودش از یوسف چیست؟ و اینکه هدهد جواب میدهد «گر تو یعقوبی به معنی فی المثل -- یوسفت ندهند کمتر کن حیل» چه معنیی دارد؟
عین. ح در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۱۳ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم:
سلام
در بیت نهم واژۀ «هستش» اشتباه است و باید «هستیش» باشد
رضا دشتی در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:
با سلام
در بیت 4 « هم اوت رهبر آید » یعنی:
او رهبرِ تو می شود.
فاطمه در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۶:
سلام
این غزل مولانا بسیار دل انگیز و فرح بخش است و بسیار زیبا تر میشود اگر شرح دکتر سروش را درمورد این غزل بشنویم ....
ستار بهشتی در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۱۲ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲:
اولین بار این شعر را بر سر مزار شهید احمد کاظمی از فرماندهان هشت سال دفاع مقدس دیدم. واقعا شعر پر مغز و پر محتوایی است که انسان را به یاد آیه: من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر می اندازد.
نوشاد در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۰۹ دربارهٔ وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۱ - سرآغاز:
در زبان کلماتی هستند که زمانی رواج داشتند ، سپس فراموش و لغات دیگر جایگزین آن ها شده است. تحول دیگر این است که معنای برخی از این کلمات در طول زمان تغییر می یابد. به مانند لغت «جاندار» که در زمان حافظ به معنای “نگه دارنده جان (مامور محافظ)” و هم اکنوی به معنای “موجود زنده (حیوان)” است.
از جمله کلماتی که معنی آن در گذشت زمان تغییر یافته ، لغت “وحشت” است. در کتب لغت معتبر اولین معنایی که برای این کلمه نوشته شده ، “تنهایی” می باشد. “ترس” معنای ثانویه کلمه وحشت است که امروز برداشت می شود. صفت نسبی کلمه وحشت ، “وحشی” می شود که دقیقا به معنای عزلت نشین ، گوشه گیر و مردم گریز است که با واقعیت زندگی این شاعر کاملاً مطابقت دارد.
حامد رزم آرا در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:
فرو رفت از غم عشقت دمم دم میدهی تاکی. این مصرع رو استاد شجریان اینجوری میخونن ، فرو رفت از غم عشقت دمم دم میدمی تا کی
رضا در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۴۸ دربارهٔ رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:
ذواتست
در بیت اول به نظرم اشتباه تایپی داره
ali در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۳۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۷ - شرح انما المؤمنون اخوة والعلماء کنفس واحدة خاصه اتحاد داود و سلیمان و سایر انبیا علیهمالسلام کی اگر یکی ازیشان را منکر شوی ایمان به هیچ نبی درست نباشد و این علامت اتحادست کی یک خانه از هزاران خانه ویران کنی آن همه ویران شود و یک دیوار قایم نماند کی لانفرق بین احد منهم و العاقل یکفیه الاشارة این خود از اشارت گذشت:
بیت سوم
مومنان بی حد و لیک ایمان یکی
مصطفی صابر در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۲۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:
فقط خواستم در مورد بیت چهارم بگویم که منظور روشن است: کنایه از فانی بودن ماست. ماه بسیار بتابد و آنگاه دیگر من و شما وجود نداریم که ما را بیابد. در نتیجه حال که هستیم و تا هستیم این لحظه را دریاب و می نوش به مهتاب ای ماه من، ای عزیز!
سید حبیب در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۴۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۱۳ - برخاستن مخالفت و عداوت از میان انصار به برکات رسول علیه السلام:
درود بر شما
ممنونم از توجه شما .
به چشم.سعی میکنم من بعد با دقت بیشتر بنویسم.
اگر چه از همان دوران متوسطه تحصیلی هم , در زبان فارسی مشکل داشتم.
مثلا همین کلمه توجیح را فکر میکنم اگر توجیه بنویسم کمی عربی بنظر برسد .
به هر حال امیدوارم از من نرنجیده باشید اگر در نوشتارم کمی تندی کردم.
بخدا قسم از اینکه میبینم جمعی هنوز به ادبیات و فرهنگ مشغولند , و من حقیر در بینشان دیده میشوم , بسیار خوشحالم.
تمام دلخوشی زندگی ام همین است که نیمه شبها سری به اینجا میزنم
و مولانا میخوانم.
گاهی هم سعد سلمان. خیلی دوستش دارم.
دیگر دو سالی میشود نمیتوانم شعر بنویسم.
دلم از دنیا گرفته......
