ساقط در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹:
سلام.
به تقریر و بیان دم زنی از عشق معنی دقیقش چی میشه؟
ممنون میشم اگه توضیح بدین.
مهرداد قراریان در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۵۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:
سایتتون بی نظیره
ممنون
عیسی در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۳:
حقیقت انکارناپذیر اینه که اشخاصی چون مولانا در قلّههای فهم بشری ایستادن. این بیت بهنظرم درحال فریاد "سقاهم ربّهم" هست و یک تذکر روشن مبنی بر اینکه باید عمیقتر به اشعارشون بنگریم.
روفیا در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۷ - مناجات:
مهناز جان حسین 1 جان ساره جان
سپاس که می خوانید و می اندیشید و باور مرا به چالش می کشید!
حسین جان یکپارچگی کشت شما را؟
باز بهتر است از اینکه مفتعلن مفتعلن بکشد شما را!
علی در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۲۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۴ - سبب نظم کتاب:
در بیت:
«در اشارت چنان نمود برید
که هلالی برآورد از شب عید»
بنا به ضرورت عروضی (فاعلن فاعلن مفاعیلن)، «برآورد» باید «برآرد» بودهباشد. یا اینکه «از» حذف شود. نسخهای ندارم که بررسی کنم.
عاطفه سالمی در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۵ - انکار کردن موسی علیه السلام بر مناجات شبان:
"گفت موسی با کی است این ای فلان "برخلاف نظر برخی دوستان از نظر گرامری هم صحیح است. مرجع ضمیر اشاره "این" در این مصرع سخن و اواز شبان است؛ موسی گفت: ای فلانی این سخن با کیست؟
ایمان در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۱۱ دربارهٔ رضیالدین آرتیمانی » رباعیات » رباعی شماره ۱۴:
یکی از زیبا ترین اشعار خیلی زیبا بود
سهیل قاسمی در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:
بیت اول: واعظ برو پی کار خودت چرا داد و فریاد راه انداخته ای؟ من را بگویی باز من دلم را از دست داده ام. تو دیگر چه می گویی؟
بیت دوم: میان اینجا یعنی کمر. کمر یار که خدا آن را از هیچ آفریده، چیز ظریفی است که هیچ مخلوقی تا حالا نتوانسته آن را باز کند. هیچ هم نازک و باریک بودن است و هم شکل پر پیچ و تاب نقش هیچ در نستعلیق
بیت شش: جور یار به این دلیل برای تو عدل محسوب می شود که سرنوشت تو جز این نیست
برو افسانه نخوان و مثل جادوگر ها افسون فوت نکن که من هم از این افسانه و افسون ها زیاد بلدم.
سهیل قاسمی در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:
بیت ِ دوم: به عقل نوش را «با احتیاط بنوش» معنی می کنم.
بیت ِ پنجم: دور ِ باژگون ِ سپهر بخت ِ برگشته است که چون خُم ِ واژگونه می ماند. که حتا شراب ِ سر ِ خم هم که می بایست صاف (گوارا) باشد، به خاطر ِ واژگونگی، با دُرد آمیخته شده است (بدمزه شده است)
سهیل قاسمی در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:
پرویزن یعنی الک (غربال)
می گوید آسمان مثل ِ یک غربال ِ بالا گرفته شده ی خون افشان است که چیزی که از آن می ریزد سر ِ کسرا و تاج ِ پرویز است.
اینجا صفت ِ بر شده برای سپهر، ضرورتی ندارد! چون نمی خواهد در باره ی سپهر توضیح بدهد. ولی «بَر شده پرویزَن» یک طوری حالت ِ پرویزن را نشان می دهد. یعنی الکی که در بالا قرار گرفته.
من «سپهر، بَر شده پرویزنی ست...» می خوانم
سهیل قاسمی در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:
باد صبا به غنچه می وزد و باعث می شود که غنچه در سحرگاهان بشکفد. می گوید ای صبا امشب به من یاری کن که دلم می خواهد فردا بشکفم
سهیل قاسمی در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:
بیت اول: باز گلی به گوشه ی جمال ِ گل که باعث شده میخواران وقت ِ خوشی داشته باشند.
بیت ِ دوم: باد صبا هوایی می آورد و مشام ما را خوش می کند. آری آری عطر خوش آنهایی که هوایی دارند خوش است.
بیت چهارم: دوست دلخوشی اش به همین ناله ی شب های بیداران است.
بیت پنجم: در بازار عالم خوشدلی پیدا نمی شود. و اگر بنا بر این باشد که از همین چیزهایی که هست یکی را برگزینیم، همانا شیوه ی رندی و خوشباشی عیار ها را بر می گزینم
مصراع آخر: مبادا فکر کنی که جهانداران حال و روز خوبی دارند.
کمال داودوند در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۲۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۷۳:
4578
محسن در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۱۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۰:
بسیار زیبا.....درود بر استاد سخن
۷ در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰:
اگر به بیتهای پیشین یک نگاه کوتاه بیفکنید خواهید دید همه سخن شاعر این است که سرگشته است و دربدر ،اسیر است و بیچاره،آس و پاس است و این بیچارگی و سرگشتی را به سرگشتگی یهود نسبت داده و میگوید واقعا سرگشته و بیچاره است.
۷ در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰:
نازنینا مکن آن جور که کافر نکند
ور جهودی بکنم بهره اسلامم نیست
ناز ناز من جوری به من ستم روا مدار که کافر هم روا نمیدارد باور کن آه و فغان من دروغین نیست که اگر اینچینن باشد از جهودم و مسلمان نیستم
nabavar در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۷ - مناجات:
ای وای که یکپارچگی ، کُشت مرا
،،
آرزویم همه این است که یکرنگی را
چون زلال ته ِٰ آن چشمه ی آب
که سرازیر شود از کمر صخره و کوه
چون همان قطره ی اشک ، که ز چشمان یتیمی به کف خاک چکید
یا که چون دانه ی برف ، که هنوز از غم سرما سرد است
در سراپرده ی جانم ، به امانت گیرم
خانم روفیا ، مهناز خانم
پایدار باشید
مهناز ، س در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۷ - مناجات:
روفیای عزیز
و این همان تضاد لازم درین هستی ست تا روزگار هم داعش داشته باشد و هم ،،،،،،
سپید و سیاه
یین ، یانگ
ضدو نقیض
شب و روز
نور و تاریکی
و بالاخره مفهومی از یگانگی و یکپارچگی متضادها در جهان هستی
با پوزش از جسارتم
مانا باشی
با
سحر در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۳۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۷:
سیرچشمی یعنی استغنا و بی نیازی مطلق جز از خالق هستی. این مصراع صائب گرامی « سیر چشمی خاک در چشم سخاوت می کند» را قرن ها قبل انوری گرامی این طور بیان داشته است: «چندان که مروت است در دادن#در ناستدن هزار چندان است». شهادت امام جواد نازنین که مظهر سخاوت و جود و استغنا بودند بر همه تسلیت باد.
محمدامین احمدپور در ۸ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰: