گنجور

حاشیه‌ها

مختار در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۳۱ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب برزویه الطبیب » بخش ۱۲:

نادرستی هایی در متن است:
به جای مدروس نوشته شده مردوس
به جای مکر نوشته شده مرک
همچنین بخشی جا افتاده است، که درست آن چنین است:
.... و مکر و خدیعت بیدار و وفا و حریت در خواب، و دروغ موثر و مثمر و راستی مردود و مهجور، و حق و منهزم و باطل مظفر...

مهدی رستمی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹۷:

خدمت آن دوست که «به شدت با علم » تشریف دارد عرض شود: بنده هیچ گاه از خود استدلال نکردم بلکه معیار را به نظر دو استاد بزرگ مولوی شناس ارجاع دادم. بهترین تصحیح مولانا متعلق به فروزانفر است و در تصحیح ایشان «می چمی » آمده است. از طرفی به معنای واژه ها هم که نگاه کنیم می بینیم برای مفهوم «خرامیدن»، «می چمی» بر «می خمی» رجحان دارد. خمیدن در لغت نامه دهخدا به این معنی است: خمیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) کج شدن . خم گردیدن . (ناظم الاطباء). خم شدن . خم آوردن . دوتا شدن . چفته شدن . خم خوردن . منحنی گشتن . گوژ شدن . دولا شدن . بخم شدن . انحناء. انعطاف . || میل . میلان . منحرف شدن . بیراه رفتن . (یادداشت بخط مؤلف ). || لنگیدن . (ناظم الاطباء). همقی . نوعی از رفتار یعنی گاهی بچپ گاهی براست خمیدن در رفتن . (منتهی الارب ). || تعظیم کردن . به رکوع درآمدن .
و اصلا معنی «خرامیدن» ندارد. اما «چمیدن» این معنی را می دهد.

وحید در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳:

فقط با صدای داوودی خسرو آواز ایران میشود از این غزل لذت برد و به معنا رسید.
اگر شیخ عجل میدانست چنین صدای داوودی اشعارش را روزی خواهد خواند هر لحظه از عمرش را یک غزل می سرود.

nabavar در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:

مهناز بانو
سپاس
در ترجمه ی این غزل بودم
نظر شما برای من هم کار ساز آمد
شما هم مانا باشید

ایرج در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰:

دوستان گرامی گنجور،از این بیت که بر اثر آموزه های مذهبی سعدی گفته شده است ،بهتر است بگذرید . به یک مناظره دینی دامن نزنید.اگر یک کلیمی از شما گله مند بشود ،چه پاسخی دارید که بدهید؟این نوعی تفرقه افکنی است و برای سایت ادبی زیبای شما مناسب نیست.

مهدی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۶:

به به .. به این شعر زیبا.. دوستان حیف نیست دریای از عشق و انسانیت و زیبایی که میتونیم با مولانا تجربه کنیم رو با مذهب و ملیت و زبان آلوده کنیم؟ به قول خود مولانا: ملت عشق از همه دینها جداست. عاشقان را ملت و مذهب خداست

لیلا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۳۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳ - اقبال من:

آشنایا با توگویم گریه دارد حال من.......

sadaf در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۸ دربارهٔ عطار » مختارنامه » باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن » شمارهٔ ۷:

سمانه جان
در لغتنامه این معنا نیامده و اگر دقت می کردید متوجه می شدید "مانا" به معنی "معنا" را بعضی از کاربران به سایت اضافه کرده اند. این سایت مثل ویکیپداست و همه کس می تواند معناهای من در اوردی اضافه کند.
سواد چیز خوبی است

گلشن ابرار در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۵۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۲۶ - با خویش آمدن عاشق بیهوش و روی آوردن به ثنا و شکر معشوق:

هجرت به تهران
جهانگیرخان به شوق استفاده از محضر علاّمه آقا شیخ محمّد رضا صهبای قمشه ای از اصفهان به تهران می رود.
او درباره استادش می گوید:
«همان شب اول خود را به محضر او رساندم. وضع لباس های او علمایی نبود، به کرباس فروش های سِدِهْ می مانست.
حاجت خود را به دو گفتم. فرمود: میعاد من و تو فردا در خرابات.
خرابات محلی بود در خارج خندق قدیم تهران. در آن جا قهوه خانه ای بود که درویشی آن را اداره می کرد.
روز بعد اسفار ملاّ صدرا را با خود بردم. او را در خلوتگاهی دیدم که بر حصیری نشسته بود.
اسفار را گشودم. او آن را از بر می خواند. سپس به تحقیق مطلب پرداخت. مرا آن چنان به وجد آورد که از خود بی خود شدم، می خواستم دیوانه شوم.
حالت مرا دریافت. گفت: «آری! قوت می، بشکند ابریق را.»

گلشن ابرار در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۴۹ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲۰:

آقای داکتر عزیز. وطن مد نظر بیدل، سرای آخرت و دار عافیت است نه این دنیا. در ضمن وطن دنیوی چندان اهمیتی ندارد ولی برای خاطر شما عرض می کنم که بیدل دهلوی اصالتا شیرازی است.

راهنمای پگاه در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱۹:

برای درک مولانا "گنج حضور" را ببینید.

روفیا در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:

درود عزیزان
دریافت من کمی متفاوت است :
عشق اگرچه سرکش و خونین است ولی برای عاشق گلستان است،
عشق چون و چرا ندارد!
عشقِ بی چون : unconditional love
گفتگو آیین درویشی نبود
ورنه با تو ماجراها داشتیم

علی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایتِ شمارهٔ ۱۰:

حکایت شمارهٔ 10
 
باب سوم در فضیلت قناعت
 
یکی از علما خورنده بسیار داشت و کفاف اندک. با یکی از بزرگان که حسن ظنی بلیغ داشت در حق او،
بگفت(مشکل را درمیان گذاشت)
روی از توقع او در هم کشید و تعرض سئوال(درخواست،گدایی) از اهل ادب در نظرش قبیح آمد ، ز بـخـت روی تـرش کـرد.
پـیش یار عـزیزمرو که عیش برو نیز تلخ گردانی!

به حاجتی که رَوی، تازه روی و خندان رو
فـرو نبـندد کـارگشـاده پـیشـانی

آورده اند که اندکی در وظیفه(مقرری) او زیادت کرد و بسیاری از ارادت کم. دانشمند چون پس از چند روز مودت معهود(دوستی سابق) برقرار ندید گفت:
بِئس المطاعِمُ حینَ الذُلِّ تَکسِبُها
القِدرُ مُنْتَصَبٌ وَ القَدرُ مَخفوضٌ*
نـــانـــم افــــزود و آبــــرویـــم کـــاســــت

بـینـوائی بـه از مـذلـتِ خـواسـت

 *چه بد است خوراکهایی که هنگام ذلّت و خواری آن را کسب میکنی. دیگ بر بار ولی قدر و منزلت پستی پذیرفته.

مهناز ، س در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:

سهو القلم : گلستان

مهناز ، س در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:

بابک خان
در میان پرده ی خون عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق ِ بی‌چون کارها
اینطور می فهمم:
دنیای عشق گلزاری ست که در آن خونین جگر به تماشا نشسته ایم
و عاشقان درین گستان با داد و ستد و کشمکش های فراوان سر و کار دارند.
مانا باشی

فرزاد در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰:

با سلام و درود بر دوستان اهل دل.
مفهوم زیبایی که در این شعر سعدی بزرگوار بیان شده اشاره به فرمایش یکی از بزرگواران داره که بیان میکنند :((آدم شدن چه مشکل، انسان شدن محال است)) یعنی انسانیت و و داشتن خوی و صفت انسانی به دین و مذهب نیست به ذات انسان بر میگرده و حالا این که فلان مذهب باشم بهتر از فلان مدهبه که در رفتار و اعمالشون کم لطف هستند یا اگر فلان نژاد بودم بهتر از این نژادی هست که هستم، دردی رو دوا نمی کنه. چه بسا در مذاهب و نژادها و سرزمینها و درون افراد مختلف، کسانی هستند که رفتار و اعمالشون هم به انسانیت تشابه داره ولی از مذهب فاصله داره و همینطور افرادی هم هستند که در مذهب غرق هستند ولی در موضوع مهم حفظ و نگهداری کرامت انسانیت و ارزشمندی اون گوهر ناب الهی متاسفانه کمی کمرنگ شدند.

داکتر ق. مصلح بدخشانی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۱۵ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲۰:

مؤرخین و تذکره نویسان در مورد زادگاه موطن اصلی ابوالمعانی بیدل اتفاق نظر ندارند. غالب آنانیکه با هندوستان به حیث موطن اصلی بیدل مخالف اند، برلاس بدخشان را زادگاه و وطن اصلی بیدل میدانند. به هر حال در سروده های بیدل، اینکه او در هند غریب است و از دوری از موطن اصلی اش شکوه ها دارد به وفور پیداست. مثلیکه در این سروده از زبان خود بیدل میشنویم یا میخوانیم ، داوری بر شماست:
از وطن دوری و غربت هم ‌گوارای تو نیست
چند خواهی ‌این چنین‌ ای خانه ویران زیستن
و
ما وطن آوارگان را غربتی در کار نیست
موج ناچار است در بحر از پریشان زیستن

آمیزقلمدون در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۲۱ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۸:

در بیت «مامیز با خسیس ...» و بیت پس از آن، کلمهٔ «زکام» به صورت «ز کام» نوشته شده است که معنی بیت را عوض می‌کند. لطفاً اصلاح فرمایید.

مدعی ۲ در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:

خطاب به اقای فرهاد
حضرت حافظ پاسخ شما را در بیت زیر از همین غزل داده است
" من و هم صحبتی اهل ریا دورم باد"

ابی در ‫۸ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۴۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:

«دور از هوای نفس، که ممکن نمیشود
در تنگنای صحبت دشمن، مجال دوست»
از هوای نفس دوی کن زیرا که در تنگنای صحبت دشمن (هنگام وسوسه کردن شیطان) مجال و فرصت وصال دوست ممکن و میسر نمی شود.

۱
۳۶۵۸
۳۶۵۹
۳۶۶۰
۳۶۶۱
۳۶۶۲
۵۴۷۶