ببخشید ,, دارم درد دل میکنم,, اصلا حواسم نیست.
همه اهل هنر را دوست دارم.
در این جا هنر رو به فرسایش است....
سخن گفتنم پاک از آلایش است.....
در اینجا هنر ارزشش هیچ نیست....
هنرمند جز در خم و پیچ نیست......
ز هفتاد کس, شصت تن بی هنر ....
رود عمرمان زین سخن بر هدر.....
.......
.
سید حبیب در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۲۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده:
باسلام.
در اینجا خود جناب مولانا صریحا بعد از گفتارش درباره ,ده, یا روستا,
توضیح میدهد ,
که این صورت ماجراست, و شما باطن را در نظر بگیرید.
حتی اگر کژ فهم بودید و فقط صورت و ظاهر قضیه روستا را متوجه شدید , لکن در آخر خواهید فهمید که باطن و پیام چیست.
این را یک محصل دوران متوسطه هم میفهمد.
امان از اظهار نظر نابجا و کژ فهمی و قضاوت نادرست.
مگر میشود , شخصی با این کمالات مثل مولانا,,
اینگونه روستا و روستاییان را تحقیر کند؟؟؟؟!
حتی در تخیلات هم نمیگنجد.
حتی از پیامبر هم بدور است اینگونه روستا و روستاییان را تحقیر کند.
مگر اینکه در آن زمان روستا نشینان یهودی و غیره که از پذیرش اسلام امتناع میکردند و متعصبانه بر کیش خود پایبند مانده بودند .
والا اگر روستاییانی که مسلمان بودند , از صدر اسلام تا کنون , چه زیانی برای مردم داشته اند؟؟؟؟؟!
اصلا مگر شهرها چگونه بوجود آمدند؟؟؟؟
مگر نه اینکه روستاها کم کم به شهر تبدیل شدند.
نمیتوانید بگویید که یک عده شهری آمدند در ناکجا آبادی , یکدفعه یک شهر کامل درست کردند.
همین تهران , مگر اول یک روستا بیش نبوده. ,بروید تاریخ را بخوانید.
یا چرا دور برویم.
ببینید در زمان جنگ چند درصد شهدای ما از روستاییان بوده اند.
یا حکیم ملا صدرا را که همه میشناسید.
میدانید منزلگاهش کجا بود؟؟؟؟
در یکی از روستاهای قم. به اسم کهک.
تقریبا پنج شش سالی میشود , شهرستان شده.
گرچه هنوز بوی روستا میدهد.
البته بسیارند بزرگانی که روستا زاده اند.
خلاصه اینکه جناب مولانا ,, یا پیامبر ,, بزرگتر,,
دانا تر ,, و با ادب تر از این بوده اند که مستقیما به روستا یا روستاییان , اهانت کنند.
شنونده باید عاقل باشد و اصل کلام را در یابد.
نقل این حدیث از پیامبر , با این تفسیر ,, در شان پیامبر نیست.
و به نوعی بی احترامی به مرام ایشان محسوب میشود.
اگر هم چنین حدیثی و یا آیه ای در قران هست ,
فی الواقع تفسیری دیگر دارد, و میتوان آن را بر حسب زمان و مکان , به نحوی احسن تر تفسیر نمود.
........................
گر چه باشد در نوشتن , شیر , شیر.
کمی بیشتر تامل کنیم در خواندن و تفسیر اشعار.
ببخشایید اگر زیاده گویی کردم.
کوچکترین شاگرد شما هستم , بزرگواران.
.
محمد در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۱۳ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » بیان وادی طلب » حکایت سجده نکردن ابلیس بر آدم:
در ادامه ابلیس از خداوند طلب بخشش میکند میخواهد که خداوند به او مهلت دهد و او را نکشد. و خداوند هم به پاس عبادت های زیادش به او "مهلت" میدهد و "زمان" به وجود می آید. اما میگوید نام و اعلام تو را در دنیا کذاب میگذارم تا کسی حرف های تو را باور نکند . و ابلیس خیلی قشنگ با نهایت عشق به خدا میگه که من چیزی دیدم که دیگه برام لعنت و رحمت فرق نداره، چون از سمت توست من با آغوش باز میپذیرمش. برای من الان فقط این مهمه که با من حرف میزنی و من صدای تو رو میشنوم. دیگه برام چیزی مهم نیست ، بزار مردم به من بگن کذاب... اصلا مهم نیست
.
.
و حضرت عطار میگه اگر میخواهی در وادی طلب که یکی از وادی های عرفان و تصوف است وارد شوی این چین باید طالب باشی، مانند ابلیس .
.
حضرت عطار میگه من از وقتی که این موضوع رو درمورد ابلیس فهمیدم دیگه نتونستم به شیطان بد بگم. و در شعر بعدی برای اینکه منظور خودش رو کاملا برسونه داستانی از شبلی در لحظه مرگ میگه که مثل اینکه شبلی اون زمان تازه این موضوع رو در مورد ابلیس فهمیده بوده .
محمد در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۵۴ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » بیان وادی طلب » حکایت سجده نکردن ابلیس بر آدم:
در ابیات بعدی :
ابلیس که یکی از عابد ترین بندگان خدا بود میگوید که من مثل بقیه سر به سجده نمیگزارم ، دقت کنید ابلیس میگه نه به خاطر اینکه آدم از من کمتر هست یا چیز های دیگه که به اشتباه فهمیدیم اکثرا بلکه به خاطر اینکه من میخوام اون "سرّ پاک" رو ببینم ، به خدا میگه میخوام وقتی که اون پرده حجاب رو کنار زدی تورو ببینم . در نهایت هم همین کار رو انجام میده و میبیند هر آنچه را که باید ببیند. و خداوند به ابلیس میگه که تو چیزی رو که نباید میدیدی رو دیدی و من باید تو رو بکشم، چرا که اگر الان و این لحظه تو را نکشم تو میری و این "سرّ نهان " رو به همه میگی . پس باید تورا بکشم ...
محمد در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۴ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » بیان وادی طلب » حکایت سجده نکردن ابلیس بر آدم:
در چهار مصراع اول حضرت عطار لحظه آفرینش رو با جزییات کامل توضیح میده ، میگه که زمانی که خدا انسان را آفرید از آب و خاک و لحظه دمیده شدن از وجود خدا به "انسان" یا "آدم" یا "انسان کامل" بوده و برای اینکه سایر ملایکه از دو چیز خیلی مهم که "جان " و "اثر" هستند باخبر نشوند، فرمان میدهد تا تمامی ملایک بر "آدم" سجده کنند و در همین لحظه خداوند اون پرده حجاب رو کنار بزنه و از روح خودش به انسان بدمد . یعنی در حقیقت کلاه بزاره سر ملایکه .
نکته جالب اینجاست که حضرت عطار این اطلاعات دقیق خلقت رو از کجا می دونسته؟
و اینکه این "جان" و " اثر" چی هستند؟
x در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۲۷ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » بیان وادی طلب » حکایت سجده نکردن ابلیس بر آدم:
بیت 15 مصراع اول مهل باید بشود مهلتی
گفت یا رب مهلتی ده این بنده را .....
که به گفته اهل تصوف لحظه ای که ابلیس از خداوند مهلتی درخواست می کند ، خدا به او "مهلت" میدهد و "زمان" به وجود میاد ... و این نشان دهنده کوچکی این دنیا است ...
وحید( آذری)دکتری ریاضی در ۹ سال قبل، یکشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:
با سلام
ای کاش ای کاش و صد ای کاش ترکی بلد بودینو شعر حیدر بابا رو میخوندین. زاویه دیدی استاد شهریار انتخاب کرده دیوانه کننده است هر کی میخونه احساس میکنه چندین سال در روستای بهجت آباد شهریار زندگی کرده. در ارزش این شعر همین بس که محمد علی جمال زاده به خاطر این شعر زبان ترکی رو کامل یاد گرفت تا اصل شعر رو بخونه
روفیا در ۹ سال قبل، یکشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱:
من آدم حساسی نیستم...
وقتی خانه والدینم را ترک کردم گریه نکردم..
وقتی گربه ام مرد گریه نکردم...
وقتی در ناسا کار پیدا کردم گریه نکردم...
حتی وقتی روی ماه پا گذاشتم گریه نکردم...
اما وقتی از روی ماه به زمین نگاه کردم بغضم گرفت با تردید با پرچمی که در دست داشتم بازی کردم...
از آن فاصله رنگ و نژاد و ملیتی نبود...
ما بودیم و یک خانه گرد آبی...
با خودم گفتم انسانها برای چه میجنگند?!...
انگشت شصتم را به سمت زمین گرفتم و زمین با آن عظمتش پشت انگشتم پنهان شد و من با تمام وجود اشک ریختم...
نیل_ارمسترانگ
Jahan در ۹ سال قبل، دوشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰: