گنجور

حاشیه‌ها

روفیا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲۸:

درود
نیک میدانید که مولانا این تمثیل ها را به کار می بندد تا حقیقتی را یادآور شود، وگرنه کیست که در سنجش سیه چردگان و رنگ پریدگان به افزون بودن ترکیب NaCl در رنگین پوستان خستو نباشد؟!
او از این تفاوت و تمثیل شیرین مدد می جوید تا بگوید :
در جان بلبل گل نگر وز گل به عقل کل نگر
از رنگ در بی رنگ پر تا بو که آن جا ره بری
نیز در جایی دیگر رومی را در مقابل زنگی به کار می برد :
مرد آهنگر که او زنگی بود
دود را با روش هم‌رنگی بود
مرد رومی کو کند آهنگری
رویش ابلق گردد از دودآوری
پس بداند زود تاثیر گناه
تا بنالد زود گوید ای اله
البته که نه سرسپردگی به رومیان داشته نه ستیزی با زنگیان،
بزرگان دل هایی به فراخی همه جهان دارند!

mm در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۵۸ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دل‌آزار:

پاکبازم هم کس طور مرا می‌داند
پاکبازم همه کس طور مرا می‌داند

محتبی احمدزاده در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۴ - خدو انداختن خصم در روی امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه و انداختن امیرالمؤمنین علی شمشیر از دست:

با سلام به همگی.
درباره ی سوء القضاء که برخی از عالی جنابان میگویند مفرد است٬ پس به 3 خلیفه ی اول برنمیگردد٬ باید توجه شود که درواقع مولوی زمان بعد از پیامبر را به دو بخش تقسیم کرده است:
1. زمان 3 خلیفه ی اول / 2.زمان خلافت امام علی(علیه السلام)
گویی مراد از سوء القضا که مفرد است٬ زمان قبل از خلافت امام علیست و حسن القضاء٬ زمان خلافت ایشان است. در اینجا شخص مطرح نیست تا بگوییم چون سوء القضا مفرد است٬ پس نمیتواند راجع به 3 نفر باشد. بلکه درواقع سوء القضا٬ اشاره به زمان قبل از خلافت ظاهری حضرت علی علیه السلام دارد که یک چیز است نه 2 یا 3 یا ... چیز.
قرائن شعر هم میتواند گواه باشد بر این مسئله. چرا که قبل از این بیت درباره ی زمان بدبختی قوم حضرت موسی(علی نبینا و آله و علیه السلام) صحبت می کند که بعد از آن٬ ابری پر برکت بر آن ها انواع نعم را به ارمغان می آورد(ابر موسی پر رحمت بر گشاد/
پخته و شیرین بی زحمت بداد) و البته مولوی ابر امت احمد(صل الله علیه و آله) را علی مرتضی می نامد(در مروت ابر موسیی بتیه/
کآمد از وی خوان و نان بی‌شبیه) که برکاتش بی مانند و بی نظیر است و پس از زمان بدبختی قبل از خلافت علی علیه السلام٬ او با خلافتش همچون ابری پر برکت بر امت احمد بارید و البته تا ابد هم این رحمت ادامه دارد(امت احمد که هستید از کرام/
تا قیامت هست باقی آن طعام).
همگی پیروز باشید.

سیدنقوی محمد در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۰:

باسلام
تا آنجاییکه من میفهمم منظور از بیت زیر اینست
آن قبله مشتاقان ، ویران نشود هرگز
وان مصحف خاموشان سی پاره نخواد شد
امکان خرابی خانه کعبه که مشتاقان فراوان داره . با اینهمه مشتاق غیرممکنه
وکتاب قرآن که مجلد شده سی جزء هستش دیگه نمیشه تبدیل به سی پاره کرد

گمنام در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳:

ببخشایید ، صبح به خیر را فراموش کردم و اینکه
صبح است و قدحی پر شراب در کاسه چشم و سه گانه ای از پس دوگانه .

گمنام در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳:

گمان نمی رود مراد شاعر از دماغ در بیت دوم همان باشد که بینی می گوییم و به تازگی برخی برادران نیز آنرا به دست کارد پزشکان می سپارند!!
و البته جای رفت ُو آمد خیال هم نیست!
( جای دکتر کیخا خالی است ، "کارد پزشک " گویا در گذشته های دور نیاکان ما به بسیار جراحت !، آفرینان می گفته اند)
باری اگر چنین باشد که خداوند از دهان مبارک به دماغ آدمیان چیزی وارد کرده باشند باید ذات پروردگار را دارای لب و دهان و دست و پا بدانیم ، به هیات مردم و این همان است که فرقه اهل تفریط ( مشبهه حشویه )
بدان باور دارند و میگویند می توان به دیدار حق رسید و و ویرا پرماسید و باقی ماجرا..
این البته مشکل همه آنان را که اشعار روشن و زمینی شاعران را به خدا مربوط میکنند به آسانی می گشاید.

گمنام در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۴۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۱:

واژه چیز ، انگونه که برخی می پندارند عامیانه نیست
حکیم توس در آفرینش گیتی می فرماید:
که ایزد ز ناچیز، چیز آفرید
وزآن، تا توانایی آمد پدید
( قابل توجه آنان که حکایت ماده و انرژی را نو و از کشفیات غربیان همه چیز دان میدانند)
حکیم نیشابوراز پس سده ها هشدار میدهد؛ بر دوراهه آز و نیاز
چیزی ننهیم که بازگشتی در کار نیست
و چیز به مانای مال و خواسته است

Zar در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۴۶ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰:

دیوان حزین در گنجور نیست؟

Zar در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۴۶ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰:

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد/در دام مانده صید و، صیاد رفته باشد :(

Zar در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۴۵ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰:

گویی به خواب شیرین...

Zar در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۴۴ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰:

شاید حزین لاهیجی که در قرن بعد از فیض می آید به استقبال وی رفته که می گوید بدین خوبی: دیشب صدای شیرین از بیستون نیامد/گویی بع یاد شیرین، فرهاد رفته باشد...

سعادت در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳:

به نظر من
دربیت اول حضرت حافظ اشاره به عالم ذر داره که خداوند وجود خود را به فطرت تمامی انسانها ، از اولین تا آخرین، عرضه داشتند و آنجا بود که فطرت انسان با دیدن آن موجود کامل و عشق کامل عاشقش شد .ولی خب در مورد عمده انسان ها غبار مادیات بر روی اولین عشق نشسته و اجازه ی تجلی به این نور نمیده که حافظ میفرماید هیچ وقت اون نور و تجلی از یادم نمیره.
بیت دومُ میشه اینطور بررسی کرد که اشاره داره به دمیدن روح به جسم خاکی بشر که اون عشقی که باعث جنش انسان شد از دهان معشوق خارج و از دماغ عاشق وارد هستی انسان شد و او را به حرکت واداشت.
در بیت سوم دوباره به عهد و پیمان بسته شده در عالم ذر اشاره میکنه و میفرماید هیچ وقت اون پیمانُ فراموش نخواهد کرد و از عاشق هیچ وقت عهدشکنی دیده نخواهد شد.
در بیت چهارم میفرماید تنها غمی که در وجود من غلیان میکند ، غم دوری توست و دیگر هیچ
بیت پنجم اشاره دارد به اینکه انسان عاشق نیازی به عقل ندارد و تنها وجود دل برایش کافیست و مهر و محبت را تنها در دل قرار میدهند پس با از دست دادن سر جایگاه آن محفوظ خواهد ماند.
میفرماید وقتی تو که سرچشمه ی خوبی بودی و خودتو یه بار نشون دادی و دلمُ عاشق خودت کردی ، حالا که این دل عاشق دنبال خوبیها میره ، عذرش قابل پذیرشه اگرنه که خودتُ دوباره نشون بده تا برای درمان به هر سمت و سو متمایل نشه.
درنهایت توصیه میکنند که اگه میخواین مثه من سرگردان نشید دل به خوبان ندید و صبر پیشه کنید .

داتیس در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴:

این بیت غزل:
ور زان که دیگری را بر ما همی‌گزیند
گو برگزین که ما را بر تو گزین نباشد
یادآور بیت حافظ است که:
اگر بر جای من غیری گزیند دوست، حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان بجای دوست بگزینم

گمنام در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲۸:

برخی از زیباترین زنان جهان از اقریقای خاوری می آیند
من خود به چشم خویشتن دیده ام که چه جان بخشند!!، گر چه زنگیشان میخوانند، و نو مسمان نیستند!! که از نخستین مسمانان اند ، از کافری بیرون شده به رهزنی دل و دین بر خاسته اند.
راهزنانی که صد قافله دل میزنند، و صدها با خود می برند.

نور درون در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:

سلام.شعری بسیار زیبا از مولویی در وصف حضرت موعود(عج)،که نور درون هدایتگر و راهنمای عاشق و دلسوز بشریت در تمام اعصار بوده است.و بشریت با خطاها و گناهانش که در واقع ظلم به خود و دیگری که بازهم خود اوست همواره خنجر بر پیکر ایشان میزند.ممنون از محسن چاوشی به علت انتخاب زیبایش

روفیا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲۸:

رومی رخان ماه وش زاییده از خاک حبش
چون نومسلمانان خوش بیرون شده از کافری
اگر در کشور حبشه( اتیوپی) ماهرویانی دلربا ببینید با خود میگویید اینان حتما توریست هستند، از سرزمین دیگری بدینجا سفر نموده اند!
حال که گل های رنگ رنگ بهاری از خاک تیره بررسته اند،
چرا با خود نمی اندیشید این مهاجران نیز از فضای دیگری آمده اند؟!

سجاد نوروزی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۱۶ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳ - فی منقبة امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب کرم الله وجهه:

"کشف تو از مه غایتی، برداشت مهر دختری"
دوستان یک سوال داشتم:
این قسمت از شعر به چه داستان یا روایتی در زمان امام علی(ع) تلمیح دارد؟

نوید قبادی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:

دوستان عزیز این غزل حسرتنامه ایست برای دوران خوش شیراز ، قبل از انکه حاکم سختگیر جدید بر مسند قدرت بنشیند و فضای اجتماعی باز و مورد نظر حافظ را به فضای خشک و مذهبی تبدیل کند و ضمنا سپاس نامه ایست برای خاتم فیروزه بواسحاقی لقب حاکم قبلی شیراز که حافظ بهترین دوران زندگیش رو بنظر در همین برهه سپری کرده... مصراع خون در دل و پا در گل بود بدون شک صحیح میباشد... خم می را تصور کنید که خون در دل دارد یعنی شراب قرمز در دل کوزه و مدتهاست دسترسی به ان ممنوع شده نم و رطوبت از سفال تراوش کرده و خاک مانده و روبیده نشده در زیر خودش را نمناک و گلی کرده است پای خم یا همان کوزه بزرگ شراب در گل زیرش فرو رفته... حافظ خود را بیرون میکده پلمپ شده درست مثل خم در داخل میکده توصیف میکند خون در دل نشان از حسرت درونی حافظ و پا در گل نشانه ناتوانی از حرکت و خوردن شراب ... شاهکاری شاعرانه از تشبیه حال خود با کوزه شراب...

مهدی حقیقی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۳۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۴ - آغاز داستان خسرو و شیرین:

فعل «ببیند» در مصرع «و گر کس روی نامحرم به بیند» اشتباه نوشته شده است.

میلادی رومی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:

سید محمد بسیار تشکر.! ^_^

۱
۳۶۷۳
۳۶۷۴
۳۶۷۵
۳۶۷۶
۳۶۷۷
۵۴۷۵