سینا صدری در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۲ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:
با سلام، در بیت هفتم، " ملکت " صحیح است(بروزن فرصت).
گمنام در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۲:
علی آقا،
به چشم ، ما اما مستغرق خواهیم شد، شما خود دانید!!
مجتبی ص در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:
من هر بار این شعر رو هم با خنده و هم با گریه میخونم.خنده بخاطر لطافتش،گریه بخاطر سوزناکیش
جواد در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:
استاد شجریان در یک آواز خصوصی مصرع آخر رو اینگونه میخوانند که به نظرم خوانش بسیار زیبایی است؛ البته نمی دانم بر مبنای کدام نسخه است:
گفت حافظ گله ای از شب یلدا می کرد.
مهندس حامد محبتی در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۳۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۱:
بسیار غزل زیبا و عمیقی است:
دست از جهان نشسته مکن آرزوی عشق
کاین نیست دامنی که توان بی وضو گرفت
۷ در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳:
نشان من به سر کوی میفروشان ده
من از کجا و کسانی که اهل پرهیزند
بگیر جامه صوفی بیار جام شراب
که نیک نامی و مستی به هم نیامیزند
رضای دوست به دست آر و دیگران بگذار
هزار فتنه چه غم باشد ار برانگیزند
...........................................
هزار دشمنی افتد به قول بدگویان
میان عاشق و معشوق دوستی برجاست
غلام قامت آن لعبت قباپوشم
که در محبت رویش هزار جامه قباست
............................................
هزار دشمن اگر بر سرند سعدی را
به دوستی که نگوید به جز حکایت دوست
به آب دیده خونین نبشته قصه عشق
نظر به صفحه اول مکن که تو بر توست
۷ در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:
کم از مطالعهای بوستان سلطان را
چو باغبان نگذارد کز او ثمر گیرند
چه چیزی از باغ شاه کم میشود اگر نگاهی به باغ بیندازیم وقتی که باغبان اجازه چیدن به ما نمیدهد.
روفیا در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:
گوییا این سوسمار نه چندان پرجذبه بلوچستان را گاندو می نامند.
اگرچه که استعمال نام نهنگ برای تمساح دارای مستنداتیست، ولی سعدی جهاندیده و سخندان به احتمال زیاد واژه نهنگ را برای همان جانوری که یونس را در کام گرفت به کار برده است.
دنیا مثال بحر عمیقست پر نهنگ
آسوده عارفان که گرفتند ساحلی
دست کم سعدی هنگامی که می گوید نهنگ مقصودش جانوریست که در بحر عمیق میزید.
نخعی در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۶ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد سوم » سوسن وحشی:
باسلام مرحوم رهی معیری درسرودن بیت اول این غزل احتمالابه مضمون این بیت حافظ توجه داشته است.حافظ فرمود به نیمشب اگرت آفتاب می باید/ز روی دختر گلچهر رزنقاب انداز
گمنام در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۴۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:
بابک گرامی،
سوسمار تناور ( تمساح ) ایرانی را این کمترین در رودخانه باهو کلات در بلوچستان دیده است، آنکه من دیدم ازسر تادم کمی بیش از یک گز درازا داشت
دو دیگر: .
جایی خوانده ام که هنوز یک خانواده به دین در تانزانیا
زندگی و کار میکنند و تانزانیا گویا از به هم پیوستن زنگبار
( ساحل سیاهان) و تانگانیکا پدید آمده است و زمانی حزب سیاسی بنام آن افرو شیرازی نام داشت.
با پوزش.
حسین در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۲:
در جواب دوست عزیزم امیر
او بر ردیف موسیقی دستگاهی ایران تسلطی کافی داشت. سید خلیل آواز را از مکتب میرزا حسین خادمی آموخته بود و از نادر نادری دف آموخت و تار را از کیخسرو پور ناظری، نواختن تارش به شیوه نوازندگی مکتب برومند نزدیک بود و پرده گیریها و زخمههای شمرده و جملهبندیهایش در سه تار، شیوهٔ نوازندگی یوسف فروتن را به یاد میآورد. سید خلیل همچنین علاوه بر نوازندگی تنبور به ساخت تنبور و سهتار نیز پرداختهاست و ساختههای او با مهر شیدا محصول کارگاه مشترک به همراه عبدالرضا رهنما و بعد از سال 1370 در کارگاه شخصیش با مهر قلندر موجود است.
در اوایل دهه 60 گروه تنبور شمس به سرپرستی کیخسرو پورناظری تشکیل شد و عالی نژاد به جمع این گروه پیوست. حاصل همکاری با گروه تنبور شمس، تکنوازی و جواب آواز ماندگار سید خلیل در کاست صدای سخن عشق بود که با صدای شهرام ناظری انتشار یافت.
در اواسط دهه 70 سید خلیل خود گروه بابا طاهر را تشکیل داد و اعضای گروه باباطاهر در اجلاس هنرهای دینی (1375 تهران) برنامهای اجرا کردند که ویدیو آن به نام زمزمهٔ قلندری به نفع خیریه کهریزک دراختیار علاقهمندان قرار گرفت. در سال 1371 سیدخلیل به وصیت احمد عبادی برای شرکت در مراسم خاکسپاری او به تهران رفت و دیگر هیچگاه به دیار خود بازنگشت.
او علاوه بر خوانندگی و تنبور نوازی سه تار هم مینواخت و دستی چیره بر آن داشت.
عامی در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵:
عالی است این شعر مخصوصا با صدای استاد شجریان در آلوم مرغ خوش خوان
سهیل در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۳۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۳:
بیدل از طرز کلامت ...
بابک چندم در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:
آمو دریا و سیر دریا را نمی دانم ولی در ایران تمساح در بلوچستان (رودخانه های شور و سرباز) و گویا در خوزستان نیز موجود است...
و اگر چه که دیده شده تمساح از دریا تا مسافتی حدود صد کیلومتر عبور کند، ولی مکان زیستش دریا نیست و همان رودخانه و مرداب است...
باری چند گونه نهنگ متداولاً به دریای عمان و خلیج فارس سر می زنند، و هرمز نزدیکترین بندر برای سعدی دیدن نهنگان را مقدور می ساخته...
ضمن آنکه برخی از اهالی جزیره ماداگاسکار اجدادشان را ایرانیانی از فارس می دانند، و گویا در زمان سعدی داد و ستد دریایی میان این دو مکان در جریان بوده...
چنانچه که شیخ سفری بدانجا داشته احتمالاً از دیدن بزرگترین موجود روی کره خاک یعنی نهنگ آبی (Blue Whale) در اقیانوس هند بی بهره نمانده....
علی توانائی جبارزاده در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۷ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - بوی جوی مولیان آید همی:
سلام علیکم
چه کسی گفته جو بو ندارد
اتفاقا جو هم بوی خاص خود را دارد.
بوی طراوت خاک ، بوی سرسبزی و گلهای اطراف جو ، بوی رطوبت آب ، بوی ماهی ها و ....
نگفته بوی آب جوی مولیان ، گفته بوی جوی
جوی هم صرفا آب جوی نیست ، بلکه جو مکان عبور آب است.
بانگ بر خلاف بو تناسب با جو ندارد ، بانگ حو یک ناهماهنگی سنگین دارد ، اما بوی جو سراسر هماهنگی است.
بابک چندم در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲:
جناب آرش گرامی،
یعنی که :
اگر که قرار بود من از دوست دل بکَنم آنگاه از دشمن بد و بیراه نمی شنیدم... یا به عبارتی دشمن با من دشمن است چون دل به دوست بسته ام...
عبدالخالق کرمی در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۷۱ - ذکر حسین منصور حلاج قدس الله روحه العزیز:
واقعاً برای من سئوال بود ریشه تاریخی ضرب المثل چند مرده حلاج بودن یا چند مردِحلاج بودن .مطالب زیادی را جهت این موضوع مطالعه نمودم از جمله کتاب های مرحوم علی اکبر دهخدا که به نظر می رسید از همه کاملتر باشد ولی جواب های شرح داده شده در این خصوص قانع کننده نبود تا اینکه چندین بار ذکر حسین منصور حلاج را از کتاب تذکره اولیای عطار خواندم و جمله ای از آن نظرم را جلب کرد این ذکر را دیگر حفظ شدم از بس که خوانده ام وآن جمله این بود (...ابن عطا چون این بشنید بگریست وگفت ماخود چند یک حسین منصوریم) ابن عطا و ابوعبداله خفیف از همتراز های حسین بن منصور حلاج بوده اند و وقتی اراده ی اورا در پایداری بر عقیده می بینند می گویند ماخود چند یک حسین منصوریم .نکته کلیدی جمله اشاره شده ، عبارت چند یک می باشد که تقریباً از 50 سال گذشته در دبستان ها آموزش داده نمی شود چند یک در اصل یک چندم مثلاً یک دهم یا یک پنجم ) لذا وقتی از 70ساله های امروزی که سواد آکادمیک ندارند میزان سهمشان از یک زمین مشاع را می پرسی در پاسخ می گویند هشت یک منظورشان یک هشتم است لذا وقتی که ابن عطا کسی را می فرستد به زندان که به حسین منصور بگوید از این سخن خود عذر خواهی نماید تا بخشیده شود منصور حلاج در پاسخ می گوید کسی که کفته باید عذر خواهی کند من چرا لذا ابن عطا وقتی این پاسخ را از حسین بن منصور حلاج می شنود گریه میکند و میگوید ماخود چند یک حسین منصوریم (یعنی ماکجا وحسین منصور کجا ، مایک دهم اونیز نیستیم )لذا اطرافیان وقتی این حکایت را شنیدند گفتد این دونفر منظور ابن عطا وابوعبداله خفیف که از همترازهای منصور حلاج اند میگویند ما مثلاً یک دهم او نیز نیستیم حال تو (منظور کسی که در این قامت ها نمی گنجند بگو چند حسین منصوری یعنی چند برابر اویی )معمولاً از باب کنایه وتعریض به کسی که کاری در توانش نباشد میگویند برو این کار را انجام بده تا ببینیم می توانی یا خیر ؟
جلال الدین در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱:
سلام،
سودا و جنون، سقف سبزگون، جهان بی ستون، دزد غم ، دو شمع سرنگون(خوب و بد) و عقل ذوفنون همگی اشاره به وجود توهمی در آدمی دارند، در دین به آن نفس گویند و دشمنش نامند باری متاسفانه اکثر انسان ها زیر بار این جور رفته اند.
جلال الدین در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۲۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۳ - داستان بوزرجمهر:
چوگویی که فام خرد توختم
همه هرچ بایستم آموختم
یکی نغز بازی کند روزگار
که بنشاندت پای آموزگار
سینا صدری در ۸ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۴ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵: